شهرِ نور و رنگ، شهر مُهیج، شهرِ جشنوارهها، شهرِخلاق، شهرِ کارآفرین، پایتختِ فرهنگی و…تنها نمونههایی از عناوین و استعاراتِ مصطلح در وصفِ اغلبِ شار و شهرهای تراز و خوشرنگ و لعابِ قرنِ بیستویکمیاند؛ القاب و عباراتی در مَدحِ «کُنشمندیِ فضایی» و «رویدادمداریِ شهری» که هردو از مبانی و معیارهای اصلی شهرسازی معاصر بوده و از جمله مفاهیم انقضاناپذیر و پرتکرارِ مطرح در خلال طیفِ گستردهای از مطالعات، مباحثات و پژوهشهای نظری و میدانی حوزهی معماری، جامعهشناسی، برنامهریزی، مدیریت و طراحیشهری بهشمار میروند؛ بُنمایهی چنین رویکردها، پارادایمها و گفتمانهایی نیز همانا تاکید بر ماهیتِ چندساحتی (عینی-انتزاعی) فضا و کموکیف پیوند و قرابتِ آن با فلسفهی حضور، کنش و رویداد است؛ بهعنوان مثال برنارد چومی در مجموعه مقالات و جستارهای تحلیلی-انتقادی خود طی سالهای۱۹۷۵ تا ۱۹۹۱ (که در قالب کتابی با عنوان «معماری و انفصال» گردآوری و انتشار یافتهاست) ضمن تاکید مکرر بر این باور که مفهومِ معماری صرفا ماهیتی زبانی یا منحصر به سبک، فرم و فضا نیست، به تحلیل و واکاوی روابطِ مُغلق و عمیق میانِ تجربهی حضور انسان در فضاهای گوناگون، رخدادهای مفروض و محتوم هر فضا و بهدنبال آن، مواجهه با ثنویتِ بدیع و سیالِ «لذّت و خشونت» پرداخته است. چومی خلقِ یک اثر معمارانه را امری ورای اَغراض مادی و عملکردی و صراحتا بهمثابه فرایندی چندوجهی تبیین مینماید که پیش و بیش از مختصاتِ حجمی و کالبدی، ملهم از مفهوم رویداد، حضور، کنش، روایتمندیِ فضایی یا بهتعبیری روحِمکان و ایدههای پساانسانگرایانه در بستری از مقتضیات فرهنگی و مدنی- سیاسی است. مشابه چنین دیدگاهی به وضوح در پیرنگِ نظریِ رویکردهایی نظیر «بداههپردازی در معماری» یا آنچه «معماریِحواس» خوانده میشود و نیز در خلال آرا و اندیشههای صاحبنظرانی همچون ویلیامز، کوپر، استور، پالاسما، زومتور و… مشهود است. درکِ جامع یک فضای معمارانه و وجوهِ متضاد و ضرباهنگ ماهوی آن بهسببِ ماهیت مکانمندِ معماری و قابلیت تحریک توامانِ تمامی حواسِپنجگانه و عناصرِ دستگاه ادراکیِ انسان،مستلزم حضور و حرکتِ انسان در فضای مذکور است. به بیان دیگر، انسان از ارکان و مولفههای اساسی در روند خلق آثارِ معمارانه است که بهواسطهی حضور، حرکت و ادراک(جزﺀ به کل) خود در جریان نوعی پیوند و تعامل عاطفی-تجربی اصیل و منحصربهفرد میان گذشته، حال و آینده، به معماری روح بخشیده و آن را در بستر زمان جاری میسازد. فرد با حضورِ خود در مقام نیرویی موثر بر عناصر و جزییات معمارانه و فضایی ظاهر شده و در کشاکشِ تغییرات و فعل و انفعالات مداومِ عوامل فضاساز (درونی و بیرونی)، کنش و تعاملی گفتگومانند میان انسان و فضای مذکور در قالب رفتاری بداهه(اعم از کنشی فردی یا جمعی) شکلمیگیرد (خوشنود بختیاری و کریمی نیا، ۱۳۹۵). بنا به دیدگاه پدیدارشناسان و صاحبنظرانی نظیر شولتز، بسترِ شهر بهسانِ عرصهای پیچیده از ادراک، معنا، خاطره و خیال بوده و مفهوم فضای شهری نیز فراتر از ابعاد و منافع مادی، عملکردی و اقتصادی است (یزدانیان و داداشپور،۱۳۹۵).
دامنهی مفهومیِ نظریهی «حقبهشهر» لوفور -که از معروفترین نظریات مطرح پیرامون حیات شهری و حقوق شهروندی به شمار میرود- مشتمل بر حصولِ خودآگاهی، هَمیت، مطالبه، مشارکت و درنهایت مقاومت و کنشی جمعی در مسیر شکستن کلیهی ثُغور و ساختارهای تحکمی- تحمیلی و احیای حیات شهری است؛ آرمانی فراتر از آزادیهای فردی و یا دسترسی صِرفِ شهروندان به امکانات و فضاهای شهری که درصدد ترویجِ مَشی و خوانشی نو در زمینهی «احقاق حقوق شهری و شهروندی» یا به بیان دیگر، بازستاندنِ ساحتِ حیات و عاملیتِ شهریست . لوفور ضمن تاکید بر «حق مشارکتِ عمومی شهروندان در سطوح گوناگون برنامه ریزی و مدیریت شهری و نیز حق دسترسی و استفاده مطلوب از کلیه امکانات و فضاهای شهری» به عنوان دو مولفه اصلی حقوق شهروندی، از حضورِ مداوم و روزمرهی شهروندان در فضاهای شهری، کنشها ،تعاملات اجتماعی و به تبع آن خلق نوعی فضای «تمثیلی، نمادین، معناگرا و هویتمند» که با خاطره میآمیزد و واجد هستهای مؤثر، سیال و پویا میان فضا و زمان است، بهعنوانِ عامل اصلیِ تقویت “حستعلق” یاد میکند. بروز پندارها و وقوع تجارب گوناگون فرهنگی، مدنی و تاریخی به زعم لوفور در قالبِ سهگونهی فضایی عمده قابل پایش و ارزیابی است: فضای محسوس، فضای پنداشته و فضای زیسته؛ فضاهایی که به نحوی دیالکتیک با یکدیگر در تعامل بوده و مَحملِ ایجاد و استمرار زیست ِهدفمندِ اجتماعی بهشمار میروند. ابعاد سهگانهی «روالهای فضایی، فضاهای بازنمود و بازنمودهای فضایی» نیز بهسببِ فراهم ساختنِ زمینهی تجربه و ادراک وقایع و تحرکات گوناگون زیستی، فرهنگی و مدنی در بستر شهر، از نقشآفرینان اصلی طی فرایند خلق فضاهای شهری تلقی میشوند (زارع اندریان و همکاران،۱۳۹۸). با اینحال، فارغ از چهار موضعگیری عمده در باب رابطهی میان فضا و رفتار (رویکرد اختیاری، رویکرد امکانگرا، رویکرد احتمالگرا و رویکرد جبری) امکان و کیفیت عاملیت و کُنشگریِ فردی یا گروهی (به نحو عینی یا انتزاعی) وابسته به طیفِ متنوعی از اهداف، اغراض، امیال، مقاصد، عادتها و قابلیتهای محیطی و اجتماعی است (یزدانیان و داداشپور،۱۳۹۵).
با وقوع انقلابِ تکنولوژیکی در جوامع مصرفی-رسانهای امروز – و متعاقبا بروز نوعی گُسست، گُمگشتگی و غیابِ فاحش در شاکلهي معنایی-محتواییِ فضای محسوس یا بنا به دیدگاه بودریار: در پیِ گرفتارآمدنِ انسان معاصر در تسلسلِ نامیرای عَرضه و ابراز و هزارتویی از تصاویر، نمودها و وانمودها- سطح کمی و کیفیِ روابط میان افراد و واقعیاتِ مبتنیبر حضور و تجربه در فضای عمومی به نحوی مستمر تنزل مییابد، بهگونهای که نَصِ مفاهیمِ و مبانی اجتماعی-سیاسی و حتی نفسِ مفهومِ «واقعیت» نیز بهتدریج از هرگونه وثوق و وجههی معنایی و مصداقی تهی میگردد.
فارغ از نگرشهای تجریدی-فلسفی از این دست، قرن حاضر را میتوان عصرِ همگرایی و تلفیق ابعاد اقتصادی و فرهنگی-اجتماعیِ توسعهپایدار قلمداد نمود ؛عصری که طی آن همزمان با گذار و تحول شتابانِ ساختار اقتصاد شهری از الگوهای سنتیِ مبتنیبر تولید و عرضه کالاها، خدمات و کاربریهای متداول به سمت بازتعریف و خلق ایدهها، ارزش ها، مصارف و مُطالبات نوینِ شهروندی درقالب طراحی ، مدیریت و اجرای طیفی متنوع از رویدادها و تجاربِ شهری، سه حوزهی «فرهنگ، رفاه و رویدادمحوری» به اصلیترین ابزارها و عرصههای اغنا و احیای فضایی-کالبدی شهرها و در پی آن ارتقای کیفیت ناملموسِ حیات شهری مبدل شده و از ارکان اصلی الگوهای نوینِ اقتصادی (نظیر اقتصاد نمادین، اقتصاد خلاق، اقتصاد تجربی و اقتصاد اوقات فراغت) به شمار میروند.
رویدادهای گوناگون (فرهنگی، هنری، ورزشی و..) به عنوان سومین عامل موثر در فرایند تعاملِ حسی-ادراکی میان شهروندان و محتوای کالبدی-فضایی شهر و خلقِ تجارب و خاطراتی هویتمند، از اهمیت بسزایی برخوردارند.به طور کلی در روند تحقق رویدادمداریِ شهری، توجه و تمرکزِ توأمانِ طراحان، برنامهریزان و ضابطینِ حوزه مدیریت شهری بر دو رویکردِ راهبردی ضروریست: بنا بر رویکرد نخست، رویدادمداری با تمرکز بر «کاربستِ رویداد»، بهمثابه ابزار و نگرشی رقابتی در سطح بینالمللی با هدف جذبِ گردشگر ،توسعه اقتصادی، بِرندسازی و ارتقای کیفی فضای شهری (به عنوان برآیند و بروندادی کالبدی-محیطی از فرایند توسعه) است؛ از منظر رویکرد دوم با محوریتِ «کشفِ رویداد» اما، رویدادمداری مفهومیست مبتنیبر اِبقا و اِحیای هویت فرهنگی-تاریخی شهر و بازنمایی میراث، اشترکات و خاطرات جمعی شهروندان (در مقامِ نوعی سرمایهی بومی و محرکِ مدنی) در راستای توسعه شهر و بهبود حیات شهروندی؛ نگرشی مشابهِ شالودهی محتواییِ کتاب «شنیدن شهر» که در قالب مجموعه مقالاتی ضمن تاکید بر اهمیت و لزوم بازتعریفِ الگویی کارآمد از تعامل و پیوند میان شهر، شهرسازان و شهروندان ازطریق اتخاذ رویکردی روایتمحور و زمینهگرا برمبنای پیشینه و مختصات بومی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی -اجتماعی شهرها، به تبیین کموکیفِ تاثیر مفاهیم و تحولاتِ زبانشناسانهی