در دنیای امروز، مشارکت مردم در امور کشور به طرق مختلف، از ارکان مهم سیاست بسیاری از کشورها است. میتوان اهمیت این موضوع را در روزهای منتهی به انتخابات بهخوبی دید. در چنین ایامی، از گوشهوکنار، کلماتی چون دموکراسی، مردمسالاری و موارد اینچنینی به گوش میرسد و حاکمیت در تلاش است تا مردم را برای مشارکت حداکثری متقاعد کند. اما بهراستی چه کسی شایستگی بهدستگرفتن زمام امور را دارد و نقش مردم در این میان چه باید باشد؟
یکی از پژوهشهایی که در طول ترم یک دورهٔ مطالعات معماری ایران به آن پرداختم، بررسی مفهوم و ساختار شهر در اندیشهٔ فارابی بود. مطالعهٔ آثار این فیلسوف بیشاز پیش من را به تفکر در مفهوم آزادی، نقش مردم و ریاست جامعه در ادارهٔ امور و روابط بین این دو واداشت. در این نوشته، از دیدگاه فارابی به این مسائل میپردازم تا درنهایت به تعریفی از شهر آزاد دست یابم.[1]
فارابی از فلاسفهٔ بزرگی است که در حدود هزار سال پیش در سرزمینهای اسلامی زندگی میکرده و در طول زندگی خود سفرهای بسیاری به شهرهای مختلف داشتهاست. او در طول این سفرها به کسب علوم گوناگون ازجمله دانش دینی، منطق و فلسفه پرداخت و آثار مختلفی از خود به جای گذاشت. ازجمله موضوعاتی که او به تفصیل به آن پرداخته است ،شهر (مدینه)، ریاست بر آن و ساختار اجتماعی و سلسلهمراتبی است حاکم بر مردم است. مبنای دستهبندی انواع شهرها از دیدگاه فارابی، هدفِ مردم آن است و بر همین اساس مدینهٔ جاهلیه، فاضله، فاسقه و ضالّه را تعریف میکند. از این میان ما به توضیح دو مدینهٔ جاهلیه و فاضله میپردازیم.
در مدینهٔ جاهلیه که خود انواعی دارد، مردم سعادت حقیقی را نشناختهاند و هدف خود را چیزی جز آنچه باید تعیین کردهاند. این اهداف شامل موارد زیر است:
۱. رفع نیازهای ضروری زندگی (مدینهٔ ضروریّه)؛ ۲. مالاندوزی و توانگری در ثروت (مدینهٔ ذالّه)؛ ۳. لذتطلبی (مدینهٔ خسّت)؛ ۴. بهدستآوردن کرامت، احترام و شهرت (مدینهٔ کرامیّه) و ۵. غلبهیافتن بر دیگر مردمان (مدینهٔ تغلبیّه). در اینجا فارابی مدینهای را تحت عنوان مدینهٔ جماعیّه یا مدینةالاحرار معرفی میکند. این مدینه، مدینهٔ جاهلیهای است که تمامی اهدافی را که در بالا گفته شد دارد؛ به این معنا که در این شهر همه آزاد و رها هستند و هرچه بخواهند انجام میدهند و میتوانند هر هدفی داشته باشند. چنین شهری محبوبیت بالایی نزد مردم داشته و همواره روبهگسترش است. از شریفترین تا پستترین مردمان در این شهر کنار هم دستهها، گروهها و گرایشهای مختلف فکری را تشکیل دادهاند و حتی ممکن است در این میان طبقهٔ حکما، دانشمندان، شعرا و خطبا نیز به وجود آید. اما در دل همین تفاوتها مردم با هم برابر بوده و کسی بر دیگری برتری ندارد، حتی در امر ریاست! مسئلهٔ ریاست در این شهر براساس خواست مردم است و آنها هستند که رئیس را انتخاب میکنند؛ بهبیان دیگر نه رئیسی وجود دارد و نه مرئوسی. اینچنین است که مردم میتوانند هرکس را که بخواهند انتخاب کرده و هرچیزی را بر او تحمیل کنند یا درازای انتخاب او بهعنوان رئیس از او مال یا چیز دیگری طلب کنند.
ویژگیهایی که برای مدینةالاحرار گفته شد برای همهٔ ما آشناست. پای صحبت هرکس که بنشینی، از جامعهای آرمانی میگوید که در آن هرکسی آزاد است و مردم در عین برابری، با عقاید مختلف در کنار هم زندگی میکنند. منتخب مردم کسی است که بی هیچ چشمداشتی، مگر بهاندازهٔ رفع نیازهای اولیه و ضروری زندگی خود، مردم را در رساندن به اهدافشان یاری دهد و این خود مردم هستند که او را انتخاب میکنند.
اگر جامعهٔ آرمانی ما چنین است، پس چرا فارابی از آن بهعنوان کاملترین شکل مدینهٔ جاهلیه نام میبرد؟ او برای شهر آرمانی خود و ریاست بر آن چه ویژگیهایی را در نظر دارد؟
فارابی در بستری از ناملایمات، تفرقه و عدم وحدت در جامعهٔ اسلامی زندگی میکرده است؛ امری که ما در عصر کنونی نیز بهوضوح شاهد آن هستیم. اگرچه به نظر میرسد که او قصد تغییر در وضع جامعه و زمانهٔ خود را نداشته، اما از آن تأثیر گرفته و طرحی آرمانی برای آن مطرح کرده است که نقش دین اسلام و فلسفه در آن بهخوبی دیده میشود. مدینهٔ فاضله شهر آرمانی فارابی است که همهٔ مردمِ آن بهواسطهٔ رئیس حکیم شهرْ سعادت حقیقی را میشناسند و رسیدن به آن را هدف خود قرار داده و در این راه با هم تعاون دارند. تأکید فارابی بر امر ریاست و ویژگیهای آن نشان از اهمیت این جایگاه در نزد فیلسوف دارد. مدینهٔ فاضلهٔ فارابی تنها راه سعادت مردم است، درحالیکه رئیس شرایط را برای رسیدن به این مهم مهیا میکند. اما چگونه؟ رئیس شهر در نظر فارابی کسی است که چه در ذات و چه در عمل کاملترین مردم است؛ به بالاترین درجه از عقل، علم و آگاهی رسیده و ازجانب خداوند به او وحی میشود. فارابی او را حکیم، فیلسوف، خردمند و متعقل کامل، نبی و منذر مینامد. البته او ویژگیهای چنین فردی را مشخصاً نام میبرد و خود اذعان دارد که احتمال پیداشدن این فرد (پادشاه حقیقی یا ریاست نخستین شهر) در همهٔ اعصار بسیار کم است؛ بنابراین ریاست گروهی، با شرایط و ویژگیهای مشخص برای این افراد، راهحلی است که برای این مسئله مطرح میکند. فارابی در شرایط نبود چنین گروهی در جامعه، از پادشاه یا سرپرستان سنت صحبت میکند؛ فرد یا افرادی که با استفاده از سنت رئیس یا رؤسای پیشین به ادارهٔ شهر میپردازند.
در کنار صحبت از چگونگی ریاست بر شهر، لازم است جایگاه مردم را در شهر بشناسیم و به نقش آنها در جامعه نیز اشاره کنیم. فارابی مردم را در فطرتْ متفاوت میداند و برای عامل تعلیم و تربیت نقش بسیار مهمی قائل است. این ویژگیهای فطری متفاوت به این معناست که هر فرد دارای گنجایش مشخصی از درک معقولات و طیکردن مراتب کمال دارد. لیاقت، شایستگی و مواردی چون میزان آموزشی که فرد دیده، در جایگاه او در شهر تعیینکننده است. حال اگر دریافت فرد از علوم بهاندازهای کم باشد که بهقول فارابی برای جامعه بیسود یا زیانآور باشد، فیلسوف به خود اجازه میدهد که به شدیدترین صورت با او برخورد کند: از چنین افرادی بهعنوان برده استفاده کند؛ در زندان حبسشان کند؛ آنها را از شهر بیرون کند و حتی همچون حیوانی بکشد! در توجیه این مسئله شاید بتوانیم ظرف و گنجایش این افراد را آنقدر کم و ناچیز بدانیم که حتی رسیدن به کمال استعدادهای آنان با آموزش و تربیت نیز تفاوت چندانی در میزان فهم و درک آنها ایجاد نکند. بنابراین فیلسوف برای بقای شهر و جامعهٔ آرمانی خود، آنان را فدا میکند. پس اینچنین است که شهر در نظر فارابی دارای نظام و ساختار سلسلهمراتبی محکمی است که جایگاه هرکس در آن مشخص است. نقش ریاست در شهر بار دیگر در اینجا پررنگ میشود؛ زیرا از وظایف رئیس است که جایگاه هرکس را براساس آنچه پیشاز این گفتیم مشخص و حد وظایف و کارهایش را تعیین کند. به اینگونه نوعی شایستهسالاری در جامعه برقرار میشود که براساس لیاقت و تخصص افراد است و نه چیز دیگر. فارابی جایگاه رئیس در شهر را تا جایی بالا میبرد که بهدلیل حکیمبودنِ او، نیازی به بیان و شرح قوانین و اصول ادارهٔ شهر نمیبیند؛ زیرا رئیسْ اعلم و افضل است و بهترین راه و مسیر را میداند؛ امری که شاید تصور آن در دنیای امروز بسیار سخت باشد. بااینوجود، تأکید و توجه فارابی به امر ریاست و ارائهٔ راهکار در صورت نبودن چنین فردی در جامعه، ما را بیشاز پیش به توجه در ادارهٔ شهر و کشور خود وامیدارد؛ مسئلهای که با تفکر به آن میتوان به نقش و تأثیرش در ساختار سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر اجتماعی جامعه پی برد. همچنین به کمک مقایسهٔ ساختار حاکم با انواع مدینههایی که فارابی معرفی میکند، میتوانیم بیشاز پیش در مشکلات امروز خود عمیق شویم.
