عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران

ام القری

حاشیه

شاید غیرقابل‌باور باشد که تا کمتر از صد سال پیش، سیستم اداری حکومت مرکزی ایران به دو منشی و یک کیف دستی خلاصه می‌شده[1] و امروزه، آسمان‌خراش‌های زیادی برای این کاربری ساخته می‌شود. تغییرات کالبدی، بازتاب‌دهندۀ تحولات رویکردی است. اما سوای این تغییرات سریع و سرسام‌آور که نمودی از تکامل سیاسی است، تهران جهان‌بینی‌های متفاوتی را تجربه کرده و پایتخت سه حکومت مختلف با آرمان‌های مختلف بوده است. تهران معاصر، قطب توجه قدرت‌ مرکزی است و رسالت معماری آن بزرگ‌تر از شهر تهران و به اندازۀ آرمان‌های قدرت مرکزی است. معماری ذاتاً سیاسی نیست، اما ابزار سیاست می‌شود. [2] برای درک بهتر رابطۀ معماری و قدرت –به عام‌ترین معنا- باید به گویاترین تجربه‌های تاریخی معاصر توجه کرد. هیتلر که تا آخرین روزهای انحطاط امپراتوری نازی آرزوی برلینی شکوهمند را در سر می‌پروراند، از معماری چنین می‌گوید: «کلمات آن‌ها متقاعد‌کننده‌تر از کلمات ماست. چراکه آن‌ها، کلمات سنگ است.» معماری در تعریف قدرت، ابزاری است برای متقاعدکردن و جهت‌دادن. نازی‌ها برای کسب مشروعیت و انتقال حس جاودانگی خویش به سبک رومی و یونانی متوسل شده بودند و اگر درست مصادف با همین دوره به ایران و عصر رضاشاهی توجه کنیم، وضعیتی مشابه وجود دارد: رضاشاه به ایرانی مقتدر می‌اندیشد و با توجه به باستان‌شناسی‌های مستشرقین و کشف ابعاد جدیدی از امپراتوری هخامنشی، معماری ملی‌گرای او رنگ هخامنشی گرفت. ساختمان وزارت امور خارجه (اثر گورکیان – ۱۳۱۵) را می‌توان از آثار متقدم «باستان‌گرای ایرانی»[3] دانست. در این سبک، عناصر هخامنشی به‌صورت خام مورداستفاده قرار می‌گیرد و حس تداعی قوی و حتی زننده‌‌ای را منتقل می‌کند؛ اما نویدبخش آغاز راهی از معماری با هویت ایرانی است.

تصویر: تهران از دیدگاه معماری قدرت (برج میلاد) عکس از حسنی عجمی

توجه به این نکته ضروری است که وظیفۀ تکامل معماری بر عهدۀ معماران است و نه حکومت؛ معماری برای قدرت، مانند آچاری در جعبه‌ابزاری بزرگ از هنرهای مختلف است که از آن استفاده می‌کند و بعد آن را به گوشه‌ای می‌اندازد. این وظیفۀ معماران است که تا استفادۀ بعدی قدرت، سطح معماری را بالا ببرند که در دهۀ پنجاه این اتفاق افتاد.
پس از انقلاب اسلامی، تهران همچنان ابرپروژه‌هایی را می‌طلبید که همگام با تغییر جهان‌بینی سیاست‌مداران و قدرت حاکم، وسیلۀ تظاهر قدرت باشد. یکی از اشتباهات سیاست‌گذاران قبل و بعد از انقلاب، تلاش برای ایجاد سبکی هنری، ابلاغی و از بالا به پایین بود. سیاست‌گذاران پس از انقلاب، «معماری اسلامی» را تعریف کرده بودند که به‌اشتباه در تقابل با معماری ایرانی قرار گرفت. اما معماری از این دوگانه گذر کرده بود و معماران بزرگ و نامداری همچون سیحون و دیبا، تعریف خام معماری با هویت رضاشاهی یا «ایرانی-باستانی» را به حدی از پختگی رسانده بودند که جنبه‌ای استعاری یافته بود و مفاهیم ایرانی و اسلامی در آن ذوب شده بود. سیحون در جایی و در مخالفت با سبک‌سازی در عصر پهلوی، خطاب به وزیر وقت مسکن چنین می‌گوید: «هیتلر و موسولینی هردو خواستند سبک معماری فاشیستی را ابداع کرده و بر دیگران تحمیل کنند؛ ولی دیدیم به‌محض اینکه این دو حکومت ساقط شدند، معماری‌شان نیز ناپدید شد. معماری فاشیستی محکوم به فنا بود. پس ما باید از این تجربه درس بگیریم. معماری باید خودجوش باشد و از بطن جامعه بیرون بیاید و غیر از این نمی‌تواند باشد.». (در گفت‌وگو با علی فراستی، منتشرشده در روزنامۀ شرق، سال ۱۳۹۳)[4]

