عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران

سازندگی بالاتر از حرف … (آثار جهانگير درويش،‌ آرشيتكت)

نویسنده:

جهانگير درويش

آرشيتكت

 

بازنشر توسط هیئت‌تحریریۀ رسانۀ کوبه از یادداشت نگارنده در شمارۀ  21 – فروردین و اردیبهشت 1353 ه.ش-  مجلۀ هنر و معماری به صاحب‌امتیازی و مدیرمسئولی عبدالحمید اشراق، معمار و ژورنالیست، منتشرشده در تهران، ایران، ص.  53  و 54.

____‌_

مقدمۀ هیئت‌تحریریه:

آنچه پیش رو مطالعه می‌کنید، نسخۀ بازنشر شدۀ یادداشت اوّل سلسله نوشتاری است که به قلم زنده‌یاد جهانگیر درویش بانی، معمار نامدار معاصر ایرانی (1312 – 1403ه.ش)، در شمارۀ 21 – فروردین و اردیبهشت 1353 ه.ش- مجلۀ «هنر و معماری»، به چاپ رسیده است. یادداشت‌هایی که در شماره‌های بعدی این مجله، مانند شمارۀ ۲۴ – ۲۲ یعنی ویژه‌نامۀ بازی‌های آسیایی تهران و ورزشگاه‌ها و مستحدثات آن‌که از پرونده‌ای مختص به معرفی استادیوم فرح‌آباد (ورزشگاه تختی امروزین) برخوردار است، ادامه می‌یابد و موضوع آن‌ها، مرور اندیشۀ معمار و معرفی پروژه‌هایی است که او تا آن زمان در داخل و خارج از ایران طراحی و اجرا کرده است؛ آثاری که می‌توان ادعا کرد با وقوع انقلاب جمهوری اسلامی ایران، توقف نسبی فعالیت درویش در داخل کشور و کم‌کار شدن معمار، سهم قابل‌توجهی از آن چیزی است که تا امروز از او به‌جامانده است. بازنشر این یادداشت و شاید دیگر متون این سلسله نوشتار در آینده برای نخستین بار در رسانۀ کوبه، بهانه‌ای است برای گرامی‌داشت مقام این معمار و جلب توجه‌ها به بازخوانی و نقد آثاری که از وی در تاریخ جریان معماری مدرن و معاصر باقی‌مانده است؛ آثاری که اگرچه از میانشان استادیوم فرح‌آباد (ورزشگاه تختی امروزین) تهران شناخته‌شده‌تر است امّا سایۀ سنگین آن باعث شده باقی، که هر یک در نقطه‌ای از ایران و جهان طراحی و اجراشده‌اند، ناشناخته‌ باقی بمانند. پروژه‌هایی که هریک مهم‌ و شایان مطالعه و تأمل‌اند؛ نظیر بنای مرکز تلویزیون بندرعباس، که نامزد دریافت جایزۀ بین‌المللی آقاخان بوده است و می‌توان آن را کوششی برای معاصر سازی معماری تاریخی منطقه دانست.

 

متن یادداشت:

بیان فلسفه‌های مختلف معماری بصورت بحث و انتقاد در حرفه معماری ده‌ها و ده‌ها سال متداول است و منتقدین مزبور ‌به‌عنوان يك وظیفه اساسی درجه اول خود این کار را کرده‌اند و می‌کنند حرف‌ها و بحث‌های طولانی کار را بجائی رسانیده‌اند که اغلب جای خود معماری را هم اشغال کرده‌اند و گاهی چنین استنباط می‌شود که کمپوزیسیون معماری چیزی جز هر نوع کمپوزیسیون، چه از نوع بصری و چه از نوع سمعی و یا هر نوع دیگر آن می‌باشد و معنی به‌خصوص ندارد.

خوشبختانه حقیقت زندگی این است که فقط عده معدودی می‌توانند از حرف زدن بحث‌های بی‌انتها درباره مسائل فرضی و خیالی نان بخورند و در مقابل آنها یک‌دنیا آدم‌های دیگر وجود دارند که وظیفه عمده خود را در ساختن و ایجاد کردن آنچه احتیاج روح و جسم بشر است دریافته‌اند باین دلیل در مقابل میلیون‌ها لغت‌های خشک و نامفهوم خوشبختانه کارکردن و طرح‌دادن و ساختن هنوز زنده است و عمر آن هم خیلی از حرف‌ها و بحث‌ها طولانی‌تر.

با این مقدمه کوتاه – که ترجیح می‌دادم خیلی هم طولانی باشد. مطلبی که در وظیفه دارم و قبول کرده‌ام آن را به‌انجام برسانم مربوط به تقديم يك سرى طرح‌های اجراء شده یا طراحی شده است که در زمینه يك فلسفه کاری و نه فلسفه بحثی و حرفی – که در مدت سیزده سال کار انجام گردیده تقدیم مجله هنر و معماری کنم.

در این شماره فهرست کارها تقدیم شده است و در شماره‌های آینده نقاط نظر عمده هر طرح را از جنبه برنامه کار و علل انتخاب راه حل‌های مختلف يك به يك بيان مي‌کنم

هیچ امیدوار نیستم که هم سخن و هم کلام زیادی در راهی که رفته‌ام پیدا کنم و بر عکس منتظر لعنت بسیاری هم هستم ولی امیدوارم آن عده معدودی که این راه اشتباه من را اصرار دارند بپیمایند یا می‌پیمایند پیدا کنم.

يك برگ گل، يك تخم مرغ و یا خیلی چیزهای دیگر در طبیعت «ساختمان طبیعی» خود را دارند که علاوه بر «جنس» آنها «شکل» آنها را هم طبیعت ساخته و پرداخته است.

يك برگ کاغذ که به‌دست انسان ساخته می‌شود از صورت صاف تا انواع اشکالی که از تا کردن آن پیدا می‌شود دیگر «ساختمانی» است که نیروی فکر انسان در آن در «ساختمان» آن دخیل بوده است.

تقلید از طبیعت چه از نظر «جنس» (اگر ممکن باشد) و چه از نظر «شکل» باز هم «ساختمان» است و غیره و غیره….. ولی به‌دست آوردن احساس درك «ساختمان‌ها، طبیعی یا مصنوعی و در درجه اول «شکل» آنها جنگی است که معمار آن را آغاز می‌کند و پایان آن فقط مرگ معمار است. در اینجا تمام «به‌دست آوردن احساس ساختمان‌ها» یکی نیست، هر معمار آنچه را که در طبیعت او است درمی‌باید و با آن زندگی می‌کند و با آن می‌سازد.

در داخل برگ و گل هر چیز دیگری يك دنیا چیزهای دیگر در نهفته است. اشتباه من این است که بین تمام این چیزهای قشنگ عین بی‌اطلاعی خودم دنبال خطوط حرکت نیرو در داخل آن می‌گردم. جرا يك برگ گل سرخ قادر است چندین برابر وزن خود، آب باران را تحمل کند در حالیکه «جنس» آن خیلی ضعیف است و با نیروئی خیلی خیلی کمتر از وزن قطره‌های آب باران خرد می‌شود و از بین می‌رود. چطور در زیر فشار آب باران طاقت می‌آورد و چطور این نیرو را از تمام سطح خود جمع می‌کند و به نقطه اتکا منتقل می‌سازد. برگ گل را مثال نزدیم که حرف‌ها شاعرانه جلوه کند. بلکه علاوه بر اینکه این حقیقت بسیار جالب است و همه می‌توانند آن را مشاهده کنند، در ابتدای راه خود که حدود هیجده سال می‌شود با این مثال دريك مقاله آشنا شدم که یادم نیست از چه شخصیتی بوده است و بعدها تکرار آن را بصورت‌های دیگر در چند مورد شاهد بوده‌ام.

در مدت حدود شانزده سال در تمام مواردی که امکان فکر کردن به يك شكل «ساختمانی» را داشته‌ام این مطلب زمینه اساسی کاری من بوده است و امروز جز:

«معماری خطوط نیرو» ایجاد «شکل مقاوم» صرف نظر از «جنس» آن ایجاد معماری با «شکل مقاوم» و استخوان‌بندی ساختمانی و حذف مصالح زائد و چیزهای شبیه اینها چیز دیگری ‌به‌عنوان وسیله عمده فکر و کار من را ‌به‌عنوان معمار ساخته است، آنچه حاصل شده توضیح آن را تقدیم همکاران بزرگوار و باگذشتم می‌کنم و توضیحات کارها را از نقاط نظر اقتصادی- معماری- اسکلت و بقیه مطالب درباره هر طرح بطور جداگانه به آینده موکول و در این شماره فهرست کارهای مورد نظر را به ترتیب تاریخ تقدیم می‌دارم.

 

۱۹۶۰- کنکور منطقه نمایشگاه دائمی شهر بولونیا (Bologna)

۱۹۶۱- ساختمان شرکت دامی (Dami) ادارات و گارگاه و انبار مرسدس بنز در شهر تورن (Torno)

۱۹۶۳- مرکز تحقيقات نوتيك (Nautique) در کنار دریاچه سابادیا (Sabaudia) در نزدیکی شهر رم برای مهندس دیتو اولیوتی(Ing. Dino Olivetti)

۱۹۶۴- کنکور پل روی رودخانه (Entella) انتلا – برای حفظ دید آثار تاریخی در شاهراه (آفتاب)

۱۹۶۴- کارخانه کواینکا C. O. I. N. C. A)) در کوارت در منطقه مرزی ایتالیا – فرانسه – سوئیس

۱۹۶۵- کارخانه پارچه باقی تکسیتال (Texital) در شهر برگامو(Bergamme)

۱۹۶۷- مدرسه شهرداری مونتالتودورا (Montaltodora) درمنطقه تورن (lorine)

۱۳۴۵- مجموعه ورزشی فرح‌آباد تهران – استادیوم سی‌هزار نفری و سالن سرپوشیده

۱۳۴۶- مرکز تلویزیون تهران

۱۳۴۷- مرکز تلویزیون شیراز

۱۳۴۶- مرکز تلویزیون بندرعباس

۱۳۴۸- مرکز تلویزیون رضائیه[1]

۱۳۴۸- مرکز تلویزیون تبریز

 

سقف مدرسه شهرداری مونتا لتودورا – ایتالیا

 

مرکز تحقیقات نوتیک

 

استادیوم سی‌هزارنفری فرح‌آباد

 

مرسدس بنز

 

تلویزیون ملی ایران

 

مرکز تلویزیون شیراز

 

قسمت داخلی – نورگیر مرکز تلویزیون بندرعباس

 

مدرسه شهرداری مونتالنودورا – ایتالیا

 

مرکز تلویزیون بندرعباس

 

مرکز تلویزیون تبریز

____‌_

پی‌نوشت:

[1] – هیئت‌تحریریۀ رسانۀ کوبه: «رضائیه» نام پیشین شهر ارومیه در دورۀ پهلوی است که پس از انقلاب جمهوری اسلامی ایران، دوباره به نام تاریخی و قبلی آن پیش از دورۀ پهلوی یعنی«ارومیه» تغییر می‌کند.

____‌_

تصویر ابتدای متن:

مرحوم جهانگیر درویش در دوران جوانی – منبع: (https://t.me/radionistpodcast/1862/ آخرین بازدید جمعه 16. آذرماه. 1403 ه.ش)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یادداشت
شایسته ساسانی‌مقدم

شهر و هیاهو؛ تبیینِ جایگاهِ مکان‌مندی ،اختلاط فرهنگی و رویداد‌مداری در روند شهرسازی معاصر

شهرِ نور‌ و‌ رنگ، شهر مُهیج، شهر‌ِ جشنواره‌ها، شهر‌ِخلاق، شهر‌ِ کار‌آفرین، پایتختِ‌‌ فرهنگی و…تنها نمونه‌هایی از عناوین و استعاراتِ مصطلح در وصفِ اغلبِ شار و

ادامه مطلب