چه چیزی یک هنرمند را هنرمند میکند؟ آیا ممکن است فکر کنیم که یک فرد در یک محیط ایزوله هنرمند میشود؟ اگر فریدا در ایران به دنیا آمده بود باز هم فریدا بود؟ نمیتوان منکر تاثیر محیط بر رشد یک هنرمند بود. تاثیری که فرهنگ و سنت بر یک هنرمند دارد تا پرورش یابد و شخصیتش شکل پیدا کند. و این موضوعی است که در فیلم فریدا به خوبی به تصویر کشیده شده است. شروع فیلم با نگاهی مخفیانه به داخل خانۀ پدری فریدا است. نگاهی که برای آغاز داستان و آشنایی با آنچه که قرار است رخ دهد، از محیط ساخته شده یعنی همان معماری خانه، استفاده میکند. خانهای که مقدمهای بر شکلگیری شخصیت فریدا است. و سپس نگاه خیرۀ فریدا به آسمان. گویی آسمان مکزیک چیزی دارد که آسمان جایی دیگر ندارد. آسمانی که منبع الهام است. این فقط شخص فریدا نیست که فریدای نقاش را شکل میدهد، بلکه هر اتفاقی که برای او و در اطراف او رخ میدهد در این مسیر نقش دارند. از جملۀ این حوادث تصادف اتوبوس، سقط جنین و خیانت دیهگو ریورا، همسر فریداست. در این میان اهمیت معماری و فضا و محیط پیرامون او غیر قابل انکار است.
به طور کلی در این فیلم شاهد سه معماری به عنوان اثرگذارترین محیطها بر فریدا هستیم. این معماریها به ترتیب خانۀ پدری فریدا، دانشگاه او و خانهایست که به طور خاص برای او و دیهگو ریورا ساخته شده است. اولین صحنه و اولین خانهای که با آن روبرو هستیم خانۀ پدری فریداست. خانهای حیاط مرکزی با رنگهایی تند و تیز. رنگهایی که به فراوانی در نقاشیهای فریدا دیده میشود. در این خانه به خوبی سنت و فرهنگ کهن مکزیک به نمایش گذاشته شده است. همچنین از نظر معماریِ منظر بسیار غنی است. گیاهان بومی مکزیک به صورت انبوه در حیاط رشد کردهاند و حیوانات محلی آزادانه در این محیط زندگی میکنند. حضور مادربزرگ در این خانه از جمله نمادهای سنتیست. در واقع میتوان این خانه را نماد حافظۀ تاریخی مکزیک دانست که در ناخودآگاه فریدا اثر میگذارد، رشد میکند و در نهایت در مسیر شکلگیریاش اثر میگذارد.
محیط دوم دانشگاه است. دانشگاه در بیشتر مواقع تاثیر بهسزایی در چگونگی دید افراد به دنیا دارد. معماری دانشگاه ترکیبی از معماری محلی و معماری اروپایی است. البته غلبه با معماری اروپایی است. این موضوع نشاندهندۀ دو نکته است. اول علم صادراتی که در دهه 20 میلادی آثار آن دیده میشد و دوم تاثیرات مکزیکی که مستعمره بوده است. در این دانشگاه نگاههای نظارهگر فریدا و دوستانش به نقاشی کشیدن دیهگو ریورا از طریق بالکن سالن آمفیتئاتر دانشگاه، محلی برای تاثیرپذیری فریدا معرفی میشود. بنابراین دانشگاه نقطۀ اتصال فریدا با نقاشی و جهان بیرون از مکزیک است. دنیایی که او را از تاثیرات صرف خانۀ پدری جدا میکند. و به این علت نماد بزرگسالی و بلوغ است.
