شخصیت اول فیلم آسمانخراشْ[1] برجی یککیلومترواندی بر فراز هنگکنگ است که آتش زده میشود و یک مأمور بازنشسته جهت حفظ جان خانوادهاش آن را مهار میکند. نام این برج خیالی، که آنقدر نقش خود را خوب بازی کرد که برای خیلیها واقعی تصور شد، «مروارید»[2] است. ظاهرش هم تن تابخوردهای با گویی شیشهای در دهان است که طراحش میگوید آن را از اسطورهای چینی گرفته که اژدهایی با دم تابخورده بر زمین و سری در آسمان است. برج آتش میگیرد، اما این سوختن رویهٔ داستان است. همهجای فیلم حکایت بهرخکشیدن تکنولوژی است، گوی جادویی بنا، کنترل هوشمند ساختمان، سیستمهای امنیتی بالا، دیوار زیبای شیشهای که آتش را جلوهای جادویی میبخشد. دم آخر هم خودِ برج به طرفهالعینی خود را نجات میدهد. تصویری از آیندهای زیبا که دلهرهای در خود دارد، اما از سر جانفشانیِ یک قهرمان ــکه بهطور خیلی اتفاقی نظامی استــ سرپا میماند. آنقدر این روایتهای کلیشهای تکرار میشوند که این بحرانها و گذر از آنها اسطورهٔ زمانهٔ ما شدهاند.
فیلم بعداز مقدمهای بینمک در باب فلجشدن این مأمور نظامی، با تصویری نفسگیر از آسمان هنگکنگ شروع میشود و برجی را نشان میدهد که با تفاوتی آشکار بالای سر همه میرقصد. این جملات آغازین این صحنه است: «از اهرام بزرگ مصر تا برج بابل، آجربهآجر و سنگبهسنگ، آدمی بهدنبال رسیدن به یک آرزو بود، لمسکردن آسمان، و شاید درنهایت این کار را کرده باشد». انگار بشر در پایان تاریخ به آنچه میخواسته رسیده است. در ادامه از زبان سرمایهگذار برج میگوید: «این فقط یک ساختمان معمولی نیست، بلندترین ساختمان دنیاست… . برج خلیفه دربرابرش کوتاه به نظر میرسد[3]». «ساختمانها جامعهٔ ما را شکل میدهند: ساختمانهای بهتر، شهرهای بهتر، دنیایی بهتر». هرچند نوعی آیرونی در واگویی این کلمات از زبان مالک بناست، اما اینجا ایدئولوژی بهتماممعنا در این حرفهای آبکی خانه کرده است. مسئلهٔ انرژی برای آیندهگرا نشاندادن برج حضور پررنگ دارد. جادوی این برج توربینهای بادی در ارتفاعْ و پارکی در دل ساختمان است که انرژی ساختمان را مهیا میکنند. برجْ آبشار و جنگلی در دل خود دارد که آسانسورهای معلق، صحنهای همچون صعود از کوهی پوشیده از جنگل و آبشار را به نمایش میگذارند. شایعاتی در باب گوی بالای ساختمان مطرح است که بهقول سرمایهگذار قرار است جاذبهٔ اول گردشگری جهان شود. جاذبهها ساخته میشوند، بهجای اینکه جایی در تاریخ نهفته باشند. در این روزگار، حتی جاذبههای تاریخی هم ساخته میشوند. این گوی، بهگفتهٔ صاحب برج، هشتمین شگفتی جهان خواهد شد. اینجا هرچیزی ممکن است. دوربینهایی در اطراف گوی وجود دارند که تصویر بیرون را روی بدنهٔ داخل بازسازی میکنند و با اشارهای مادیتِ گوی حذف میشود و تصویرِ شهرِ زیر پا و شما، ایستاده بر آسمان، هویدا میشوید. «به بهشت خوش آمدید.»[4]، این جملهٔ آخر مالک به مأمور امنیت برج است.
اما فسادِ سرمایه همراه با تروریسم، این بهشت را به آتش میکشد. برج از وسط آتش میگیرد و تا انتها میرود. آتشسوزی برج را همچون مشعلی بالای سر شهر نشان میدهد، انگارکه این بحرانها یک امر عادی زندگی است. جالب آنکه بهجز مردمی که موبایلبهدست با دهان باز این بازی را به نظاره ایستادهاند، دلهرهای به جان شهر نمیافتد. آخر کار سیستم اطفاء حریق که از کار افتاده بود، دوباره به کار میافتد و خود ساختمان خود را نجات میدهد. در انتها هم مثل خیلی از کلیشههای هالیوودی، خانوادهٔ مأمور نجاتبخش پساز بحران دوباره به هم میرسند.
طراح تولید این برج در جایی میگوید که بناها به یک روایت و یک زمینه احتیاج دارند، چیزی که طراحان معمار از ما طراحان درام میدزدند[5]. او میگوید هدف طراح این بوده که «برج مروارید همچون یک قهرمان به نظر برسد و نمایشدهندهٔ قدرت و پایداری دربرابر نیروهای شرِ فساد و آز باشد». اینجا بحران جزئی بهانهای برای تأیید بر پایداری کل سیستم میشود، روایتی که متفاوت از روایت مارکسیستی از بحران ریشهای سرمایه است. همانطور که گفتیم، نشانهاش هم این است که با همهٔ قشقرقی که به پا شد، آب در دل شهر و شهروندان هم تکان نخورد؛ ایستادند، مبهوت شدند، اما عکس و فیلمشان را هم گرفتند. البته همهٔ ما در ته دل به این امتداد امید داریم. کرونا آمده، اما همه منتظریم تا رد شود و ما دوباره بازی خود را از سر بگیریم. هیچگاه باورمان نخواهد شد که ممکن است یکی از این بحران ها کل بازی را به هم بزند.
انتقادی که به این فیلم میشد، مشابهت بیشازحد با فیلم آسمانخراش جهنمی[6] (The Towering Inferno (1974)) است که داستان آن هم حولوحوش سوختن یک برج میچرخد. هر دوی این برجها غیرواقعی بودند، این یکی یک ماکت و آن یکی یک بازسازی دیجیتال. اما هر دو، تا مرز واقعیت رفتند، گرچه تفاوتهای ظریفی میان این دو فیلم هست. در این یکی ساخت برج «لحظهای تاریخی» و البته جمعی است که همهٔ شهر جشن میگیرند. آتشسوزی هم بهخاطر نقص فنی و اهمال است، انگارکه فیلمْ تصویر دستگاه پیچیدهای را نمایش میدهد که بزرگیاش پاشنهٔ آشیل آن است، نوعی تذکر و احتیاط در باب پیشرفت. اینجا بحران از درون خود برج برمیخیزد که فیلم هم ابایی از نمایش آن ندارد. نجاتش هم جمعی است. تفاوتهای این فیلم، تفاوت رابطهٔ سرمایه، مدنیت و بحران است. شاهد این مدعا هم اینکه در تیتراژ پایانی فیلم جدیدتر، تصاویری مهیج از شیشه و آتش به نمایش گذاشته میشود که نهتنها اثری از بحران در خود ندارد، بلکه جلوهگری و رقص این دو با هم بر تن برج است.
برجها همیشه شخصیت پررنگی در فیلمهای بحرانی[7] داشتهاند. انگار روایت بحران سرمایهداری و سقوط آن از نگاه مارکسیسیم نمادی بهتر از برج پیدا نمیکند. پیشگویی بودریار در باب برجهای دوقلو بهعنوان «تجسم نظم نوین جهانی» که توسط خودش و در خودش[8] فرو میریزد تأملبرانگیز است. او اصطلاح خودکشی را برای برجها به کار میبرد، عامل بیرونی تنها انعکاسی از بحران درونی است که مایهٔ فروپاشی میشود. اما فیلم آسمانخراش (۲۰۱۸) چرخشی در روایت بحران به نمایش میگذارد. اینجاست که ایدئولوژی این فیلم و البته این زمانه خود را نشان میدهد. اگر در فیلم ۱۹۷۴ بحران زادهٔ درونی دستگاه بزرگ برج است، همانطور که بودریار بحران را در ذات جهان نمایش محور معاصر میداند، بحرانی که فیلم به آن اذعان میکند، در فیلم ۲۰۱۸ بحران یک امر بیرونی است که از آن عبور خواهد شد. هیچ هشداری وجود ندارد، بلکه بهقول خود طراح یک تأیید[9] هم هست، همچون بحران در قصههای پریان تا وحدت ازدسترفته در آخر دوباره باز پس گرفته شود.
برجها کلیشههای قدرتهای شیطانی شدهاند. این راستقامتان پر از دلهره جای هرمهای سفتوسخت پیشین را در نمادپردازیِ قدرت گرفتهاند. اگر هم اولیها همچون کوه ایستاده بودند، این آخریها رقصی باروک در تن خود دارند. کلیشهها بازتولید میشوند: نمادهایی از قدرت، جایی که رؤسا و سردمداران تبهکاری بر برجهای بالاییاش نشسته و شهر را نظاره میکنند. انگار تباهی در دل خودِ ارتفاع و طبقاتیشدن برج نهفته است. بالارد هم در رمان برج اختلاف طبقاتی و جنگ طبقاتی و فروپاشی را درون برج به تصویر می کشد.[10] در میان کلیشههای سینمایی، خانههای قدیمی جنزده، کاخهای پریان و شاهزادگان، شهرهای زیبا و هماهنگ کارتونها، آپارتمانهای شیک و مینیمال عاشقانهها و خرابهها و زیرزمینهای آخرالزمانی، برجها نماد بحرانهای موجود سرمایه در دل زندگی معاصر هستند. اگر روزی برجها را کلیساها و مساجد میساختند، قدرت زمینی این بار دست به آسمان انداخته است و حتی در این جهان سکولار، اسطورههای مذهبی بازتولید میشوند و این جسم شیطانی مقهور قهر آسمان خواهد شد. برجها آنجا هم که نقش اول را به عهده ندارند، همیشه در پسزمینهٔ قدرت هستند. البته همیشه هم نقش منفی به عهده ندارند. وقتی که سمبول هویت شهرها یا ملتها میشوند، برجها بتهای وحدت و آمال بلند میشوند. فیلمهای رمانتیک را که ببینی، آنها مغرور و بلند بر فراز خط آسمان شهر یا پشت تراسها همراه با عیشونوش و خنده ایستادهاند.
1. Skycraper (2018)
2. Pearl
3. پیشاز این هم برج خلیفه در مأموریت غیرممکن تام کروز نقش بازی کرده بود.
4. این ادعا در تاریخ بارها مطرح شده است، بر روی بدن تاجمحل یک چنین مدعایی حک شده است:
اگر فردوس بر روی زمین است/همین است و همین است و همین است
5. مجلهٔ dezeen:
https://www.dezeen.com/2018/07/16/interview-jim-bissell-skyscraper-movie-production-designer/
6. در این نوشته از ترجمههای رایج فیلمها استفاده شده است.
7. Disaster movies
8. by itself
9. Reaffirming
10. جی.جی.بالارد، برج، ترجمهٔ علیاصغر بهرامی (تهران: چشمه، 1388).
استادیار گروه مرمت و مطالعات معماری دانشگاه تهران
- 16 مهر 1401
- 30 آبان 1398
- 3 اسفند 1397
- 9 اسفند 1396