پنجرهای که از کف خیابان نور میگیرد. جورابهایی که از سقف آویزان شدهاند و نور ضعیفی که از پنجره به داخل اتاق میآید آنها را خشک میکند. محلهای پلشت و نامرتب منظرهای است که از پنجره دیده میشود. پلاستیکهای زباله، اینجا و آنجا قرار گرفتهاند. ذهن مخاطب با این صحنه برای شروع یک جنگ نابرابر آماده میشود. جنگی که پیروزی ندارد و طرفین جنگ هر کدام یک «انگل» هستند. انگل فقیر، خانوادهی کیم است. خانوادهای که در خانهای که تعریف پنجرهاش گفته شد، زندگی میکند. از خانهی این خانواده شروع میکنیم. میخواهیم بدانیم که معماری چگونه فقر را در یک فیلم سینمایی بازنمایی میکند، آن هم فیلمی که میخواهد نظام سرمایهداری را نقد کند؛ در واقع تلاشی برای فهم چگونگی استفاده از فضاهای معماری به منظور رساندن یک پیام یا، چگونگی قرار گرفتن یک پیام در چینش فضاهای معماری.

پسر خانوادۀ کیم، در تلاشی مذبوحانه، به دنبال اتصال به Wi-Fi میگردد. تمامی کنجهای خانۀ کوچک را جستوجو میکند. نهایتاً اینترنت را در گوشهای از سرویسبهداشتی پیدا میکند. اینترنتی که برای آنها نیست و به همین آسانی، اولین نشانههای انگل بودن دیده میشود. این انگل حتی از سمپاشی محله با باز گذاشتن پنجرۀ معروف استفاده میکند؛ پنجرهای که رو به مهمترین بخش خانه باز میشود. با پیش رفتن فیلم، مشخص میشود که این بخش از خانه، در واقع تمام خانه است: اجاق گازی که در گوشهای قرار گرفته است و میزی که بر روی آن فعالیتهای مختلفی صورت میگیرد؛ از غذا خوردن تا دورهمیهای خانوادگی و صحبتهایی که نشان از انگل بودن آنها دارد. این خانواده گاهی نیز روی زمین مینشینند و دور هم جعبههای پیتزا را آماده میکنند. در واقع اتفاقی که در حال رخ دادن است، اختلال کاربریهاست. در خانهای که اعضای خانواده را به سختی در خود جا داده است، نمیتوان انتظار داشت که فضاهایی مجزا با عملکردی مشخص وجود داشته باشند. گویی در قشر پاییندست، عملکرد فضاها تنها آنهایی نیستند که در ابتدا برای آنها تعریف شده است. اثاث بر روی هم تلنبار میشوند و هیچ فضای خصوصیای برای یک فرد خاص وجود ندارد. بنابراین در این خانه، خلوت نیز جایگاهی ندارد.

این خانه در محلهای فقیرنشین و زیر زمین دفن شده است؛ در محلهای فقیر، فقیرترین. در واقع حد نهایی این موقعیت اجتماعی به عنوان نماد فقر استفاده شده است. فضاها بوی کهنگی میدهند. کثیفی و چرک آنقدر زیر پوست این خانه نفوذ کرده است که دیگر راه فراری از آن وجود ندارد. این بوی کهنگی به اعضای خانواده نیز سرایت کرده است. در خانه پابرهنه رفتوآمد میشود. حتی مهمانی که وارد این فضا میشود، دمپاییای برای پوشیدن پس از درآوردن کفشهایش ندارد و هنگامی که بر روی زمین راه میرود، چیزی به کف پاهایش میچسبد. گویی شرایط این خانه به همراه خود گونهای از «بیخیالی» را نیز به همراه میآورد؛ نوعی تسلیم در برابر جبر فقر.