عصرحاضر در روند ظهور و بلوغِ گفتمان و نگرشی نو در عرصهی شهرسازی با تمرکز بر «ایجاد پلی میان گذشته، حال و آینده در هیئتِ شهری زنده، ناطق و پرشور» پرداختهاست. از نقطهنظرِ رویکردِ نخست، رویدادها محصول نوعی فرایند «تولیدمحور» وکمیتگرا بوده و ازین رو فرهنگ و هنر نیز به نحوی محسوس و بالقوه در معرضِ آفات و مخاطراتی نظیر کالاییسازی و نگرش بازارمآبانه قرار دارند؛ حالآنکه رویکرد دوم مشتمل بر «خلق» رویدادهایی با هدف احیا، بازنمایی، غنا و بالندگیِ فرهنگی است. در قالب رویکرد نخست، رویدادها عمدتا دارای ماهیتی رسمی بوده و در انحصار نهادهای قدرتاند (دولت و حاکمیت)، اما رویدادها در قالب رویکرد دوم، حائز ماهیتی غالبا مستقل، مردمنهاد و غیر رسمیاند (رنجبر،۱۳۹۶). علاوه بر پنج عامل مقیاس، قدرت، اراده سیاسی، منابع و شبکهسازی به عنوان مهمترین عوامل دخیل در روند تحقق و تداوم رویدادمداریِ شهری، تمرکز اصلی شهرهای رویدادمحور بر دو مفهوم «مکانسازی و مردمواری» فضاهای شهریست. فضایشهریِ مردموار، محصول مداخله مستقیم مردم در فضا و از مصادیق بارزِ مردمسالاریست که نسبتی با اوتوریته، تقیُد یا برنامهریزی و مدیریت به معنای سلبی و متداولِ آن ندارد؛ به عبارت دیگر، کاربریها در شهرِ مردموار توسط مشاوران و ضابطینِشهری تخصیص نمییابند، بلکه توسط مردم و به نحوی غیررسمی «حادث، کشف و بازتفسیر» میشوند. شهرِ مردموار، مؤیدِ سرزندگی و برابریِ کلیه طبقات و آحاد جامعه بوده و عاری از هرگونه تبعیض اقتصادی، مدنی، جنسیتی و فرهنگیست؛ ازین منظر «آن چه اهمیت دارد، نه واقعیت شهر، بلکه ذهنیت آن است»؛ ذهنیتِ شهر نیز تنها بهواسطهی بازخوانی مداومِ آن توسط قلمرو عمومی محقق میگردد. «عمومیت»، یا حقِ دسترسی به فضای عمومی، بستری به منظور شکوفایی و رشد فرهنگ عمومی مهیا ساخته و خیابان مردموار نیز به پشتوانهی عاملیتِ شهروندانش، نمایانگر پویایی، عدالت اجتماعی، رفاه اقتصادی، حیات بومشناختی و تنوع اقتصادی-فرهنگی است (وحدت،۱۳۹۷). تحقق مفهومِ مکان در قالب فضاهای شهری زمینهي تجلی و بالندگیِ فرهنگی (به معنای اصیل کلمه)، پویایی و کُنشگری مدنی را فراهم ساخته و رسالتِ غایی و بنیادین قلمرو عمومی نیز با تاکید بر مفهومِ عمومیت (چنان که درخلال آرا و اندیشههای فلاسفهای همچون هابرماس، آرنت و…نیز مشهود است) ارتقای قابلیت و کیفیت حضور و کنشگری انسان به انحاﺀ و انگیزههای گوناگون نظیر فعالیتها و رویدادهای متنوع فرهنگی، هنری و رفاهی است. در این میان طراحان و برنامهریزان شهری در مقام نوعی واسط و میانجی میان مردم، نهادِ قدرت و ساحتِ شهر (یا بهعبارتی کلیه کنشگران و بازیگران صحنه حیاتشهری) در روند طراحی فضایی-کالبدی شهرها متناسب با مقتضیاتِ بومی، اقلیمی-زیست محیطی، فرهنگی-اجتماعی، اقتصادی و…حائز نقشی حیاتی و جایگاهی خطیر و اغماضناپذیرند (محمدی،۱۳۹۶).
