چند سال پیش وقتی مشغول وبگردی بودم با یک سایت فروش کتاب آشنا شدم. آدرسش قم بود و خرید آنلاین داشت. تعلل کردم و و چند روز بعد گذرم به قم افتاد. به یاد کتابها افتادم. فرصت را غنیمت شمرده، ترجیح دادم حضوری به کتابفروشی بروم. دوباره سایت خوش آب و رنگش را باز کردم. آدرس را پیدا کرده و به راه افتادم. چند دقیقه بعد به فروشگاه رسیدم. ساختمانی یک طبقه بود و در کوچهای کمتردد و خلوت قرار داشت! مساحت کتابفروشی به زور به ۱۲ متر میرسید. هاج و واج به بَرِ ۳ متری ساختمان زل زده بودم. نمیتوانستم باور کنم که آن فروشگاه جذابی که برای خودم به تصویر کشیده بودم فقط ۱۲ متر از سطح زمین را اشغال کرده باشد!
از آن روز چند سالی گذشته و حالا وابستگی ما به فضای مجازی بیشتر شده است. کسبوکارهای بیشتری بهوجود آمده که اصالت را به فضای مجازی میدهد. تداعی ما از آنها حداقل در وهلۀ اول از جنس معماری نیست! بعید است که تصویری از ساختمان مرکزی اسنپ، دیجیکالا یا فیدیبو برایتان تداعی شود و قرار هم نیست که اینچنین باشد. جالب اینجاست که این کسبوکارها در دورهای رونق گرفته که به موازات آن مالهای عظیمی که نماد توجه به معماری است در حال ساختهشدن است. این تضاد را باید در دوگانگی جهان خاکی و عالم مجازی دانست. مناسباتی پدید آمده که ارزشهای دوگانهای را بر زندگی و کسبوکار تحمیل میکند. در هر دو هویت داریم؛ تفریح، خرید و تعامل میکنیم. وقتمان را به هر دو اختصاص میدهیم و در واقع حالا دیگر اهل هر دو جهانیم.
تصویر۱: نشان تعدادی از استارتآپهای ایرانی
حالا دیگر معماری قدرت مطلق خود را از دست داده و کسبوکارهای مجازی هر روز عرصهای را به چالش میکشند. برای مثال پمپبنزینها فضاهایی شهری و مدرنی است که هر چند وقت یکبار به آنجا میرویم. این فضا شخصیتی قوی و مستقل دارد. بوی بنزین، دستگاههای خاص، هشدارهای ایمنی و مأموران پول به دستی که لباس چرک به تن دارند، همه به پمپبنزین هویتی یکتا میدهد. و بعد خودتان را به عنوان یک زائر تصور کنید که در آیین بنزینزدن شرکت کردهاید، بعد از طی مسیری الگو وار باید اعمالی را به جای آورید تا بنزین به باک ماشینتان برسد. اما دیگر به لطف کسبوکارهای جدید از این فضای با هویت هم رهایی مییابید: «پیدو» استارتآپی است که شما را از آداب بنزینزدن و به پمپبنزین رفتن رها میکند. این روزها کسبوکارها منعطف شده و صلبیت کارهای سنتی را به چالش کشیده است. به هر رنگی در میآید و در هر نقشی فرو میرود. معماری برای کسبوکارهای جدید بهعنوان یک واسطۀ رسمی و وقتگیر تلقی میشود. کسبوکارهای جدید با از میان برداشتن این تکلفها، آسایش بیشتری را برای کاربران فراهم میکنند. هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود[۱] و حالا انگاری که خود معماری محکوم به این حکم است.
تصویر۲: تبلیغات مربوط به استارتآپ پیدو، اپلیکیشن درخواست سوخت
مثالی میزنم: در حال حاضر بخشی از کسبوکار به شهر آمده و در خیابانها جریان دارد. این روزها اگر بخواهید در اسنپ یا تپسی استخدام شوید، احتمالاً با چند دقیقه گشتوگذار در خیابانها خودروهایی با لوگوی آن استارتآپها را مییابید و همانجا میتوانید کار جدیدتان را آغاز کنید. کسبوکارهای جدید برای مدیریت و پیشبرد خود از فضاهای اشتراکی بهره میگیرند و با اجارۀ آنها، خود را از مقیدساختن به دفتر یا یک فضای کار ثابت رها میسازند. حتی اگر استارتآپها فضایی را اشغال کنند کیفیت فضا را نادیده میگیرند. برای مثال ساختمان مرکزی بیدود در حال حاضر یک خانۀ ویلایی در کوچهای بنبست و آرام در شهرک غرب است و بعید است اگر نمای ساختمان را ببینید، آن را به یک شرکت استارتآپ یا اداری نسبت دهید. استارتآپها برای ساختمانهایشان هزینه نمیکنند و ترجیح میدهند این هزینه را به یک گرافیست دهند تا برایشان اپلیکیشنی خوش آب و رنگتر طراحی کند. نمای کسبوکارهای مجازی در هویت سازمانی و برندینگ و UI آن است و نه ستونهای بلند و یا دیوارهای شیشهای.
تصویر۳: ساختمان اداری شرکت پاکچرخ ایرانیان، مربوط به استارتآپ بیدود
عرصۀ کسبوکارهای نوظهور با آنکه عمری بسیار کوتاه دارد، ولی رابطۀ خود را با معماری روشن ساخته است. مهمتر اینکه بخش بزرگی از جامعه از این عرصه استقبال کرده، خیلی زود همهگیر شده و برای مردم ملموس است. همین حالا هم بزرگترین شرکتهای جهان در حوزۀ فناوری اطلاعات فعالیت میکنند. پیشبینی میشود در آینده سهم بیشتری از اقتصاد جهان را تصاحب کنند. مردم ایران نیز با وجود تحریمها و مشکلات اقتصادی همچنان حاضرند بهترین گوشیهای همراه را خریداری کنند و طبیعتاً بستر رشد چنین کسبوکارهایی را فراهم میکنند. به نظر میرسد استارتآپها چون بلوغی زودرس در جامعۀ ایرانی ظاهر شده و به زودی بر جنبههای اقتصادی و اجتماعی تأثیر میگذارد. معماری هم از این تحولات مصون نخواهد ماند. معماری که اساساً پدیدهای مبتنی بر سرمایه است، به زودی کارفرمایانی خواهد داشت که یک معماری واجد ارزشهای عالم مجازی از ما میطلبند. با مجازیشدن کسبوکارهای مربوط به مسکن، همین حالا ارزشهای دنیای مجازی پررنگتر شده است. بازاریابها هم ابایی از بیانش ندارند؛ چند وقت پیش خانم فرشید موسوی آگهی تبلیغاتی هتلی را به اشتراک گذاشت[۲] که آگهیدهنده ترجیح داده بود در کنار ویژگیهای خاص هتل، لحظات اینستاگرامی[۳] آن را ذکر کند. به راستی چه چیز بهتر از این که مطمئن باشی پولت را خرج هتلی میکنی که قابهایی برای عکسگرفتن و بهاشتراکگذاشتن آن با دوستان مجازیات فراهم میکند؟
تصویر۴: ذکر لحظات اینستاگرامی هتلها برای جذب مشتری در آگهیهای تبلیغاتی، از اینستاگرام فرشید موسوی
معماری گاه در خدمت قدرت بوده و گاه به دستاویزی برای خودنمایی تبدیل میشود. اما چالش پیشِ رو، رابطۀ معماری و عالمی است که از جنس معماری نیست. معماری بستر زندگی تنهایی شده که فکر و ذهنشان مشغول عالم دیگری است. مردم به دنیایی بله گفتهاند که معماران شکوهمندش نمیکنند. آیا بهراستی به عصری نزدیک میشویم که قرار است ما را نادیده بگیرند؟ و یا بازیچهای برای زندگی مجازی مردم میشویم؟ آیا سرنوشتی غیر از این در انتظار ماست؟
پینوشت:
[۱] جملة کلیدی کتاب «تجربۀ مدرنیته» از مارشال برمن
[۲] اینستاگرام فرشید موسوی: @farshidmoussavi
[۳] Instagrammable moment، فرشید موسوی در مصاحبه با خبرگزاری Deezeen
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران دانشگاه تهران
- 21 مهر 1402
- 13 اسفند 1401