نکتهٔ مهم دیگر در شهر آرمانی فارابی، اختیاریبودن تمام اعمال مردم است؛ تفاوتی که در مقایسهٔ شهر فاضله با بدن انسان به چشم میآید. در بدن نیز اجزاء با سلسلهمراتب مشخصی در حال تعاون برای رسیدن به یک هدف هستند. همچنین عضوی بهعنوان رئیس در هر دو وجود دارد که یکی را قلب و دیگری را رئیس نخستین مینامیم. بااینوجود، در بدنِ انسان اعضا براساس جبر به وظیفهٔ خود میپردازند؛ امری که در شهر با آگاهی و انتخاب ارادی افراد جایگزین شده است.
فارابی تمام این مسائل را برای آن بیان میکند که بگوید انسان موجودی اجتماعی است و برای پاسخ به نیازها و درنهایت رسیدن به سعادت و کمال راه دیگری جز تعاون در اجتماع ندارد. به همین دلیل است که فیلسوف در طبقهبندی انواع اجتماعات، شهر را کوچکترین واحد برای رسیدن به سعادت میداند و به این ترتیب میتوان گفت که او نگاهی جهانی به مسئله دارد؛ همان دیدگاهی که ما در اندیشهٔ رایج دنیای امروز میبینیم: همهٔ قدرتها بهدنبال مدیریت و ریاست جهانی هستند؛ با این تفاوت که فارابی مدینهٔ فاضله را وسیلهای برای سعادت همهٔ مردم آن میداند: از رئیس تا پایینترین جایگاهی که جز خدمت کار دیگری نمیکند. اما در دنیای ما، اهداف واقعی پشت نقابی از سعادت همگانی پنهان شده است و وظیفهٔ رئیس بهعنوان راهنمایی آگاه برای مردمِ خود، رنگ قدرتطلبی و سلطهجویی گرفتهاست.
همانطور که گفته شد، شهر آرمانی فارابی با تصور ما متفاوت است. در خیال ما شهرِ آزادی نقش بسته است که در آن مردم با هر خواست و سلیقهای دور هم جمع شده و هرکس بهدنبال هدف خود است؛ مشابه با تعریفی که فارابی از مدینةالاحرار ارائه میدهد. دستههای مختلف در کنار هم در این شهر زندگی میکنند؛ اما بدون ارتباط، همبستگی و نقش در مسیری برای رسیدن به آنچه خودشان هدف والایی میدانند. البته که در ارزشمندیِ این هدفْ جای شک بسیار است؛ اما اگر کمی دقت کنیم، متوجه میشویم که شهر آرمانی فارابی نیز شهر آزادی است. با این تفاوت که مردم با یک هدف واحد در کنار راهنمایی آگاه، به اختیار خود جمع شدهاند و هرکس براساس تخصص، مهارت و شایستگی فطری خود به کاری مشغول است. این تبار و پول و قدرت نیست که جایگاه انسانها را مشخص میکند. در این راه هر کس هم خود رشد کرده و هم به دیگری کمک میکند و به این ترتیب ساختار بههمپیوستهای را شکل میدهند که درنهایت به کمال و سعادت همگان منجر میشود.
در روزگاری که صحبت از حکومتها و سلطههای جهانی در کنار تلاش برای آزادی پررنگ شده و همه بهدنبال پیداکردن رهبر و منجی برای برونرفت از شرایط خود هستند، بهتر است بیشاز پیش به ویژگیها و شرایط لازم برای این فرد یا افرادی که نقش راهنما را به عهده دارند بیندیشیم؛ همانطور که باید در نقش خود بهعنوان بخش عظیمی از این ساختار به هم پیوسته عمیق شویم تا درنهایت به بازتعریفی از مفهوم رؤیایی آزادی برسیم.
۱. مطالبی که در ادامه به آن پرداخته شده، برداشت نگارنده از مطالعهٔ آثار زیر است:
- فارابی، ابونصر محمد (۱۳۷۹). اندیشههای اهل مدینهٔ فاضله. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات.
- فارابی، ابونصر محمد، (۱۳۵۸). سیاست مدینهٔ فارابی، تهران: انتشارات انجمن فلسفهٔ ایران.
- فارابی، ابونصر محمد، (۱۳۸۲). فصول منتزعهٔ فارابی، تهران: انتشارات سروش.
- داوری، رضا (۱۳۵۴). فلسفهٔ مدنی فارابی. تهران: انتشارات شورای عالی فرهنگ و هنر.
- 14 مهر 1399