در آستانهٔ انتخابات در همهجای دنیا، رسانهها و نامزدها و تبلیغات انتخاباتی بیش از آن که بر نقاط مثبت کشورشان از لحاظ مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تأکید کنند، از بحرانها، مشکلات و گرفتاریها میگویند. هرچند بحران امری نامطلوب به نظر میرسد که انسانها از آن فراری هستند، گویی حدی از بحران برای همبستگی اجتماعی در هر جمعی لازم است و شاید اساساً بحرانها علّت اصلی جمع شدن انسانها در کنار یکدیگر باشد. با اینکه بهلحاظ عقلی همواره بهدنبال خلوص در ارتباط انسانی میگردیم و برایمان ناخوشایند است که بپذیریم ما برای اینکه به یکدیگر نیاز داریم در کنار هم قرار میگیریم، اما گویی باید بپذیریم یکی از علتهای اجتماع انسانی، حداقل در سطح روابط هممیهن و همشهری، قرارگیری در مقابل بحرانهاست.
رسانهها در جهان بیش از آنکه اخبار اتفاقات مثبت را به مخاطبانشان برسانند، اخبار مشکلات، ترورها، جنگها را مخابره میکنند. جدا از این که اخبار بحرانها بهخاطر تهدیدهایی که برای جانومالمان دارند جذابتر هستند، خود این خبرها و تهدیدها مقوم اجتماع هستند. حضور دشمن از بلایای طبیعی تا دشمن انسانی و از آلودگی طبیعت تا وجود تروریستها همواره برای برپایی زندگی جمعی لازم بوده است. بنابراین شاید بتوان شهر را جایی برای دفاع از انسانها در مقابل بحرانها دانست و گفت حضور بحرانهاست که شهر را برپا میدارد و زندگی شهری را ممکن میکند.
درست در لحظهای که پلاسکو داشت در آتش میسوخت، در روز پنجشنبه سیام دیماه، در اتوبوس بیآرتی در خیابان ولیعصر در نزدیکی ایستگاه باغفردوس بودم. همشهریها در اتوبوس مضطرب و نگران، سر در گوشیِ اینوآن بهدنبال اخبار یک ساختمان در سیزدهکیلومتری خود بودند. ساختمانی که سوختنش بیتردید در آن لحظه تهدیدی مستقیم برای جانومال خودشان نبود. مردمانی که در صف مترو و بیآرتی گویی بسیار بیرحم و فقط در فکر خویشتناند ناگهان بهفکر همشهریهای خود در جایی دیگر افتاده بودند و در تشویش و اضطراب برای سوختن یک ساختمان در شهر بودند. این تشویش و اضطراب را فقط در چهرهها نمیشد دید، بلکه در دعواهایی که دوبار در اتوبوس اتفاق افتاد بروز عینی داشت. وقتی به چهارراه ولیعصر رسیدم، در دو کیلومتری حادثه تشویش را میشد در هوا تنفس کرد و در دعوای دو راننده اتوبوس با هم دید. این رفتارها که همگی عصبی و مشوش بود نشان از آن داشت که برخلاف آنچه در شهر به نظر میرسد، مردمان نسبت هم بیاعتنا نیستند و در لحظههای بحران بهیادشان میافتد که سرنوشتشان به یکدیگر وابسته است. کارکرد بحران درست در لحظۀ حادثه کار خود را کرده بود و همشهری بودن را به یادمان آورده بود.
مردمان شهرهای ما فراموش کردهاند که بحرانها در بیخ گوششان در حال گذر هستند و چهبسا روزی یکی از آنها درست به پیشانی آنها برخورد کند. شاید اینهمه مشکلی که در شهر میبینیم، ناشی از فراموشی اهالی شهر باشد؛ فراموشیای ناشی از کوتهنگری اهالی شهر. کوتهنگریای که بحرانها را دور و غیرمحتمل میداند.
شاید بر ماست که بحرانها را یادآوری کنیم و با حضور بحرانها شهر را استوار نگه داریم و بگوییم «زلزله دور نیست، سیل همین نزدیکی است، چند جرقۀ یک سیم ما را در دام آتش میاندازد و فاصلۀ ما با جنگ فقط به اندازۀ شلیک چند گلوله از چند اسلحه است، آلودگی هوا ما را خواهد کشت، آب شهر دارد تمام میشود.» این غر زدنها و یادآوری این بحرانها، شهر را زنده نگه میدارد.
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران
- 18 اردیبهشت 1401
- 27 مرداد 1399
- 27 مرداد 1399