خانۀ سوم، خانهای که فریدا و دیهگو تنها 5 سال به صورت مشترک در آن زندگی کردند، اما از نظر تاریخی اهمیت فراوانی دارد. این خانه که توسط خوآن اوگورمن، شاگرد لوکوربوزیه، طراحی شده است از دو ساختمان مجزا تشکیل میشود. ساختمان آبیرنگ برای فریدا و ساختمان صورتی و سفید مخصوص دیهگو ساخته شده است. این دو ساختمان توسط پلی به یکدیگر متصل میشوند. مجزا بودن دو خانه از یکدیگر نشاندهندۀ استقلال هویتی هر کدام از این هنرمندان است. این خانه که در محلهای بالانشین واقع شده است، محلی برای تجمع هنرمندان و فعالیتهای سیاسی بوده است. ساختمانها مکعبی و از جنس سیمان هستند. پنجرهها سرتاسری و دودکشها به صورت آشکار در بالای ساختمان قرار گرفته است. بنابراین اهمیت این ساختمان در طراحی کاملا مدرن آن است. که البته با توجه به معمار آن، پدیدهای دور از ذهن نیست. تنها نکتهای که ممکن است این ساختمانها را به پیشزمینۀ فرهنگی و سابقۀ هنری فریدا و دیهگو پیوند دهد، رنگهایی است که هر کدام از ساختمانها دارد. به هر حال این ساختمان در دورهای ساخته شد که دیهگو و فریدا افراد سرشناسی در دنیا بودند و کارهایی برونمرزی انجام میدادند و به همین علت این خانه نماد جهانی شدن این دو هنرمند است.
در این میان، دیوار به عنوان عنصر مهمی در معماری، نقش ویژهای در این فیلم ایفا میکند. دیوار به علت ماهیت تابلوگونهای که دارد، در بناهای مختلف میتواند مفاهیم متفاوتی را انتقال دهد. همانطور که شاهد سه نوع معماری شاخص بودیم، سه نوع دیوار نیز در فیلم قابل تشخیص است. دیوار اول، دیوارهای مکانهای مقدس است و دو بار در قسمتهای مختلف دیده میشود. فرسکوهایی که برای اولین بار قبل از نقاش شدن فریدا، او را محو و مسحور خود کرده بود و فرسکوهایی که دیهگو بر دیوارها و سقفهای یک کلیسا نقاشی کرد. دیوار دوم، نقاشیهاییست که بر روی دیوارهای مکانهای عمومی و به عنوان مانیفستهای سیاسی دیهگو ترسیم میشدند. این دیوارها بحثبرانگیز و جنجالی بودند و قدرت حضور دیوار در شهر را نشان میدادند. در نهایت دیواری که برای بیان اعتراض از آن بهره برده میشد. هنگامی که دیهگو ریورا به فریدا خیانت کرد و او بر روی دیوارهای خانه یادداشتهایی برای ابراز خشماش نوشت. هر سۀ این دیوارها و هر سۀ این معماریها بیانکنندۀ اهمیت بیچونوچرای محیطی است که معماران ساخته و در اختیار ساکنان قرار دادهاند. همانطور که معماری بدون انسانها تهی از معناست، انسانها نیز بدون معماری تهی از معنا میشوند.
این تهی از معنا بودن در دو سکانس از فیلم به خوبی درک میشود. هنگامی که فریدا توسط آینهای با سختیهای زندگیاش روبرو میشود و در اتاقی بیهیچ مبلمانی تنها میماند. اوج تنهایی و تهی شدن در اتاقی تصویر میشود که کاربرد خود را از دست داده است. درست مانند فریدا که در آن زمان به سختی در برابر مشکلاتش تسلیم شده است. معماریهای رنگارنگی که تاکنون ضربان زندگی در آن میتپید، تبدیل به فضایی بدون معنا میشود. دیوارهایی که عناصری شاخص از معماری این فیلم بودند، رنگورو رفته و بیجان بهتصویر کشیده میشوند. این تقابل همان معنایی است که انسانها و زندگیشان به فضا میدهد. معنایی که بدون انسان و یا انسانی که گویی دیگر جانی در خود ندارد، جان میدهد.
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران