همیشه از یک کوچه باریک ته یک خیابان بنبست شروع میشد. دستم در دست مادر بود و میدانستم ماشین نمیتواند از آنجا جلوتر برود. از ماشین که پیاده میشدیم بعد از عبور از خم دو کوچه به محوطهای بزرگ میرسیدیم. دور تا دور این محوطۀ وسیع خانههای ریز و درشتی قرار گرفته بود که یکی از آنها خانۀ مادربزرگ بود، یکی خانۀ خاله و دیگری خانۀ دایی. از وسط این محوطه گنبد و گلدستههای حرم پیدا بود. وقتی به اینجا میرسیدیم دست مادر را رها میکردم و به جمع بچههای خاله و دایی میپیوستم که همیشۀ خدا با بچههای محله مشغول هفتسنگ و قایمباشک بودند. تنها موقع غذا خوردن بود که به اجبار به خانۀ مادربزرگ میرفتیم؛ خانهای دو طبقه که در بدو ورود دالانی از آن به گوشه حیاط باز میشد. یک طرف حیاط دو اتاق تودرتو داشت که پنجرهای رو به کوچه نداشت و سمت دیگر آشپزخانۀ دودگرفته، انبار مخوف و دستشویی تاریک قرار گرفته بود. سنگفرش حیاط از آجرهای مربعشکل قدیمی بود و وسط آن حوض کوچک تروتمیزی جا گرفته بود. از همان دالان پشتِ در پلکانی به طبقۀ بالا میرفت و به اتاقهای مادربزرگ میرسید. چیزهای گنگی از خانه به یاد دارم اما راهپلۀ تنگ، تاریک و پرشیب خرپشته را خوب به یاد میآورم؛ پردهای قهوهای جلویش نصب بود که همیشه کنجکاویم را برمیانگیخت اما از ترس تاریکیِ پشتش جرأت کنار زدنش را نداشتم. باید خوششانس باشم که زندگی در یکی از آن خانههای قدیمی را در یکی از محلات قدیمی تجربه کردم؛ هرچند برای مدتی کوتاه. چرا که زندگی ساکنان محلۀ هاشمآباد در جوار حرم حضرت عبدالعظیم در اوایل دهه هفتاد شمسی دستخوش تغییرات شد. آن زمان من نمیدانستم چه خبر است، تنها همین قدر میفهمیدم که بزرگترها میگفتند شهرداری مردم را مجبور به فروش خانههایشان کرده و مادربزرگ، خاله و دایی باید محله را ترک کنند. کمکم املاک محله از سوی شهرداری خریداری شد و ساکنان به محلات دیگر مهاجرت کردند.
پس از چند سال خیابان بنبستی که تا آن زمان ماشین از آن جلوتر نمیرفت و داخل محله نمیشد، به خیابان وسیعی متصل شد که دقیقاً از وسط همۀ آن خانهها و خاطراتشان عبور میکرد. خانۀ مادربزرگ و خاله دقیقاً افتاد وسط خیابانی عریض و خانۀ دایی شد جزئی از پارکینگ جنوبی حرم حضرت عبدالعظیم. تا سالها پس از آن بقایای دیوارهای تخریب شدۀ خانهها با طاقچهها و پیشبخاریها کنار خیابان باقی مانده بود. اما این همۀ ماجرا نبود. سرنوشت محلۀ نفرآباد نیز که در همسایگی هاشمآباد و در جوار حرم حضرت عبدالعظیم قرار گرفته بود از این تغییرات مصون نماند؛ گرچه هیچگاه خیابانی از وسط آن عبور نکرد اما ساکنان این محله تا سالهای سال دچار بلاتکلیفی تصمیمگیری مدیران شهری شدند. این محلۀ کوچک از همان دهۀ هفتاد در شرایط تعلیق طرح توسعۀ حرم قرار گرفت. از آن زمان تا سال 99 میان تبدیل شدن به گورستان تا بازسازی یا تبدیل به اختلاطی از کاربریهای تجاری و مسکونی در بلاتکلیفی به سر میبرد.
در تمام این سالها شهرداری املاک برخی ساکنان را خریداری و تخریب کرد. این امر موجب شد خانهها به فضاهای متروک تبدیل و بافت محله متخلخل شود. تا سال 99، یکسوم املاک محله توسط شهرداری خریداری شد. ناگفته پیداست که زمینهای بایر تبدیل به محل اجتماع معتادان و افراد بزهکار شد و امنیت محله از بین رفت. در دو دهۀ اخیر ساکنان این محدوده به تدریج محله را تخلیه و به نقاط دیگر شهر مهاجرت کردند و خانههای باقیمانده را به اقشار کمتر برخوردار اجتماعی و مهاجران افغانستانی کرایه دادند. آنهایی که در محله ماندهاند، در خانههای فرسوده و با معضلات فراوان کالبدی و بهداشتی با آسیبهای اجتماعی قابلتوجه به زندگی ادامه دادهاند. در همۀ این سالها ساکنان این محله حتی اجازه خرید و فروش نداشتند. بدین ترتیب مدیران شهری پیش از تبدیل محله به گورستان، نفرآباد را برای گورستان شدن آماده کردند. گویی این سرنوشت همۀ بافتهای مسکونی اطراف حرمهای مطهر است.
حال به تازگی و در تصمیم چرخشی جدیدی به سال 99 طرح تفصیلی موضعی جدیدی در کمیسیون ماده 5 برای این محله به تصویب رسیده است. برنامهریزی، طراحی شهری و طراحی معماری این محله با الگوی مسکن ایرانی-اسلامی در سال 98 به مشاور واگذار شده است. طبق طرح جدید، این محله دیگر قرار نیست به گورستان تبدیل شود، بلکه املاک محله از حالت فریز خارج میشوند و به مردم اجازه ساخت و ساز داده شده است. شاید این خبر در نگاه اول خوشایند به نظر برسد اما چه کسی مسئولیت همه سالهایی را که مردم در بلاتکلیفی به سر میبردند و حتی اجازۀ خرید و فروش ملک نداشتند به عهده میگیرد؟ چه مسئولی پاسخگوی هزینههایی است که از جیب مردم برای خرید این خانهها توسط شهرداری پرداخت شده است؟
از طرفی دیگر طبق طرح مشاور ضوابط خاصی برای پلاکهای مسکونی در نظر گرفته شده که اجازۀ هر گونه ساخت و سازی را از مردم سلب کرده است. ظاهراً هدف این طرح بازگرداندن افراد بومی محله است. در واقع این ضوابط بافت اجتماعی حال حاضر محله را به کلی نادیده گرفته است. طبق این ضوابط خانهها باید حالت پلکانی داشته باشند. هر خانه به علت مجاورت با حرم و رعایت حریم آن اجازۀ ساخت بیش از سه طبقه ارتفاع ندارد. حداکثر تراکم ساختمانی در این ضوابط 180% است که 70% آن همکف، 60% طبقۀ اول و باقی مانده به طبقۀ دوم اختصاص مییابد. در این طرح همکف به مسکونی اختصاص یافته و پارکینگ از آن حذف شده است. چون در این طرح، محله پیادهمحور طراحی شده املاک نمیتوانند پارکینگ اختصاصی داشته باشند، بلکه قرار است پارکینگهای محلهای برای آنها طراحی شود. ضمن آنکه قرار است خانهها ویلایی و اعیاننشین باشند. آیا با این ضوابط ویژه نفرآباد برای مدت نامعلومی دیگر دوباره در حالت فریز قرار نمیگیرد؟
این اوج بیبرنامگی و باریبههرجهتی و بازی با سرنوشت ساکنان فعلی این محله است. مدیران شهرداری که سالها بر پیکر این محله زخم زده و رنجورش کردهاند حال به یکباره میخواهند با عناوینی مثل ایرانی- اسلامی شدن این محله، آن را بزک کرده و سلامتی را به آن بازگردانند اما فراموش کردهاند طی این همه سال با تعلل و تصمیمات نسنجیده چه بر سر نفرآباد آوردهاند. در این محله مردم توانایی مالی ساخت خانههای ویلایی را ندارند. حتی تشویقهای مالی تسهیلات ساخت مسکن اطراف حرمهای مطهر نیز پاسخگوی هزینههای بالای ساخت مسکن نخواهد بود. محدودیت تراکم مجاز و همینطور عدم تأمین پارکینگ در واحد ساختمانی باعث عدم تمایل ساکنان برای ساخت میشود. آنهایی که توانایی مالی دارند نیز به علت تغییر چهرۀ محله تمایلی به ساخت و ساز ندارند. از طرف دیگر مستأجران و افراد کمبرخوردار اجتماعی ساکن محله پس از این تغییرات دستوری دیگر جایی در این محله نخواهند داشت و قطعاً باید به مکانی دیگر مهاجرت کنند. ضمن آنکه تکلیف 33 درصد املاکی که به تصرف شهرداری درآمده نیز شفاف نیست. گویی مدیران شهری روی ابرها سیر میکنند و نمیخواهند پایشان را روی زمین سخت محله بگذارند. آنها دلخوش به عناوین پرطمطراق معماری ایرانی-اسلامی به آسانی با سرنوشت ساکنان محلات اطراف حرمهای مطهر بازی میکنند.
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران
- 3 اردیبهشت 1399