تصویر: ساختمان وزارت امور خارجه، گورکیان عکس از حسنی عجمی

بنابراین زمان نشان داد که این دوگانۀ ایرانی و اسلامی در معماری اشتباه بوده و سبک اسلامی در حد شعار باقی ماند و صرفاً به مسائل نظری محدود شد. احتمالاً اگر امروزه هم از هر دانشجویی بخواهیم که نمونه‌ای از یک معماری ایرانی-اسلامی ذکر کند، همچنان نام معماران عصر طلایی ایران پیش از انقلاب و امثال سیحون را ذکر می‌کند.
اما این اشتباهات راهبردی سیاست‌مداران عجول و خودرأی را متوقف نمی‌کند. این قدرت است که هزینه‌های سرسام‌آور معماری را تأمین می‌کند و آرمان‌شهر را به تصویر می‌کشد. آرمان‌شهر ایران پس از انقلاب باید رنگ‌وبوی اسلامی بیشتری بگیرد و می‌توان این آرمان‌شهر را در اصطلاحِ «ام‌القری» خلاصه کرد. اگر عزم قدرت بر این باشد، پس تهران به‌عنوان اریکۀ قدرت و مرکز ام‌القری باید دارای «مصلی‌» بزرگی باشد و شکوهی از اسلامی‌بودن حکومت را به نمایش بگذارد. اما سؤال اصلی این است که چرا این‌قدر بزرگ؟ وقتی از هیتلر دربارۀ علت عظیم‌الجثه‌بودنِ معماری حکومتی پرسیدند، چنین اذعان داشت: «می‌خواهم خودآگاهی آلمانی‌ها را به وجود بیاورم.» هیتلر می‌خواست که مردم در جشن میثاق ‌سالیانه در سازه‌های غول‌پیکر احساس ضعف کنند تا مجبور شوند شخصیت کوچک خود را فراموش کرده و در هویت اجتماعی بزرگ‌تر حزب نازی غرق شوند. می‌گویند مصلی تهران بزرگ‌ترین منارۀ خاورمیانه و بزرگ‌ترین ایوان فلزی و بتونی جهان را دارد.[5] امری که کاملاً کمّی است که شاید در نگاه اول و با دیدن مصلی متوجه نشویم که با مناره‌ای ۱۳۵متری روبروییم؛ اما مهم‌تر، گزاره‌ای است که میان مردم دهان‌به‌دهان شود: «این مناره بلند‌ترین منارۀ خاورمیانه است!» منش اقتدارگرایی نیاز به گزاره‌های کمّی این‌چنینی دارد. مشهور است هیتلر ابعاد کاخ خیالی خویش را از بر بود و با آن‌ها رجز می‌خواند. ارتفاع طاق نصرت شهر خیالی او[6]،‌ بزرگ‌تر از طاق نصرت تریومف د آرک پاریس، گنبد مقر حکومتش بزرگ‌تر از باسیلیکا و کاخ سفید، «تالار مرمر» قصرش، بسی بزرگ‌تر از «تالار شیشۀ» قصر حکومتی فرانسه بود[7]. رویای هیتلر به اندازۀ تمام دنیا بود. بنابراین کمیت‌های غول‌آسای آرمان‌شهر او بزرگ‌تر از هر شهر دیگری در جهان بود و منارۀ مصلی‌ ما بزرگ‌تر از هر مناره‌ای در خاورمیانه!

تصویر: مصلی امام خمینی تهرانعکس از خبرگزاری مهر

نمونۀ قابل‌بررسی دیگر، باغ کتاب تهران است. بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی جهان[8] در کشوری ساخته می‌شود که آمار مطالعۀ شهروندانش پایین است؛ باغ کتاب در شهری احداث می‌شود که ۳۵۰ کتاب‌فروش‌ به‌خاطر آسیب‌های این پروژه بر این صنف به وزیر وقت نامه می‌نویسند و با آن مخالفت می‌ورزند[9]؛ اما این پروژه ساخته شد تا به آرمان‌شهر ترسیم‌شدة قدرت نزدیک شویم. تهران در چشم‌انداز ۱۴۰۴ جهان‌شهری است فرهنگی! باغ کتاب سؤال دیگری را هم به‌ وجود می‌آورد: چرا این پروژۀ غول‌پیکر و حکومتی در صف‌آرایی «ایرانی» یا «اسلامی» به هیچ‌یک مربوط نیست؟ حقیقت آن است که تا پیش از این، هرچه که از تقابل ایرانی و اسلامی گفته ‌شد، حاشیه بود؛ حاشیه‌ای که توسط قدرت ساخته می‌شود و توسط قدرت هم زیر پا گذاشته می‌شود. معماری فقط برای قدرت ابزار است و سبک، راه رسیدن به هدف را تعیین می‌کند. هر سبکی می‌تواند بازیچۀ قدرت باشد.[10] باغ کتاب بهترین نمونه‌ای است که نوید آن را می‌دهد که دوران سبک‌گرایی برای نهاد‌های قدرت به پایان رسیده و هشدار آن را می‌دهد که دچار هرج‌ومرج شدیم. چراکه به سبکی رسیده‌ایم که نشانی از هویت ایرانی ندارد؛ قدرت از این پس خود را به یک سبک ملزم نمی‌داند و برای نیل به اهداف، به هر رنگی در می‌آید.

تصویر: باغ کتاب تهران عکس از فاطمه سبحانی

متن

در خاورمیانه‌ای پر از تلاطم و جنگ‌زده زندگی می‌کنیم. در مرکز این منطقۀ پرآشوب، ایرانی قرار دارد که برای اظهار توسعه‌یافتگی خود نیازمند پایتختی شکوهمند است. خارجی‌های زیادی را دیده‌ام که تا پیش از دیدن تهران، ذهنیتی از ایرانی عقب‌افتاده و اتمی داشته و تجربۀ سفرشان به تهران آن‌ها را مجبور می‌سازد تا ذهنیت‌شان را اصلاح کنند. بخش بزرگی از این وظیفه بر دوش معماری شهر است. بنابراین باید بپذیریم که رابطۀ معماری و قدرت رابطه‌ای اجتناب‌ناپذیر و لازم است و روز جدایی قدرت از معماری، روز مرگ معماری‌ است. معماری ابزار «تظاهر» است. فساد قدرت از جایی آغاز می‌شود که ابزارهای سنجش هم آلودۀ به تظاهر شوند. اعداد و آمار برای اقتدارگرایان مهم و شیرین است. چراکه می‌تواند برتری اقتدارگرایان را از بقیه اعلام کند. به همین خاطر لازم است که آمار مورد راستی آزمایی قرار گیرد که در معماری به‌سادگی قابل‌بررسی است: با یک دستگاه متر می‌توان ادعای این گزاره را موردبررسی قرار داد که آیا «منارۀ مصلی بزرگ‌ترین منارۀ خاورمیانه است»؟ اما بررسی کمّی و کیفی آمار در مقیاس بزرگ‌تر و شهری به این راحتی نیست. برای مثال یکی از دستاورد‌های شهرداری که در دورۀ پیش موردبهره‌برداری تبلیغاتی قرار گرفت، افزایش سرانۀ فضای سبز در تهران بود که به حد استانداردهای جهانی رسیده است. اما آیا واقعاً فضای سبز فراهم‌شده از کیفیت لازم برخوردار است؟ آمار و استاندارد‌ها به کنار که مهم‌تر از آن، قوانینی است که بازیچه‌ی قدرت می‌شوند. تهران، شهری است که آرمان‌خواهان در آن قانون‌گذاری می‌کنند و تاجران قوانین‌اش را می‌خرند و نهادهای قدرت آن را زیر پا می‌گذارند. برای جامعۀ معماری، تمرکز قدرت در تهران، هم فرصت است و هم تهدید و ساده‌لوحانه است که نفس این حضور را اشکال بدانیم. مشکل اینجاست که قانون، اعداد و آمار بازیچۀ قدرت شده است. تهران بیش از هر چیز نیازمند یک مدیریت نظام‌مند و قوانین منسجم است که قدرت خود را ملزم به رعایت آن بداند.

__________________________________________________________________________________________________________________

[1] اواخر دورۀ قاجار، منبع: کتاب اسنادی دربارة وضعیت ایران در دهة پایانی قرن بیستم، سرمورتیمر دورانت

 [2]نقل قول از Krier  

[3] این اصطلاح در مقالۀ «تاثیر نظام‌های حکومتی در ظهور جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ معماری ایران و ترکیه» جمال‌الدین سهیلی و داراب دیبا استفاده شده است.

[4] منبع: وبسایت گفتار

[5] بنابر اعلام سایت مصلی و آمار منتشرشده در اینترنت صحت دارد: freeminimaps.com/tallest-minarets-world/

[6] ژرمانیا به خاطر هزینه‌های سرسام آور جنگ هیچ‌گاه ساخته نشد.

[7] کتاب Framing Places ، kim Dovey

[8] این هم مهم نیست که با چه کیفیتی باشد، اما از لحاظ کمی صحیح است. مهم‌ این است که مردم ایران این نکته را بپذیرند.

 www.tasnimnews.com [9]

[10] کتاب Framing Places ، kim Dovey

 *این نوشته، پیش از این در نشریۀ دانشجویی انجمن علمی معماری دانشگاه تهران، «دریچه» منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یادداشت
شایسته ساسانی‌مقدم

شهر و هیاهو؛ تبیینِ جایگاهِ مکان‌مندی ،اختلاط فرهنگی و رویداد‌مداری در روند شهرسازی معاصر

شهرِ نور‌ و‌ رنگ، شهر مُهیج، شهر‌ِ جشنواره‌ها، شهر‌ِخلاق، شهر‌ِ کار‌آفرین، پایتختِ‌‌ فرهنگی و…تنها نمونه‌هایی از عناوین و استعاراتِ مصطلح در وصفِ اغلبِ شار و

ادامه مطلب