از دیگر مظاهر شهرسازی رویدادمحورِ معاصر، گسترش دامنهی تباین، تهاتر و امتزاج فرهنگی در مقیاسِ جهانی و نیز ظهور مفاهیمی همچون شهرِ فراکتال یا شهرِ چندفرهنگی است. شهرهای چندفرهنگی صحنهی تبلور اختلاط و تکثر فرهنگی ،نژادی، قومی، اجتماعی و اتخاذ نگرشها و سیاستهای نوین و خلاقانه در راستای تحقق آرمانهایی نظیر انعطاف پذیری، برابری، همهشمولی، مشارکت و نشاط اجتماعی (ضمن احترام به هویت و پیشینه تاریخی، فرهنگی و بومی) یک شهرند. تمرکز بر تنوع، تکثر و غنایِ فرهنگی ضمن توجه به کیفیت پیوند و ارتباط متوازن میان فرهنگ اصیل و غالب یک جامعه و سایر خردهفرهنگها همچنین از اهداف بنیادینِ پارادایمِ پایداری فرهنگی (بُعدی متمایز و مستقل ازپایداری اجتماعی) است (محمدی،۱۳۹۶).
در کشور ما اما، علاوه بر تاثیر گرایشِ غالب در محافل دانشگاهی نسبت به نوعی شهرسازی نحلهای- رویهای ناشی از رشد تمایلاتِ پوزیتیویستی (نظری و قیم مآبانه) در میان طراحانِ محیطی -که مسامحتا همزمان با تسری و غلبه نگاههای فنسالارانه به شهر (بالاخص طی سالهای پس از جنگ ایران و عراق) جایگزینِ شهرسازیِ محتوایی و ایدیولوژیکِ پیشین گردیده است- و دو پیامد اصلی تداوم چنین رویکردی (یکی نگاه تقلیلگرایانه نسبت به کنشها و رفتارهای انسانی و دیگری بروز انفعال و ناکارآمدی هنجاری)(وحدت،۱۳۹۷)، طرح ایدهها و اصطلاحاتی نظیر «شهرِ ایرانی» علیرغم قابلیتِ وافرِ بسط نظری و زایندگیِ مفهومی و محتوایی، در عمل از سوی فعالین حوزهی برنامهریزی، طراحی و مدیریت شهری مغفول واقع شده است. فارغ از بضاعت نازلِ زیرساختی و فقر فضایی-کالبدیِ فاحش در اغلب شهرهای ایران بالاخص از حیث طراحی و تخصیص عرصههای عمومی و کُنشمند (نظیر میادین، فضاهای مکث، پیادهراهها و…)، در عرصه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی نیز طی دهههای اخیر علاوه بر نادیده انگاشتن جایگاه و تاثیر رویدادها بر تقویتِ شاخصهای سرمایه اجتماعی و افزایشِ پویایی و سرزندگی شهری، شاهدِ تداوم و تشدید نگرشهایی ایدیولوژیک، ایذایی، تمرکزگرا، تحکمآمیز، قهری و غیرتخصصی از سوی نهادها و متولیانِ امر – در قالب استحاله، تحریف و تقطیعِ تاریخی- هویتیِ بسیاری از مبانی، ظرفیتها و نمادهای فرهنگی، آیینی، هنری، مدنی، رفاهی و نیز اِعمال اِنقیاد و خیلِعظیمی از مُمانعات و محدودیتها بودهایم.
