بازنشر الکترونیکی کتاب «خانه، فرهنگ و طبیعت»، اثر محمدرضا حائری انگیزهای شد تا ایدهها و یادداشتهای پراکندهام در مورد پروژهی فکری مهندس حائری را در قالب يادداشتي منتشر کنم. کتابی که در پنج سال گذشته به صورتهای مختلف با آن درگیر بودهام، بارها خواندمش و نسخهی زیراکسشدهای که از کتاب دارم، زیر انبوهی از یادداشتها و پانویسهایم فرسوده شده.
متن حاضر، نقد کتاب در معنای مصطلح آن نیست. منیژه غزنویان پیشتر، نقدی بر کتاب نوشته که در دسترس است. من قصد دارم تا حدی از کتاب فراتر روم و در مورد پروژهی فکری مهندس حائری بنویسم، اینکه ایدههای حائری در چه زمینهی فکریای توسعهیافتهاند و ارتباطشان با گذشته، حال و آیندهی معماری مسکونی ایران چگونه شکل میگیرد. بر همین اساس به ساختار کتاب نمیپردازم و تلاش میکنم پیکرهی نامرئی کتاب را به سطح آورده و در مورد آن بنویسم. در «مقدمه» به کلیت گفتمانهای جاری در فضای آکادمیک ایران پرداختهام و تلاش کردهام جایگاه حائری در میان این گفتمانها را نشان دهم. بخش «سازمان فضایی؛ الگوها و شیوه» به تشریح مفهومی اختصاص دارد که از نظر من مهمترین بخش کتاب حائری است و تقریبا نکته جدیدی ندارد. اگر کتاب را خواندهاید، میتوانید به سرعت از آن بگذرید. «خانه تاریخی، گفتهها و ناگفتهها» بخش کانونی این متن است، در این بخش به پیشفرضهایی پرداختهام که اثری از آن در خود متن پژوهش نیست ولی کتاب به شدت از آن متاثر شده است. «روایت تحول» هم شرح ماجرا از نگاه حائری است و نقدهایی که من آن به وارد کردهام. در بخش «روش تحقیق» هم به کاستیهای متدولوژی حائری در برخورد با خانهی تاریخی و خانهی معاصر پرداختهام. «موخره» هم چکیدهای کلی از بحث من است و البتهی یک نکتهی جدید در مورد الگوهای پیشنهادی حائری در فصل هفت کتابش. اگر حوصلهی خواندن متنهای طولانی را ندارید، این بخش کوتاه مخصوص شماست. با توجه به اینکه در کل متن تنها به کتاب «خانه، فرهنگ، طبیعت» ارجاع دادهام، نام مولف و سال انتشار در ارجاعات درونمتنی حذف شده و تنها شماره صفحه کتاب ذکر شده است.[1]
مقدمه:
برای ورود به بحث لازم میدانم تا حدی به گفتمانهای جاری در فضای آکادمیک معماری ایران بپردازم و جایگاه حائری را در میان این گفتمانها مشخص کنم. این بحث از آنجا اهمیت دارد که میتواند نشان دهد، حائری چطور و با فاصله گرفتن از چه گفتمانهایی فهم ما را از ساختارهای فضایی خانهی تاریخی ارتقا میدهد و در مقابل چه ایدههایی را بازتولید میکند.
سنتگرایان، مدرنیستها یا دیگرانی که با ایدهي تلفیق پا به میدان مطالعات معماری ایران میگذارند، به رغم تفاوتها و نزاع مستمرشان، عمدتا به بازتولید ایدههای از پیش موجود مشغولند و این ایدهها در طول نیمقرن گذشته چنان در هم تنیدهشدهاند که روایت «سنت در مقابل مدرنیته» را به تنها ایدهي موجود برای توضیح و تفسیر تاریخ معماری ایران تبدیل کرده است. روایتی که ممکن است از دیدگاههای متفاوتی طرح شود اما در نهایت در نقطهي مشترکی به پایان میرسد؛ دورهي گذار که تنها امر مشروع در آن، پیدا کردن راههای جدیدی برای پیوند دادن گذشته به آینده است، پیوندی که در دورهي گذار غایب یا با نگاهی خوشبینانه، در حال محوشدن است.
حال بهتر است قدری در این گفتمانها دقیق شویم و الگوهای مشترکشان را بیابیم. ظاهرا این طور به نظر میرسد که صفآرایی این گفتمانها در مقابل یکدیگر چنان عمیق و شدید است که به هیچ عنوان سر سازگاری ندارند. دوگانهي «سنت در مقابل مدرنیته» به عنوان کانون مرکزی نزاع گفتمانهای معماری در ایران همچنان تازه است و اغلب توان ذهنی و عملی ما را به خود مشغول داشته و فرسوده کرده است. همچنین افرادی از هر دو طیف که دیگر امیدی برای حل ازلی ابدی مسالهي مسکن ایرانی ندارند، ایده تلفیق را مطرح میکنند اما صرفنظر از توافق جمعی بر واژهي تلفیق، به نظر میرسد همچنان تنش و تضاد بر سر ایدههایی که میتوان از دو سر طیف برگرفت (تنش در سطح استراتژی پیوند) و آینده را شکل داد، وجود دارد.
از سوی دیگر این تنشها و تضادها، این گفتگوی ظاهرا بیپایان بر سر ایدهي «سنت در مقابل مدرنیته»، هر دو سر طیف را تا حدی به یکدیگر نزدیک کرده است. وضعیتی که آن را درهم تنیدهشدن گفتمانها مینامم. همچنان که مدرنیستها بر ارزشهایی همچون خلوت، بهداشت، فرهنگ، پایداری و .. تاکید میکنند، تفسیرهای جدیدی از معماری و خانهي سنتی انجام میشود که نشان میدهد این ارزشها، از پیش در کالبد خانهي تاریخی موجود است. از سوی دیگر هر دو سر طیف، تمرکز خود را تماما بر تاریخ و آینده معطوف کردهاند و هر دو بر سر وضعیت غیرقابلقبول فعلی توافق دارند و در بخش مهمی از تولیدشان به سرزنش وضع موجود میپردازند. پیونددادن آینده و گذشته، به عنوان برونداد روایت «سنت در مقابل تجدد» موضوعی است که هر دو سر طیف تا حدی بر سر آن توافق دارند و آغاز این فرآیند برای هر دو دسته از مطالعهي آسیبشناسانهي وضع موجود آغاز میشود. بر همین اساس وضع موجود عملا، وضعیتی بیمار محسوب ميشود که نیازمند درمان است، و دو سر طیف تنها بر سر نسخههای تجویزی است که با یکدیگر اختلاف دارند و چنان که لازمهی یک مطالعهي آسیبشناختی است، بر یافتن علتهای بروز وضعیت فعلی (بخوانید بیماری معاصریت) متمرکز هستند.
بیماری دوران معاصر که در اصطلاحی شبهعلمی، دوران گذار نامیده میشود، وضعیتی نامطلوب است که میتواند با رجوع به گذشتهي تاریخی یا گفتمانهای غربی درمان شود. در این نقطه است که ذاتانگاری یکی دیگر از نقاط مشترکات هر دو سر طیف وارد بحث میشود. اگر نقطهي رجوع را حذف کنیم، میتوان نگاه هر دو سر طیف را اینطور خلاصه کرد: وضعیتی وجود دارد که در آن همهچیز در نهایت تعادل است؛ وضعیتی است که تمام سیستمها و زیرسیستمهای معماری و جامعه دقیقا با کارکردهایی که از آنها انتظار میرود، تطبیق دارند. این وضعیت چنان که سنتگرایان میگویند در گذشته وجود داشته (دقیقا پیش از آنکه غرب و مدرنیته پا به ایران بگذارد) و یا آنطور که مدرنیستها مطرح میکنند وضعیتی در آینده است که دانش بشری میتواند به آن دست یابد (و تا حدی در غرب محقق شده است). این طور به نظر میرسد که شباهت دیگر هر دو سر طیف توافق بر نوعی روش زیستشناختی از نوع داروینی است، فهم معماری و معماری خانه به مثابه سیستمی تشکیل شده از اجزای متنوعی که برای محقق کردن هدفی مشترک؛ هریک وظیفهای به خصوص دارند و این همکاری مشترک است که کلیت سیستم را در وضعیت متعادل حفظ میکند. جستجو به دنبال آرمانشهری در گذشته یا آینده، نوعی رادیکالیسم بیحاصل را در این گفتمانها بازتولید میکند، که عملا به نفی کامل وضعیت موجود منتهی میشود، آن را دوران گذار مینامد، عصری که حتی اسم مشخصی ندارد. توجه کنید که این ویژگیهای مشترک (ایدهي پیوند، رد وضعیت فعلی، نگاه آسیبشناسانه، ذاتانگار و سیستمی) و دیگر اشتراکاتی که از نگاه من دور ماندهاند، در رابطهای دیالکتیکی با یکدیگر قرار دارند که به نحوی به صورت مداوم یکدیگر را بازتولید و توجیه میکنند.
حائری یکی از نظریهپردازان معماری است که تلاش دارد گذشته را به آینده پیوند دهد. با آنکه او اصالت را به تاریخ میدهد و از این نظر دیدگاه سنتگرایان کلاسیک را بازتولید کرده است اما تلاش میکند با به کار گرفتن روش علمی به سطحی جدیدی از عینیت دست یابد و تفسیرش از وضعیت تاریخی را همهگیر کند. نقطهي قوت و نقطهي ضعف حائری به طور توامان همینجاست. او تلفیق را به سطح عمیقتری از بحث کشانده است و تلاش میکند با ترکیبروشها، زبانی مشترک برای ارتباط دو سر طیف خلق کند، یا به بیانی دیگر معرفت پنهان در خانهی تاریخی را زبانمند کند و از این طریق امکان مصالحه و رسیدن به پاسخ را افزایش دهد اما همزمان ذاتانگاری، رادیکالیسم بیحاصل و نگاه آسیبشناسانه را نیز بازتولید کرده است.
با اینحال درگیر شدن مستقیم او با هر دو سر گفتمان، نگاه او را نسبت به سایرین تعدیل کرده است، این طور میتوان گفت که حائری در میانهي این نزاع با تلاش برای ترکیب روشها و نگاههای متفاوت، ذاتانگاری و رادیکالیسم پیش از خود را تعدیل کرده ولی نگاه آسیبشناسانه و سیستمی در برخورد با معماری را با شکل دادن به ادبیاتی جدید برای توصیف معماری تاریخی (سازمان فضایی)، به سطحی پیچیدهتر ارتقا داده است. از این نظر خانهي معاصر در منظر حائری، بیماری است که بر اثر جدا شدن از الگوهای تاریخی و محو تدریجی این الگوها، مدام بیمارتر شده است. خانههای معاصر به عنوان ابژههای مطالعهای آسیبشناسانه، چنان بازنمایی میشوند که به راحتی فراموش میشود همین خانهها نسلهای متوالی است که میزبان ما و تامین کنندهي سرپناه و مکان استراحت و فراغت ما را فراهم کرده اند.