اما همهچیز در خانۀ خانوادۀ پارک متفاوت است. آنها که انگلهای غنی هستند، از طریق انگلهای فقیر تغدیه میشوند. درست همانطور که خانوادۀ کیم در تلاش برای روزی ستاندن از خانوادۀ غنی هستند. در این خانه، نقطه مقابل خانۀ کیمها را میبینیم. برخلاف خانۀ خانوادۀ کیم که پایینتر از سطح خیابان قرار دارد، خانۀ خانوادۀ پارک در یک سربالایی واقع شده است. گیاهان زیادی اطراف کوچهای که خانه در آن قرار دارد، دیده میشود. گویی فضای سبز و گیاهان به انسانهای متمول تعلق دارد. خانه از بیرون یک دیوار دفاعی بزرگ است که هیچ سرنخی از داخل خود به دست نمیدهد. این درحالی است که تمام آنچه درون خانۀ کیمهاست، از تنها پنجرۀ خانه دیده میشود. بنابراین در محلۀ خانوادۀ پارک همهچیز مانند یک ظرف در بسته است. مقیاسها فراانسانی و همهجا سبز است.

معماری مکعبی خانۀ خانوادۀ پارک، معماری معمارساز است. پنجرههای وسیع و پرنور به صورت دستودلبازی اینجا و آنجا قرار گرفته است. مصالح غالب استفاده شده در این خانه، بتن و شیشه است؛ نمادی از مصالح معماری مدرن. نورپردازیها اکثرا مخفی و همهچیز تا حد ممکن مینیمال است. این مینیمال بودن حتی در تابلوهای نقاشی و مبلمان خانه نیز مشهود است. کف زمین آنقدر تمیز است که برق میزند. همانطور که اشاره شد، در خانۀ کیمها، همۀ عملکردها، به دلیل کمبود جا، در یک فضای واحد صورت میگیرد. این درحالی است که فضاهای عملکردی در خانۀ پارکها به دقت از یکدیگر جدا شدهاند، اگر نه توسط دیوار، توسط فراخی فضایی که وجود دارد. از فضای ناهارخوری تا نشیمن، آشپزخانه، بار، حتی اتاق کمد لباسها، همگی به صورت مجزا تعریف شدهاند. در این خانه، فضاها آنقدر وسیع هستند که هیچچیز بو نمیگیرد.

در نهایت شاهد تقابل دو فرهنگ هستیم. هنگامی که خانوادۀ کیمها در خانۀ خانوادۀ پارک تنها میشوند و فرصت را مغتنم میشمارند تا از در اختیار داشتن چنین خانهای تا جایی که میتوانند استفاده کنند. پسر خانواده در زیر نور آفتابی که در خانۀ خودش از آن محروم است، کتاب میخواند. خانواده در فضای باز خصوصی استفاده میکنند و دور هم مینشینند و بازی میکنند. از مشروبهای گرانقیمت مینوشند و روی کاناپههای نشیمن دراز میکشند و همهچیز را به هم میریزند.

اما همهچیز به این خوبی پیش نمیرود، با بازگشت زودتر از مقرر خانوادۀ پارک، آنها مجبور به ترک خانه به صورت مخفیانه میشوند. وقتی به خانۀ خود باز میگردند، شاهد یک فاجعه در محلهشان هستند. به دلیل نداشتن زیرساختهای مناسب تمام محله غرق آب فاضلاب شده و خانۀ آنها نیز از این اتفاق مصون نبوده است. بالاخره لجن و کثیفی این خانه به اوج خود میرسد. حالا دیگر هیچ راه فراری وجود ندارد. خانه بو میدهد، فقر بو میدهد. این درحالی است که فردای آن روز در خانۀ خانوادۀ پارک، جشنی به مناسبت تولد پسر خانواده برقرار است. افراد غنی زیر ماسک خانۀ وسیعشان پنهان میشوند. اما خانوادۀ فقیر دیگر تحمل این تبعیض را ندارد. یک فاجعۀ خونین نتیجه این تقابل است. نتیجۀ این جنگ نابرابر که نظام سرمایهداری باعث و بانیاش است.

کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران