کسانی معتقدند دانشگاه باید در نسبت با تولید اقتصادی و کار حرفهای تنظیم شود؛ عدهای بانگ برآورند که «دانشگاه محل نقد و آزاداندیشی است، اگر اینجا هم نتوان به آسودگی اندیشید، پس کجا؟» کسانی دیگر گفتند چرا دانشگاه حواسش به جریانهای سیاسی-اجتماعی همصنفانش نیست؟ باز عدهای بانگ برآوردند که «ماهیت آکادمیک دانشگاه محل اینطور دغدغهها نیست، بروید به ژورنالها و مجلات و در آنجا به این جریانات بیاندیشید».
خب پس دانشگاه چیست؟ باغی خرم و سرسبز که چند دانشجو و استاد زیر سایهٔ درختان میلمند و هروقت شکمشان اجازه داد به مباحثه میپردازند که آیا مثلا الجایتو ناف داشت؟ مفری برای چند دانشجو و استاد که بدون دغدغهٔ آب و نان، خرناسی بکشند و در میان خرناسههایشان چند سطری هم از «دیالکتیک پداگوژیک دوسویه» بنویسند؟ خب؛ کسی هم هست که چنین چیزی را نخواهد؟! روی چه حسابی باید عدهای از چنین مزایای چرب و چیلی بهرهمند شوند و دیگران به مشاغل عادی روی بیاورند؟ طوری از رسالت دانشگاه به عنوان «باغی سرسبز بدون دغدغه» صحبت میشود انگار سوپر دریانیها و تعویض روغنیها بدشان میآید که بتوانند از این ایده بهره ببرند. نه جانم! همهمان دوست داریم زیر سایهای بلمیم و بدون دغدغه به هرچیزی بیاندیشیم. اگر دانشگاه صرفا همین مزایاست، پس به قول خارجیها “Too good to be real” (خیلی بهتر از آن است که واقعی باشد).
نگاه رایج ما به دانشگاه مرا یاد نگاهمان به هنر میاندازد. البته هنر عزیز است و فخر آدمی؛ ولی انقدر ادا درنیاورید که «هنر همیشه مستقل از قدرت و پیامآور صلح بوده است». نخیر، نبوده است! چند جریان قطرهچکانی مستقل از قدرت، رودخانهٔ عظیمی از هنرِ وابسته به قدرت را انکار نمیکند. حالا هم از شما میخواهم انقدر دانشگاه و دانشجو را مقدس نکنید! وانمود نکنید که دانشگاه مقر آزاداندیشی بوده است. دانشگاههای مشجر دلگشا در گذشته هم آنقدرها مستقل از حامیان قدرتمند نبودهاند. سادهلوحانه است اگر گمان کنیم در گذشته گربهها برای رضای خدا موش میگرفتند.
تکلیفمان را با دانشگاه روشن کنیم. دانشگاه اتفاقا منعطفتر از آن است که به نظر میرسد؛ او خود را بارها با خواستهٔ متقاضیانش وفق داده است! روزگاری این باغهای اندیشه به ساکنان خود وعدهٔ سعادت و تخصص دادند. همین وعدهٔ شیرین باعث شد همگان برای ورود به آن سر و دست بشکنند. باغ اندیشه هم در پاسخ به این حجم تقاضا آزمون ورودی را قرار داد، ولی دید که میشود از این حجم استفادهای متفاوت بکند؛ پس شروع به تکثیر خودش کرد. وقتی متوجه شد که این جماعت عظیم به هر قیمتی حاضرند وارد باغ اندیشه شوند، دیگر دلیلی ندید که در کپیهای خود باغ و درخت قرار دهد. جالب است که امروز به اذعان خیلیها، دانشگاه درِ باغ سبز نیست و در بسیاری موارد تنها چند سال از عمر دانشجو را تلف میکند، ولی باز هم برای ورود به آن سر و دست میشکنند و ناراضی هم هستند که چرا کیفیت ندارد. حکایت آن جماعتی است که روسپیان را میکشند ولی حواسشان نیست که تا وقتی برای روسپی مشتری هست، روسپی هم هست.
دانشآموخته دکتری معماری دانشگاه علم و صنعت
- 7 فروردین 1401
- 12 مرداد 1398
- 12 دی 1397