سازمان فضایی؛ الگوها و شیوهها
سازمان فضایی نظامی از الگوها و شیوههاست که نحوهی ارتباط فضاها و قرارگیری توده را مشخص میکند و در سطح خرد و کلان میتواند فرآیند شکلگیری کلیت معماری، فضاها و اجزای تشکیلدهندهي آن را توضیح دهد. تبارشناسی این مفهوم فرصت دیگری میطلبد، اما آنطور که حائری در پانویس صفحهی 7 کتاب مینویسد: «این عبارت در آن دهه [دههي پنجاه] نسبتا تازه بود و برای ما معماران جذاب مینمود، چرا که چند معنای مستقر در معماری، در این عبارت گنجانده شده بود و شهر و بنا را در ترکیبی از فضا، فعالیت و مدیریت معرفی میکرد.»
حائری با استفاده از 2 مفهوم «حساسیتهای فضایی» و «تواناییهای فضایی» که در حضور مستمر و روند ثبت و بررسی مشاهداتش از خانهی تاریخی بدان دست یافته، سیر تحول فضا در معماری مسکونی را ترسیم میکند. حساسیت فضای خانه تاریخی به مواردی چون محصوریت، نور، پوشیدگی، ارتفاع و… طیف متنوعی از فضاها را پدید میآورد که نسبت به مقولاتی مانند حضور، مکث، تماشا و عبور حساس هستند و همچنین با بهرهگرفتن از تواناییهای فضایی میتوانند انواع متفاوتی از ترکیب مانند بسط فضایی، بسط چشماندازی و بسط نوری را ممکن کنند. مطالعات گونهشناسانهی حائری عامل ایجاد این توانایی و حساسیت فضایی را در مفهومی به نام «شیوه» جستجو میکند و به کارگیری این شیوهها در طول تاریخ، به پیدایی «الگو» های فضایی انجامیده است. (90) این شیوهها و الگوها حاصل انباشت ادراک فضایی در طول سالیان است. ادراک فضایی از منظر حائری «یک قرارداد تاریخی-اجتماعی-سرزمینی است که شکلدهنده شبکه فضایی کلان گسترش یافته بر انواع آبادی و عمران» (95) در شهرها و روستاهای سرزمین ایران است. این ادراک به وضعیتی همگن، متعادل و پایدار میان توان محیط طبیعی و محیط مصنوع اشاره دارد. (94)
سازمان فضایی شبکهای نامرئی است که استفاده از این شیوهها و الگوها را هماهنگ کرده و کلیت سازمان فضایی خانهی تاریخی را میآفریند. تصویر زیر سیر استدلالی حائری را در تدوین سازمانیابی فضایی خانههای تاریخی نشان میدهد. حائری با مطالعهی جزئی فضای تاریخی شروع میکند، حساسیتها و توانمندهای فضایی را شناخته و شیوههایی را مییابد که این توانمندیهای را ایجاد میکنند. از این نقطه، خانه در دیدی وسیعتر مورد بررسی قرار میگیرد، الگوهایی که شیوههای متعدد توانمندسازی به وجود میآورند، در قالب سه فضای باز، پوشیده و بسته مورد بررسی قرار گرفته و از این طریق معیارهای سازمانیابی فضایی در معماری تاریخی تدوین میشود.
تصویر 1: سیر استدلال حائری را در تدوین سازمانیابی فضایی خانههای تاریخی (منبع: نگارنده)
از نظر حائری سازمان فضایی، شبکهای نامرئی است که تمام ریزفضاهای یک خانه را در برمیگیرد. این شبکه از یکسو با سازمان کلان فضایی که فضاهای شهری و واحدهای همسایگی را تنظیم میکند، ارتباط دارد و از سوی دیگر نظام ارتباطی بین دستگاههای فضای داخلی را نیز تنظیم میکند. پس ما با شبکهای سر و کار داریم که از طرفی خود بخشی از یک نظام بزرگتر است (شبکه فضایی کلان) و همزمان به روابط خردهنظامهای فضایی (ریزفضاها) ساختار میبخشد. (173) محورهای تشکیلدهندهی این شبکه در مقیاس کلان و خرد را «خط زمین، خط آسمان، جهتهای باد، تابش خورشید، آبهای زیر و روی زمین و محورهای آیینی و چشماندازی تشکیل میدهند.» (91) تعریف سازمان فضایی در نظر حائری برگرفته از خانهی تاریخی ایرانی است. حال اگر مدل او را از این ویژگیهای خاص تاریخی جدا کنیم، با شبکهای روبهرو میشویم که از بالا و پایین به لایههای فضایی بام و زمین یا زیرزمین محدود میشود و دیوارهای خارجی مرز آن با واحدهای همسایه را مشخص میکنند. هر فضا نسبت به محور مختصات دو بعدی آسمان-زمین در درون شبکهفضایی سنجیده میشود و بر همین اساس است که کیفیتهای فضایی متفاوت خلق میشوند.