باری! در کمال تسامح و مثبتنگری، شاید یکی ازگویاترین تشبیهات ممکن در وصف تهران (و اغلب کلانشهرهای ایرانِ امروز)، صحنهای از تکگوییِ «کاسیِل» (از شخصیتهای اصلی فیلم «بالهایاشتیاق» به کارگردانی ویم وندرس) باشد: میان هر دو تکه ازین شهرِ اشباع و خمودهی هزارپاره و مصلوب به دارِ حدود و مرزهایی چغرتر و بَدبدن تر از گذشته، فضاییست که متعلق به هیچکس نیست؛ هرگوشهاش مبتلا به حایل و جداریست ستبر و چشمخراش تحتِلوایِ «ثغورِ تَقنینی و مالکیتِ حقیقی یا حقوقی» و ظهور هرگونه نشانهای از پویایی و عاملیت مدنی – فرهنگی در میان آحادِ ساکنینش نیز محکوم به جُرماِنگاریست و اِعمال مجازاتی گزاف! علیالقاعده مسیرِ برونرفت از چنین وضعیتی، هرچه که باشد از کورهراهِ «هویت زدایی و تخدیشِ منظر و ساحت شهر»، «حصارکِشی پیرامون نشانههای شهری» و یا کُشتنِ چراغِ «زیستِشبانه و حیاتِ روزمرهی شهروندی» نمیگذرد.
منابع:
ـ چومی،برنارد (۱۹۹۴) . « معماری و انفصال» . عشقی صنعتی، حسام . نیکفطرت،مرتضی . تهران : انتشارات کتاب فکر نو .
ـ خوشنود بختیاری .یونس ، دکتر شهاب کریمی نیا.شهاب ، (۱39۵) ، «طراحی فضای چهار بُعدی با رویکرد بداههپردازی در فضای معماری» ،چهارمین کنفرانس بینالمللی پژوهش در علوم و تکنولوژی، مرداد ماه ۱39۵ ، سنپترزبورگ،روسیه.
ـ رنجبر .احسان (۱39۶) ، «رویدادمداری و ارتقای فضای شهری:از شهر جهانی تا شهر ایرانی» ،دو فصلنامه علمی-تخصصی ارسن، سال اول:شماره دوم ، پاییز و زمستان۱۳۹۶.
ـ زارعاندریان .قدرت ،ذبیحی.حسین ،کاردار.سعید (۱۳۹۸) ، « مسئلهی حضور در فضا: آگاهی و عاملیت فضایی، با تأکید بر فضای عمومی شهری» ،نشریه تحقیقات کاربردی علوم جغرافیایی، سال بیست و سوم: شماره شصت و نه ، تابستان۱۴۰۲.
– سندرکاک،لیونی.تراگ مورتن ،جیمز .امیل، لیون . بیورگارد. اکشتاین (۲۰۲۱) . «شنیدن شهر: چرا برای طراحی، برنامهریزی و روایت یک شهر به شنیدن قصههایش نیاز داریم؟» پورمحمدرضا، نوید .تهران: نشر اطراف .
– محمدی .مریم (۱39۶) ، «بروز منظر فرهنگی توسط رویدادها؛ارتباط فرهنگ اصیل و خرده فرهنگها» ،دو فصلنامه علمی-تخصصی ارسن، سال اول:شماره دوم ، پاییز و زمستان۱۳۹۶.
ـ یزدانیان .احمد ، داداشپور.هاشم ، (۱39۵) ، « تبیین ارتباط حقوق شهروندی و حقوق معماری و شهرسازی با تاکید بر نظریه حق به شهر» ،نشریه مطالعات جغرافیایی مناطق خشک،دوره هفتم:شماره بیستوششم: زمستان ۱39۵.
ـpaiola, marco. (2008). Cultural Events as Potential Drivers of Urban Regeneration: An Empirical Illustration, In Industry and Innovation · October (2008)
ـ richards, greg. (2010). Eventful Cities: Cultural Management and Urban Revitalisation
, Journal of Financial Stability · January( 2010)
- http://asmaneh.com/posts/jpxmp/ (کنش های کارناوالی و فضاهای مردموار.وحید وحدت)
کارشناس ارشد معماری، دانشگاه علم و فرهنگ
- در حال حاضر نویسنده مطلب دیگری برای کوبه ننوشته است.