تصویر 2: (نمایش دو محور آسمان و زمین و استقرار آن بر روی سازمان فضایی خانه تاریخی ایرانی، ( حائری،1387: 96)
هر لایه در سطح عمودی (محور آسمان) جای خاصی دارد و فضای مشخصی را پر میکند. همینطور در سطح افقی (محور زمین) با توجه به نوع و فاصلهي قرارگیریاش نسبت به حیاط شناسایی میشود. حائری این لایههای فضایی را در سطح افقی به ترتیب جلوسرا، لایهي میانی و عقبسرا؛ و در سطح عمودی پایینخانه، بالاخانه و بام مینامد. فضاها با توجه به فاصله و نوع قرارگیریشان نسبت به این دو محور دستهبندی میشوند. بر اساس وسعت و سطح زیربنای خانه، لایههای فضایی دیگری میتوانند به سازمان فضایی اضافه شوند. از تقاطع این لایههای فضایی در سطوح عمودی و افقی، فضاها تعریف میشوند. که با توجه به ویژگیهایی همچون باز یا بستهبودن و جلو و عقبرفتن؛ فضاهای بزرگ و کوچکی در خانه پدید میآید. (96)
خانهي تاریخی، گفته ها و ناگفتهها:
خروجی مطالعهی حائری بر خانهی تاریخی، سازمان فضایی است. سازمان فضایی شبکهای است که روابط فضاها و توده را تنظیم میکند و در سوی مقابل همین نحوهی قرارگیری فضاهاست که بر سازندهی کلیتی به نام سازمان فضایی است. در واقع، بر اساس فهم من از متن، سازمان فضایی ماهیتی جدا از خانهي تاریخی به مثابه یک کل ندارد، بلکه کیفیتی است که بر اثر نحوهی همنشینی فضاها آفریده میشود و متقابلا شیوهها و الگوهایی را که آفرینندهی اویند در سطوح خرد و کلان بازتولید میکند. بر اساس چنین فهمی از متن میتوان گفت سازمان فضایی ماهیتی دیالکتیکی دارد و حاصل برخورد و تقاطع فضاهای متنوعی (باز، بسته و نیمهباز) است که کلیتی متعادل و همگرا میسازد. بر اساس گزارش حائری سازمان فضایی در هر مقیاسی (از مقیاس شهری تا ریزترین جز فضاهای خانه)، نوع و میزان ارتباط اجزا را مشخص میکند. این ویژگی دوم که به سازمان فضایی نسبت داده میشود بیشتر از آنکه دیالکتیکی باشد، یادآور همان رهیافت زیستشناختی است که اولین بار در علوم اجتماعی توسط انسانشناسان کلاسیکی چون مالینوفسکی مطرح شد و بعدها تحت نظریه کارکردگرایی و کارکردگرایی ساختاری، خصوصا بدست جامعهشناسان آمریکایی، همچون پارسونز و مرتون برای توضیح و تفسیر پدیدههای اجتماعی به کار گرفته شد. ایدهی اصلی این جامعهشناسان ساده و قابل فهم است. هر جزء وظیفهای در قبال کل بر عهده دارد و اگر کارکرد خود را به درستی انجام دهد، سلامت و تعادل کلیت نظام را تضمین میکند. ایدهی قابلفهم و عینی کارکردگرایی، کاربست آن را در کلیه نظامهای اجتماعی از خرد تا کلان، از سطح جامعه تا نهادهای خردی مانند خانواده ممکن کرده است. به طور کلی چنین نظریههایی در جامعهشناسی برای توضیح و تبیین تداوم ساختارها به کار گرفته میشود و از این منظر نقطهی مقابل مکتب تضاد یا تقابل قرار دارد که تلاش میکند نزاعهای ساختاری پدیدههای اجتماعی را توضیح دهد. البته در کتاب خبری از این بحثهای نظری نیست، اما همانطور که جان کینز اقتصاددان زمانی گفته است: «اقتصاددانانی که نظریه را خوش نمیداشتند یا ادعا میکردند بدون آن راحتترند، صرفا گرفتار نظریهای کهنتر بودند»، گمان میکنم این موضوع در مورد پژوهش حائری نیز مصداق دارد. در واقع ایدههای کارکردگرایان بر کلیت پژوهش او سایه انداخته است، بیآنکه به روشنی در کتاب اشارهای به آن شده باشد.
حاصل ایدههای کارکردگرایانه در نگاه به تاریخ معماری و خانه، برساختن کلیتی متعادل و همگن است که تمام نظامهای ذیل آن در هماهنگی با یکدیگر تداوم و تعادل نظام بزرگتر را تضمین می کنند. با این حال تفاوت حائری و دیگران در این است که این هدف کلی این نظام متعادل، امری قدسی یا آسمانی نیست، بلکه امری زمینی است و حاصل پیوند جغرافیا، اقلیم، آیین، فرهنگ و مانند اینها معرفی میشود. همین ماهیت زمینی و انضمامی در اندیشهی حائری است که باعث میشود، به جای کلیگوییهای معمول و متافیزیکی به نحوهی تعامل فضاها بپردازد و ادبیاتی را شکل دهد که تبیین فرآیندها، مکانیزمها و جزئیات شکل گرفتن فضا در خانهی تاریخی را امکانپذیر کند. او رابطهي این کلیت همگن و فضاهای خانهی تاریخی را بررسی میکند و از بلاغت رایج در این حوزه فراتر میرود و با شکلدادن مفهوم «سازمان فضایی» به عنوان کلیتی که میتواند توانمندیها، حساسیتها، شیوهها و الگوهای فضایی را به صورت انضمامی و زمینی در معماری خانهی تاریخی نمایان سازد، معرفت تاریخی معماری مسکونی ایران را زبانمند کرده است.
فکر میکنم بهتر است دوباره به مفروضات حائری و نگاه دیالکتیکی و کارکردگرایانه او بازگردیم. حائری به تاریخ دور، نگاهی دیالکتیکی دارد. عوامل متعددی در طول هزاران سال در برخورد با یکدیگر، ترکیب شدهاند و در نهایت به صورت کلیت همگن و متعادل خانهی قاجاری به دوران ما رسیدهاند. این پیشفرضی است که حائری میپذیرد. در این نقطه است که حائری نگاه خود را بر این ساختارهای فضایی متمرکز میکند و تلاش میکند، نحوهی ترکیب و کنار هم قرارگرفتن فضاها برای برساختن این کلیت همگن و متعادل را توضیح دهد. از نظر من این بخش، درخشانترین قسمت پژوهش حائری است؛ اما مشکل نیز دقیقا از همینجا آغاز میشود، وقتی قرار است به وسیلهی آن صورتهای معاصر خانه تحلیل شود و الگوهایی برای مسکن آینده را طرحریزی کند.
همانطور که پیشتر توضیح دادم، ایدههای کارکردگرایانه با هدف فهم تداوم نظامهای اجتماعی به کار گرفته میشوند اما مشکل آنجاست که حائری بنابر محدودیتهای زمانی پژوهشش تقریبا از روی نیمقرن تحولات مسکن میگذرد. دورهای حساس و پر تنش که ایران تغییرات بنیادی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را از سر میگذراند. در واقع حائری پس از تبیین سازمان فضایی در خانههای تاریخی (خانههایی که پیش از سال 1300 ساخته شدهاند)، به مقایسهی آنها با خانهها و آپارتمانهای ساخته شده بین دهههای 40 تا 70 شمسی میپردازد. میتوان گفت، نحوهی تعیین دامنهی تاریخی پژوهش، حائری را به جای توضیح تحول (یعنی تلاش برای شکلدادن به روایتی برای پیوند دادن وضعیت تاریخی و وضعیت معاصر) به سرزنش واقعیت معطوف کرده است. احتمالا تنها در بخش کوتاهی از کتاب که به تحولات فضایی مطبخ/آشپزخانه اختصاص یافته است، حائری فضا و تحولات تاریخیاش را به صورت پیوسته مورد مطالعه قرار داده است. بر اساس گزارش حائری «شکلگیری آشپزخانهی باز در درون خانههای معاصر، روندی مرتبط با تحولات شیوه زندگی و شهرنشینی داخل کشور را طی کرده و منطقی نیست که به منظور نقد و ارزیابی، آن را پدیدهای واردشده از غرب در نظر بگیریم. طراحی آشپزخانه باز میتواند از شیوههای توانمندسازی در معماری خانههای تاریخی تبعیت کند و از کیفیت مناسب برخوردار باشد.» (158) به طور مشخص همین بخش کوتاه نشان میدهد چطور مطالعهی خانه به صورت پدیدهای در حال تحول و به صورتی پیوسته میتواند در نتایج تحلیل اثرگذار باشد.
حائری به جای تلاش برای یافتن فرآیندهای جدیدی که سازمان فضایی خانهی معاصر، یعنی همان فضاهای به گفتهی خودش تک بعدی را برای دههها زیستپذیر ساختهاند، تلاش میکند الگوهای فضایی معاصر را با شابلون سازمان فضایی خانهی تاریخی فهم کند. بر اساس همین متدلوژی است که روایت تحول نزد حائری به فرآیند محو الگوهای تاریخی فروکاسته میشود. صورتهای معاصر خانه به مریضهای بدحالی تبدیل میشوند که نیاز است با رجوع به الگوهای تاریخی اصلاح و درمان شوند. حائری در بخشی که به معیارهای کلان (در سطح شهر) طراحی خانه اشاره می کند مینویسد: «هدف نهایی، ترمیم وجدان عمومی، بازگردانیدن ادراک فضایی کلان به جامعه و برقراری نظام آگاهانه فضا در شهر است. این هدف، تمامی جزء فضاهای باز، بسته و پوشیده را در بر میگیرد و فضاها با رعایت حریمهای خصوصی و عمومی سازمان خواهند یافت.» (195) این هدف نهایی تا حدی یادآور «مهندسی اجتماعی» نیست؟ اهدافی که در آغاز قرن و با جریانات مدرنیستی در معماری آغاز شد. این شباهتها بیدلیل نیست، ایدههای کارکردگرایانه، فارغ از نیات پژوهشگر، در اهداف، سوالها و پاسخها بازتولید میشوند.
روایت تحول:
پژوهش حائری با هدف مقایسهی تدابیر به کار گرفته شده در معماری خانهی تاریخی (خانههای ساخته شده پیش از 1300 ه.ش) و خانهی معاصر (عمدتا خانههای دههي 50 تا70) تدوین شده است. تغییرات پر دامنهی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در این سالها، رشد شهرها و موجهای مهاجرتی، سازمان فضایی خانهی معاصر را دستخوش تغییرات عظیمی کرده است، چنان که «خانههای پس از سال 1340 نسبت به خانههای ماقبل سال 1300، آنقدر دگرگون شدهاند که نسبتی بین این دو پدیده قابل ردیابی نیست.» (24) و همچنین «شاید خانههای امروزی را در مقایسه با خانههای نیم قرن پیش در ایران، نتوان خانه ایرانی نامید.» (116) حائری این انفصال یا جایگزین شدن ایدهی «تعویض به جای ترمیم» را ناشی از تحول عوامل شکلدهنده معماری میداند. معماری تاریخی ایران و به تبع آن خانهی تاریخی واجد نوعی همگرایی در اجزا است. نظامهای سازه، سازگاری و نظام فضایی بر هم انطباق دارند. (37) تضعیف نظامهای همگرای خانه تاریخی و ظهور واگرایی میان عوامل شکلدهنده خانه معاصر که ناشی از ورود عوامل جدید (مانند ظهور اتومبیل و تغییرات شهرسازی ناشی از آن، گرانشدن زمین و …) و همچنین تحول عوامل موجود (مانند تغییر نقش اشیا، مبلمان، تجهیزات و …) قلمداد میشود، بر این انفصال دامن میزند. در این میان، خانهی معاصر به مدد پیشرفتهای تکنولوژیک و مجهزبودن به امکانات رفاهی مانند آب لولهکشی، برق، تلفن، کولر و از این قبیل امکانات به سرعت در میان عموم محبوبیت یافت و نسل جدید دیگر راغب به زندگی در خانههای تاریخی نبود اما کیفیتی که از دست رفت «حذف فضاهای باز خصوصی و عدم امکان تحرک در فضاهای خانه» بود.
پژوهش حائری به راهی کشیده میشود که ناشی از مقتضیات فهم او از مساله معماری امروز ایران است. خانهی تاریخی مطابق تعریف حائری، نظامی همگراست که در آن همهچیز، مطلقا همهچیز نقش از پیش معلوم و مشخصی دارند، دنیایی که در آن کاستی یا نقصی وجود ندارد و طی سالها و به صورتی تدریجی مطابق با فرهنگ و منش و اقلیم ایران به وجود شکل گرفته و پیش رفته است. اما ظهور مدرنیته و پیامدهای آن (روابط سرمایهداری، بازار آزاد، کالاییشدن، دولت مدرن و …) به تدریج این سنت و پناهگاه تاریخی را محو کرده است. آیا در رویکردی همدلانهتر نمیتوان فرایندهایی مشابه فرآیندهای تاریخی که حائری به صورت پیشفرض پذیرفته است، در خانههای معاصر یافت؟ به این معنا که خانهی معاصر نیز همزمان با سایر روندهای محیطی مثل مستغلاتیشدن زمین، کالایی شدن خانه، کاهش سرانه مسکن و شیوع آپارتماننشینی تغییر کرده و در محدودهی امکانات موجود و قوانین دست و پا گیر خود را با شرایط محیطی جدید و شیوهی زندگی معاصر همنوا کرده است. باید به یاد داشته باشیم، مسکن به عنوان یک پدیدهی فرهنگی باید در پیوستار اجتماعی-اقتصادی خودش مورد مطالعه قرار بگیرد.
به عنوان مثال، حائری به درستی حیاط خانهی تاریخی را به عنوان مهمترین و بزرگترین اتاق خانه، در مرکز سازمان فضایی قرار میدهد، این مرکزیت در خانهی تاریخی معنادار است اما تحلیل خانهی معاصر بر مبنای مرکزیت حیاط چندان منطقی نیست. حائری به تغییر معنای حیاط در دوران معاصر اشاره میکند، اینکه با تغییرات نظام کلان شهرها، حیاطها به مرز بین خیابان و خانه منتقل میشوند و وضعیتی مرزی پیدا میکنند. با اینحال عجیب است که همچنان بر تحلیل فضاهای خانهی معاصر در ارتباط با حیاط اصرار میورزد. به طور مشخص میتوان مشاهده کرد که با راندهشدن حیاط به سمت خیابان، مرکزیت خانه ابتدا به سرویسپله و سرسرا در خانههای اعیانینشین پهلویاول و به هال-پذیراییهای آپارتمانهای معاصر کشیده شده و دیگر تحلیل فضاها بر مبنای مرکزیت حیاط نمیتواند معنادار باشد. به طور مشخص هر پژوهشگری در حوزه خانه باید از خود بپرسد، خانه در چه فرآیندی و با چه سازوکاری با این مرکزیت جدید و فضاهای بسته و فضاهای پوشیده حداقلی باز تعریف شده است.
به صورت خلاصه حائری خانه ی تاریخی را دارای یک واحد الگویی می داند. الگویی که می توانست اجزای نظام خانه را در مقیاس خرد و کلان سازمان دهد. اما در خانهی معاصر با اضافه شدن موارد تکنیکی (مصالح، اشیا، تزئینات و …) معنای مسکن تضعیف شده و الگوی مسکن تاریخی در حال کمرنگتر شدن است. شاید سادهترین توضیح، توصیف تحول به مثابه یک الگوی در حال محو شدن باشد، کاری که حائری انجام میدهد. او تایید می کند که میتوان الگوهایی نیز در خانه معاصر یافت اما معتقد است «الگوهای فضایی خانه معاصر حجمی نیستند، با متر مربع و سطح سروکار دارند، آنهم سطوحی که بر اساس محدودههای ابعادی و اندازه تکعملکردهای بیولوژیک (خوابیدن و خوردن و …) تعیین شده است.» (62)
روش تحقیق:
حائری در حوزه روش تحقیق بر ماهیت چندگانه تدابیری که به کار میگیرد، تاکید میکند. استفاده همزمان از روشهای پهنانگر و ژرفانگر در کار او شایسته توجه است. مطابق شناخت او از خانهی تاریخی به عنوان پدیدهای «چند بعدی و دارای لایههای معنایی گوناگون» (116)، استفاده از شیوههای شناخت چندبعدی در مطالعات خانه، توجیه میشود. نحوه به کارگیری این روشها در حوزهي خانهي تاریخی به صورت واضحی عمیقتر و دقیقتر از خانه معاصر است.
پرسشنامهای که حائری برای مطالعهي انسانشناسانه و مردمشناسانه از ساکنان خانه های معاصر تهیه کرده، بنا به گفته خودش در طول مطالعهي خانهی تاریخی بدست آمده و هر پرسش برای «منظور خاصی بر اساس تقابل شیوه زندگی و ادراک فضایی» (71) تهیه شده است. از این سوالها میتوان دریافت که حائری انتظار یافتن چه مواردی را در سازمان فضایی خانهي معاصر داشته، او خانههای معاصر را از منظر روشها و الگوهایی میسنجد که در خانهي تاریخی یافته است و بدین ترتیب خانهی تاریخی اصالت یافته و خانهي معاصر نسخهی بدل محسوب میشود. تفاوت روششناختی حائری در مطالعهي خانههای تاریخی(مطالعهی عمیق از طریق حضور مستمر، مشاهده، مصاحبه و… ) و خانهی معاصر (پرسشنامه و برداشت) میتواند توضیح دهد که چطور تصویر حائری از خانهی تاریخی این چنین دقیق و پرجزئیات تصویر شده و از سوی دیگر خانهی معاصر صرفا که صرفا بر اساس ویژگیهای برادر بزرگترش مورد سنجش قرار گرفته، نسبتا ساده و سر راست است.
به سوالهای پرسشنامه بازگردیم. علیرغم هدف حائری، سهم سوالهایی که به صورت مستقیم با هدف فهم ادراک ساکنان معاصر از خانه طرح شده، اندک است. برخی از سوالهایی که حائری به این منظور طرح کرده است[2]، با بررسی نقشهها نیز قابل پاسخ گفتن هستند. در سوالهایی نیز که به صورت مستقیم با فهم ادراک ساکنان مرتبط است[3]، اگر پاسخهای ثبت شده، به نقش مثبت خانه مربوط باشند، حائری آن را با «خلاصی از غوغای بیرون» و «شدت آلودگی در بیرون» مرتبط میداند. (74) در واقع ادراک مثبت ساکنان از خانهی معاصر را به حساب سازمان فضایی نگذاشته و از کنار آن میگذرد، به این دلیل ساده که نمیتوان این ادراک مثبت را ناشی از الگوهای ضعیف و تکبعدی خانهی معاصر گذاشت. اما میتوان این طور هم استدلال کرد که کمرنگشدن تاثیر سازمان فضایی در آفرینش معنای مسکن بر اثر ورود عوامل دیگری جبران شده است. این توضیح همچنین میتواند بخش دیگری از انتقادات حائری به فضای خانهی معاصر را نیز روشن کند. او به درستی بر این نکته تاکید میکند که سازمان فضایی خانهی معاصر توان هدایت و خوانایی خود را از دست داده، اما بر تاثیر اشیا بر سازمان فضایی چشم میبندد. در واقع این طور میتوان گفت که حائری آنچنان به ایدهی سازمان فضایی (بر مبنای فهمش از خانهی تاریخی) وفادار است که حاضر نیست زیست معاصر آن و شکلگیری نظام اشیا را بپذیرد. مشابه همین رویکرد را حائری در برخورد با اتاقها در خانهی معاصر دارد. چنانکه این فضاها را «فضای تکعملکردی انباشته از مبلمان» توصیف میکند. در هیچکدام از سوالهای پرسشنامهي خانهی معاصر، به رابطه ساکنان با اتاق شخصیشان اشارهای نشده است. تصدیق موضع حائری در مورد تکعملکردی بودن اتاق فردی کار مشکلی خواهد اگر به خاطرات و احساساتمان نسبت به اتاق خودمان رجوع کنیم.
مؤخره:
سخن کوتاه میکنم. به گمان من، تبیینی جامعتر و انضمامیتر از پژوهش حائری در حوزهی خانهی تاریخی، فعلا در دست نیست. جدا از فهم کالبد و همنشینی فضاها در خانهی تاریخی، مواجه انتقادی با مفهوم «سازمان فضایی» حائری و الگوها و شیوههایی که حائری به دقت در بررسی نمونه موردیها بدان پرداخته، برای هر طراحی که در حوزهی مسکن و به طور کلی فضاهای سکونتی فعالیت میکند، مفید خواهد بود. از این منظر، این یادداشت دعوتی است برای بازگشت دوباره به کتاب «خانه، فرهنگ، طبیعت» که نگارنده طی چند سال اخیر، نکات فراوانی از آن آموخته است.
اما در حوزهی خانهی معاصر، ماجرا کمی متفاوت است. حائری به تندی از انعطافناپذیر بودن فضاها، تکعملکردیشدن اتاقها و از بین رفتن تنوع کالبدی فضاها در خانهی معاصر انتقاد میکند. انتقاداتی که به طور مستقیم از مطالعهی خانهی تاریخی و امکانات فضایی آن به این بخش وارد شده است. نگاه کارکردگرایانه و ساختاری حائری، تجزیهی کلیت خانه به اجزای کوچکتر و توصیف نحوهی ارتباط و تاثیر این اجزا بر کلیت خانه موفق است اما به کاربست این معرفت در خانهی معاصر، در عمل به تقلیل فرآیندهایی میانجامد که این صورتهای تکرارشونده را به عرصههای زندگی خانوادگی و خصوصی ما تبدیل کرده است. نگاه حائری به خانههای معاصر تا حد زیادی منفی است، به نحوی که خوانندههای جوانتری مثل من، که تجربهی زندگی در خانههای تاریخی را به هیچ وجهی نداشتهاند و این فضاها را صرفا به صورت موزه یا میراث تاریخی تجربه کردهاند، از خود خواهند پرسید: پس ما چطور در این خانهها زندهماندهایم؟ چطور همین فضاهای درهم (تعبیر حائری برای اشاره به فضاهای عمومی خانههای معاصر) به صحنهی زندگی و خاطرات تلخ و شیرین ما تبدیل شدهاند؟ تسلیمان دادهاند و ما را در آغوش گرفتهاند؟
حائری در حوزهی کالبد خانهی تاریخی تا حد زیادی به این سوالها پاسخ داده است، اما برای فهم فرآیندهای سکونت در خانههای معاصر اساسا به سوالات متفاوتی نیازی داریم و بخش بزرگی از کار هر پژوهشگری در این حوزه، شکلدادن و کشف چنین سوالهایی است. پس در درجهی دوم، این یادداشت شرح دریافت و مواجه شخصی من است و تلاش برای آغاز گفتگویی جدید در گفتمان معماری ایران حول نگاه مسلط به خانههای معاصر.
در پایان لازم است به فصل هفت کتاب نیز اشارهای کوتاه کنم. این فصل با عنوان «فرآیند و معیارهای طراحی» به معرفی الگوهای پیشنهادی پژوهش اختصاص دارد. این معیارها در سطح خرد تا کلان، در مقیاس شهری تا ریزفضاها ارائه شدهاند. روایت حائری از تاثیرات قوانین بالادستی و معیارهای کلان در سطح شهر، اگر به صورت مداوم در سپهر عمومی مطرح شوند، میتوانند حساسیت شهروندان و آگاهیشان از از فرآیندهای کلانی که زندگی شخصی و اجتماعیشان را متاثر میکند، افزایش دهد. بسیار مفید خواهد بود اگر مشارکت جمعی در فرآیندهای شهری به مطالبهای عمومی تبدیل شود. گرایشات متاخر جامعهشناسی نیز مانند جامعهشناسی زندگی روزمره یا جامعه شناسی مردممدار اساسا چنین شیوهای را برای اثرگذاری بر جامعه توصیه میکنند. تلاش برای ارائه روایتهای بدیلی که درک مخدوش شهروندان از وضعیت را مسالهدار کرده و امکانهای جدیدی پیش رویشان قرار دهد. پیشبینی این که مهندسی اجتماعی و مداخله از بالا، زیر پوشش تخصصگرایی و با کلیدواژهی بازآفرینی چه بر سر شهر میآورد، با تجربیات فعلی، آنچنان سخت نخواهد بود.
اما الگوهایی که حائری در سطح خانه و فضاها ارائه میدهد، داستان دیگری دارد. همانطور که پیشتر توضیح دادم کشاندن پاسخهای تاریخی به کالبد خانهی معاصر، راهگشا نخواهد بود. در عمل نیز میبینیم که این الگوها پس از گذشت یک دهه از زمان انتشار کتاب از سوی طراحان مورد استقبال قرار نگرفتهاند. به طور مشخص الگوهایی که با هدف انعطافپذیر کردن فضا و ترکیب اتاقهای خصوصی پیشنهاد شده، نمیتوانند در خانههای معاصر همهگیر شوند. حائری به شدت از اتاقهای خصوصی، انباشهشدن اشیا و تک عملکردیشدن فضاها انتقاد میکند اما زندگی روزمره در همین اتاقهای خصوصی و تکعملکردی، به عنوان قلمروهای نفوذناپذیر هستند که بخش مهمی از علاقه و تمایل ما به زندگی در این خانهها را به وجود آورده است.
[1] اطلاعات کتابشناسی نسخه نگارنده به این شرح است : (حائری مازندرانی، محمدرضا، 1388، خانه، فرهنگ، طبیعت: بررسی معماری خانههای تاریخی و معاصر به منظور تدوین فرآیند و معیارهای طراحی خانه، چ اول، تهران: مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری)
[2] سوال دوم- حانه چگونه از بیرون جدا میشود؟ ؛ سوال سوم- از کوچه یا خیابان برای ورود به خانه از چند فضا عبور میکنید؟ ؛ سوال چهارم – به هنگام ورود به خانه چه میبینید؟ (73)
[3] سوال نهم – هنگامی که از بیرون به داخل خانه میآییید چه حس میکنید؟ ، سوال دهم – آیا درون خانه از نظر نور، هوا و صدا از بیرون متمایز است؟ (74)
پژوهشگر دکترای معماری دانشگاه تربیت مدرس
- در حال حاضر نویسنده مطلب دیگری برای کوبه ننوشته است.