فضای شهری، قلب تپنده رشتة طراحی شهری؛
درآمدی بر فقدان رویکردهای اقتصاد سیاسی فضایی[1] بهعنوان چهارچوبهایی برای مواجهه با فضاهای شهری در ایران
طراحی شهری مطالعهای است برای فهم این مهم که شهرها چگونه به فرم کالبدی خویش میرسند و این که ریخت شهرها چگونه و در چه فرایندی دچار استحاله و تغییر میشوند. طراحی شهری میبایست از منظر نظری بهعنوان بخشی از تولید اجتماعی و در کلیت خویش بهعنوان طراحی فضاهای اجتماعی درک شود (Cuthbert, 2006: 1 and 230).
- مقدمه- جریان غالب طراحی شهری و بیتوجهی به رویکردهای انتقادی و امور متعین فضایی
هرچند امروزه در جهان طراحی شهری همچنان در سیطرۀ موضوعاتی نظیر پایداری محیطی، مشارکت اجتماعی، تحلیل دادهها و فناوری، حملونقل، اقتصاد شهری و برندینگ، نوآوریهای معمارانه و دغدغههای فرمی و مانند آن است؛ اما موضوعات انتقادی در طی سالهای گذشته نظیر نقد ساختارهای قدرت، تبیین فرایندهای پیدایش فضاهای شهری، تحلیل ذینفعان قدرت و نقش آنها در ظهور و اضمحلال فضاهای شهری و مانند آن موردتوجه پژوهشگران این دیسیپلین قرار گرفته است. از این منظر (بوآنو و همکاران، 2014) معتقدند که روششناسیِ جریان غالب در طراحی شهری، فاقدِ یک تحلیل کلنگر از بستر سیاسی، اقتصادی و اجتماعیای است که در آن عمل میکند، طراحی شهری در مواجهه با دستور کارهای پُرقدرتِ سیاسی و اقتصادی، غالباً به همان «همدستیِ خاموشی»[2] تن درداده و دچار میشود که پروژههای معماری نیز مبتلا به آن هستند. بدین نحو، طراحی شهری را میتوان در قامت یک ابزار نزد صاحبان قدرت در جهت مشروعیّتبخشی به اَشکال کاسبکارسالارانهی حکمروایی[3] به کار گرفت؛ طراحی شهریای که نابرابریهای اجتماعی و اقتصادیِ نوظهور را بهراحتی در پس پرده پنهان کرده و درباره آن حرفی نمیزند که وقتی پای طراحی شهری در بستر جهان جنوب مطرح باشد، اهمیّت چنین کنشی بهمراتب بیشتر است؛ جایی که چالشهای منحصربهفردِ طراحیِ قلمروی عمومی توسط میراث و اقتصادِ پسااستعماریِ برخوردار از رشد پُرشتاب اما همراه با توزیع نابرابر تشدید میشود؛ و این وضعیّتی است که مفهوم متداول و سادهشدة آن است.
امروز که بیش از سه دهه از شکلگیری رشتة طراحی شهری در ایران میگذرد[4]، دایرة موضوعی این رشته بسط فراوانی داشته و روزبهروز به حجمِ آن و موضوعاتی که در حیطة بررسی این رشته بوده، افزوده شده است. هرچند که موضوع فضای شهری در مقالات منتشر شده در رشتة طراحی شهری در ایران بیشترین فراوانی را به خود اختصاص دادهاند (بوجاری، خاتمی و رنجبر، 1399: 155)، اما به نظر میرسد این جریان نسبت به وضعیت روز فضاهای شهری و اتفاقاتی که در آنها جاری و ساری است بیتفاوت بوده و اگر هم ملاحظاتی در این باره صورت گرفته باشد، این ملاحظات هرگز دستبالا را نداشته و در مجموع نتوانستهاند بهعنوان یک گفتمان، نسبتی با وضعیت برقرار کنند. این عدم برقراری ارتباط با وضعیتِ اکنون، در دیسیپلین طراحی شهری مختص به آثار ماهوی یا رویهای[5] در این رشته نبوده است. برای مثال در تاریخنویسیای که به طور کلی پیرامون تاریخ شهرهای ایران نوشته شده، وضعیت اکنون، سوژة بحث نبوده و آثار تاریخ شهرها در ایران قصد نداشتهاند که چگونگی شکلگیری فضا، زیست روزمره جاری در آنها و زایش فرمها را از دلِ تاریخ جستجو کرده و یا میدان نیرویی که فضاهای شهری در دل آنها شکلبندی شده و به حیات اجتماعی خودشان ادامه میدهند را ترسیم و رؤیتپذیر کند. در واقع برای نگارندگان این آثار تاریخ به مثابه یک روشمواجهه علمی که میتواند بخشی از وضعیت را آشکار کند، نبوده و این آثار تولیدشده عمدتاً در سطح توصیفی و یا شرح حال نویسی با بدنة نظری نحیفی باقی ماندهاند[6].
از طرف دیگر فقدان دیسیپلین مطالعات شهری در ایران شناخت فضاهای شهری و تفکر پیرامون بالقوگیهای آنها را تا حد فراوانی ناممکن کرده است. دراینبین، این وظیفه یعنی مطالعه پیرامون فضاهای شهری، موضوعی بوده که رشتههایی نظیر معماری، جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی، برنامهریزی شهری، طراحی شهری و شهرسازی تلاشهایی برای انجام آن در ایران داشتهاند. اما اینکه موضوع فضاهای شهری در حیطۀ پژوهش و بررسی کدامیک از دیسیپلینهای فوق است و کدامیک بالقوگی بیشتری برای شناخت و مواجهه با فضاهای شهری و تاریخ آنها را دارند موضوعی است که از محورهای کلیدی نوشتار حاضر است. الکساندر کاتبرت در مقاله «طراحی شهری و اقتصاد سیاسی فضایی» با مطرحکردن موضوع ابژة واقعی[7] و ابژة تئوریک و قیاس سه دیسیپلین معماری، برنامهریزی شهری و طراحی شهری نشان میدهد که معماری ابژة تئوریک نامشخصی داشته و برنامهریزی شهری در صورتبندی ابژة واقعی خود ناشفاف است و طراحی شهری تنها رشتهای است که ابژة واقعی آن قلمرو عمومی و ابژة تئوریک آن جامعه مدنی است (رجوع کنید به کاتبرت، 2011، 141). اهمیت فضاهای شهری در معطالعات طراحی شهری از آن حیث است که فضاهای شهری بهعنوان بعد عینی فضاها، در طول تاریخ، بازنمودِ بسیاری از از مولفههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و نیز محل بروز پراکسیس شهری بودهاند (Sengupta, 2017: 16). در واقع فضای شهری تئاتر کشمکشهای اجتماعی (Cuthbert, 2006: 79) و عرصهی تجلی دموکراسی شهری (Sengupta, 2017: 1) است، همانطور که بسیاری از فضاهای بزرگ و محوری در شهرها اثبات میکنند، این فضاها نمایندگانِ نمادینِ ستیزها[8]، آرمانها و ارزشهای نسلهای گذشته هستند (Cuthbert, 2006: 79). توجه جدی به مقولهی فضا، نیازمند واسازی و ترکیب مجدد و عمیقترِ تفکر و تحلیل انتقادی در هر سطح تجریدی از جمله هستیشناسی است. شاید توجه ویژه به هستیشناسی از آن جهت است که در این سطح بنیادین از بحث وجودی، موضوع نافضامندکردنِ تاریخ به موضوعی عادی بدل شده است. از این رو توجه به مقولهی فضا در این سطح و بهصورت تاریخی دارای اهمیت است (Soja, 1990: 7). این ارتباط بین تاریخ و فضا مفهومی است که سوجا از آن تحت عنوان جغرافیای تاریخی[9] یاد میکند (Soja, 2010: 361).
از طرف دیگر و علاوه بر لزوم نگارش تاریخ اکنون پیرامون فضاهای شهری برای بینش به چیستی فضاهای شهری، اقتصاد سیاسی فضایی نیز بهعنوان یک دستگاه مواجهه با سوژه میتواند بالقوگیها و فرصتهای بدیلی برای فهم فضاهای شهری و نیروهای شکلدهنده فضا در اختیار پژوهشگران حوزه فضا قرار دهد. بهعبارتدیگر مواجهه با فضا و شناسایی نیروهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکلدهندة آن و تغییرات و دگردیسیهای فضا نیازمند چهارچوبی نظری-روشی است که اقتصاد سیاسی فضایی[10] میتواند برای مطرحشدن بهعنوان این چهارچوب، مفصلبندی شود. کاتبرت نیز در سهگانة خود بهویژه در کتاب دوم یعنی «شکل شهرها، اقتصاد سیاسی و طراحی شهری» به دنبال طرح یک ایدة کلی در باب اقتصاد سیاسی فضایی در دانش طراحی شهری است. در واقع کاتبرت بیان میکند که نظریات و بدنة دانش طراحی شهری که پیشتر بدون درنظرگرفتن جریان سرمایه شکلگرفته است، نیازمند بازنگری با بهرهگیری از رویکرد اقتصاد سیاسی فضایی است؛ بنابراین بدیهی است که کاتبرت نظریهای در باب روش دقیق مواجهه و پژوهش در فضای شهری ایران ارائه نمیدهد، هرچند که بر این نکته که فضاهای شهری ابژة اصلی و عینی دیسیپلین طراحی شهری هستند، تأکید میکند.
حال با توجه به وضعیت فضاهای شهری در ایران که در طی سالهای اخیر مورد دستاندازیهای زیادی از طرف نیروهای مختلف سیاسی-اجتماعی قرار گرفته و حیات مدنی آنها پیشاز پیش تهدید شده و نیز ویژگیهای تکین فضاهای شهری در جغرافیای خاورمیانه که در آن نیروهای ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و نظامی در حیات و مَمات فضاهای شهری نقش بهسزایی دارند، به نظر میرسد اقتصاد سیاسی فضایی میتواند الگویی برای شناخت و دستیابی به بینشهایی پیرامون فضاهای شهری باشد. در این نوشتار، سعی میشود تا با بررسی زمانمند جریانها و آثار غالب و تأثیرگذار در یک سیر تاریخی از بدو تأسیس این رشته در ایران، نسبتِ این آثار و گفتارهای تولید شده را با فضاهای شهری بهعنوان ابژة اصلی طراحی شهری و قلب حیاتی قلمروهای عمومی صورتبندی کرده و فقدان دو رویکرد و رویکرد نظری تاریخنگاری و اقتصاد سیاسی فضایی را بهعنوان دو شیوة نظری-روشی در بدنة دانشی طراحی شهری عیان کند. باید توجه داشت، اقتصاد سیاسی فضایی در دیسیپلین طراحی شهری برای بدلشدن به یک نیروی ایجابی و تأثیرگذار، مسیری طولانی با فرصت زمان محدودی دارد. نکتة دیگر مقیاس عمل و مداخلة رویکرد اقتصاد سیاسی فضایی در جغرافیا است؛ به نظر میرسد اقتصاد سیاسی فضایی حتی در نزد کاتبرت بهنوعی، تحلیلی کلانمقیاس محسوب میشود.
- پیدایش و رشد طراحی شهری ایرانی در فقدن رویکردهای انتقادی
محتمل بود که رشتة تازهتأسیس طراحی شهری در بدو امر بهمانند عمدة دیسیپلینهای نوپا در ایران، بدنة دانشی خود را با ترجمه آثار اصلی کلاسیک این رشته پیکربندی کند. در ابتدای امر در دهة 1370 و از خلال همین تجربهها رشتة طراحی شهری دچار ابهامهای گستردهای شد، در واقع دیسیپلینی که نزاعی کلاسیک بر سر هنر بودن و یا علم بودن را در غرب پشت سر گذاشته بود، در ایران نیز با همین دست مناقشات مواجه گشت. ترجمة آثاری از کاملیو سیته، گوردن کالن و حتی کوین لینچ زمینة ظهور رویکردهای هنری و تکنیک محور را در این رشته در آکادمی و حرفه مهیا کرد؛ در مقابل آثاری نیز پیرامون موضوعِ «فرایند طراحی شهری» در ایران ترجمه و بعضاً تألیف شدند. این دوگانه (دوگانه هنر و فرایند)، علاوهبر آکادمی، روشهای اصلی انجام پروژههای طراحی شهری در نظام بروکراتیک شهری را تبیین میکرد. در واقع این دوگانه که تا به امروز شاهد آن بودیم، طراحی شهری را بدل به امری سیال نموده که بین هنری بودن و علمی بودن در نوسان است. در طی این سالها به زحمت میتوان از تجلی مادی طراحی شهری در فضاهای شهری بهعنوان ابژة عینی این دیسیپلین سخن گفت. آنچه در این سالها در شهر اتفاق میافتد، نظیر پرژوة نواب و یا حذف حصار اغلبِ پارکها عمدتاً ناشی از ارادة معطوف به قدرت و سیاستهای توسعهای پساجنگ بوده و معدودی از تأثیرات عینی نیز در فضاهای شهری منبعث از دیسیپلینهای دیگر، نظیر معماری بودند. در طی آن سالها دیسیپلین طراحی شهری نیز در سیطرۀ فهم معمارانه بود و طراحی شهری در ابتدای مسیر، نسبتِ وثیقتری با رشتة معماری در قیاس با سایر دیسیپلینهای مرتبط نظیر برنامهریزی شهری برقرار میکرد. این اتفاق نخست از آنجایی ناشی میشد که طراحی شهری در نظام آکادمی ایرانی در مقطع کارشناسی وجود نداشت و محصلان تنها میتوانستند در مقطع کارشناسی ارشد به تحصیل در این رشته بپردازند؛ همین امر سبب شد که عمده متقاضیانی که به این رشته ورود میکردند و یا حتی اساتید موجود در دانشگاه، سبقة تحصیل در رشتة معماری را داشته باشند. اتفاقی که امروز به واسطة پیدایش رشتة شهرسازی در مقطع کارشناسی تا حدی کمرنگ شده، اما همچنان بسیاری از متقاضیان رشتة طراحی شهری در مقطع کارشناسی ارشد، سبقة تحصیل در رشتة معماری را دارند. این امر سبب شد تا در طی سالها گفتمان معمارانه (منظور وجه کالبدی-زیباشناختی و دغدغههای فنی معماری) یکی از مهمترین گفتمانهای موجود در درون آکادمی و حرفة دیسپلین طراحیشهری باشد و تجلیهایی مادی نیز در قالب آثار آکادمی و پروژههای شهری داشته باشد.
در سالهای بعد سنت فهم رشته از خلال ترجمه، با آثار متعددتری نظیر آثار کوروش گلکار ادامه پیدا کرد. در اواخر دهة 1370 و اوایل دهة 1380 بود که گلکار سعی کرد تا با سلسله مقالاتی، مفاهیم و جریانهای معاصر در طراحی شهری غربی آن زمان را در ایران ارائه دهد. هرچند که آثار و نوشتههای گلکار عمدتاً بهصورت تألیفی بودند، اما این نوشتهها عمدتاً نه حاصل پژوهشهای تجربی در جغرافیای ایران، بلکه وامدار نظریات و نوشتههایی بودند که پیشتر در کشورهای اروپای غربی تولید شده بودند. علیرغم همة مسائل، آثار گلکار در آن دهه میتوانست شروع کنندة جریان و گفتمانی نو در بدنة دانشی این رشته باشد و به آن عُمق و غِنا ببخشد، اتفاقی که درطی سالهای بعد از انتشار این آثار، نه از طرف مواجهان با آثار گلکار و نه از طرف خود او پیگیری نشد. با این حال، این آثار توانستند تا حدودی بر بخشی از ساخت غالب پروژههای طراحی شهری در نظام حرفه و آکادمی در طراحی شهری در ایران اثر بگذارند، اما این تاثیرات سهم نحیفتری از جریان حاکم بر طراحی شهری را نسبت به طراحی شهری هنری و علمی در حرفه و آکادمی به خود اختصاص دادند.
بدیهی است که عمدة دیسیپلینها در بدو شکلگیریشان نیاز به تاریخ مکتوب دارند و هر آنچه این تاریخ دورتر، صدق و صحت آنها استوارتر خواهد بود. هرچند این تاریخنویسیها صرفاً مختص به رشتة طراحی شهری نبوده و دال بسیطتری نظیر دیسیپلینهای شهرسازی و برنامهریزی شهری را نیز شامل میشد، اما تأثیر این جریان بر فرماسیون آکادمی طراحی شهری کتمانناپذیر بود. بدین ترتیب تاریخ شهرها در اِشلهای مختلف در ایران، با نگاه به جغرافیای ایران و جهان به نگارش درآمد؛ آثاری همچون تاریخ شکل شهر جیمز موریس و یا شهر در تاریخ لوئیس مامفورد، آثاری بودند که از طریق ترجمه، به بدنة دانشی رشته اضافه شدند؛ اما آثار تألیفی نیز پیرامون تاریخ شهرها به تحریر درآمدند که با دو نگاه عمده قابلردیابی بودند. نگاه نخست که با کتاب شار تا شهر محسن حبیبی شناخته میشد، با دیدگاهی فرهنگ مبنا و تا حدودی ادبی به روایت تاریخ شهرها در ایران میپرداخت. دیدگاهی که در سالهای بعد با اِلحاق به آثاری نظیر خاطرة شهر و قصة شهر از حبیبی بر ساختار و نگارش پژوهشها و نیز نوشتارهای روایتمحور و جستارنویسی شهری در ایران تأثیر بسزایی داشت. این در حالی بود که تاریخ شهر در ایران و جهان نوشتة جهانشاه پاکزاد که عمدتاً بر توصیف از دادههای موجود در یک منطق تاریخنگاری کلاسیک استوار بود، دیدگاه دیگری از تاریخنویسی شهری را در بدنة آکادمی پیریزی میکرد. اما در مجموع این تاریخنویسیها کمتر توانستند همچون بسیاری از آثار تولید شده در کشورهای توسعهیافته، نظیر کتاب ارزشمند «طراحی شهری» اثر ادموند بیکن به فهم فضا و درک فرایند تولید آن کمک کنند و یا به فهم لحظة اکنون شهرهای ایران و فضاهای شهری موجود در آن و وضعیت امروز آنها از خلال تاریخ بپردازند. این آثار در مجموع هرگز مسلح و انتقادی نبودند و اگر هم تفاوتهایی در آنها مشهود بود صرفاً تفاوت در نوع توصیف و البته نوع نگارش بوده و آنها هرگز نتوانستند مبنایی برای پژوهشهای بعد از خود شده و یا بدل به یک سنت تاریخنویسی برای فهم وضعیت اکنون فضاهای شهری[11] شوند. در واقع نگارنده معتقد است فرایند تولید فضا در ایران، موضوعی بوده که در خلال این آثار هرگز به آنها توجه نشده و این آثار عمدتاً توصیف و شرححالی از شهرها و عناصر شهری بودند که در دورهبندیهای مختلف تاریخی ارائه شدند و البته عمدتاً با فقر دادههای باستانشناسانه و چهارچوب نظری-تحلیلی نیز مواجه بودند.
در این همین اثنا، جهانشاه پاکزاد با دو کتاب «مبانی نظری و فرایند طراحی شهری» (1385) و «راهنمای طراحی فضاهای شهری در ایران» (1386) تأثیر بسزایی بر بدنه دانشی آکادمی و حرفه در طراحی شهری داشت. این دو کتاب که قرار بود بهعنوان یک راهنما و الگو عمل کنند، تا چندین سال بدل به شابلونی برای انجام طرحهای شهری در حرفه و آکادمی شدند. در واقع آثار پاکزاد نیز همچون جریانهای پیشین علیرغم تأثیرگذاری بر بدنة آکادمی و حرفه در طراحی شهری، هرگز نتوانستند سنتی درخور یا گفتمانی متمایز را پیریزی کنند و خیلی زود از جریان غالبی که بر طراحی شهری ایرانی حکمفرما بود، کنار گذاشته شدند. بهعلاوه این آثار عمدتاً دلمشغولیهای معمارانه و طراحانه بدون توجه به تجربه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بستر نگارش آن داشتند.
جریانهای ذکر شده، تأثیرات به سزایی بر پیکربندی بدنة دانشی طراحی شهری در ایران داشتند؛ اما نسبت به سوژة اصلی طراحی شهری، یعنی فضاهای عمومی تا حد زیادی بیتفاوت بودند. هرچند آثاری نظیر «کتاب راهنمای طراحی فضاهای شهری» در ایران با دغدغة فضاهای شهری به چاپ رسیدند، اما این نوشتار عمدتاً به ارائة سیاست و راهبرد اجرایی برای به سامان کردن بخشی از فضاهای شهری بسنده میکرد. علیرغم اینکه در آثار تولیدی تا اواخر دهة 1380 ملاحظاتی پیرامون فضاهای شهری به طور عام و حتی بعضاً فضاهای شهری ایران وجود داشت، اما چیستی فضاهای شهری در ایران، فرایند تولید و زایش فرم این فضاها و تکینگیهای موجود در آنها از لحظات مغفول در این سنتها بود. در سالهای بعد نوشتارهایی از علی مدنیپور پیرامون فضاهای شهری در ایران به ترجمه و چاپ رسید، اما این نوشتارها نیز عمدتاً بر فضاهای شهری در مفهوم عام آن تکیه داشتند و هرگز در قالب پژوهشها و یا آثار تجربی مبتنی بر فضاهای شهری در جغرافیای ایران استوار نبوده و حتی نتوانستند مبنایی برای پژوهشهای بعدی توسط افرادی باشند که با این آثار مواجه میشدند. هرچند کتاب «تهران ظهور یک کلانشهر» تلاشهایی در این راستا برای فهم فرایند بدلشدن تهران بهعنوان یک کلانشهر بود، اما این کتاب نیز هیچگاه بهعنوان یکی از نوشتههای جریان اصلی طراحی شهری و یا مطالعات شهری ایرانی مطرح نشد و عمدتاً در حاشیه قرار داشت.
شاید بتوان جدیترین آثاری که در ایران، مواجهاتی تجربی با فضاهای شهری داشتند را آثار محمود توسلی معرفی کرد. هرچند این آثار که عمدتاً حاصل پژوهشهایی در شهرهای کویری ایران بودند، مبتنی بر فهم معمارانه و گونهشناسانه از فضا بوده و نسبت به ترسیم مختصاتِ میدانی که این فرمهای شهری در آنها زاییده شده بودند و یا منطق تولید فضا در شهرهای کویری تا حدود زیادی بیتفاوت بودند و این فرمها و شکلگیری آنها را تنها بهواسطة جبر اقلیمی و فرهنگ سنتی موجود توضیح داده بودند، اما نباید از این موضوع غافل شد که این آثار مبتنی بر فهم بیواسطه از فضاهای شهری در بخشهایی از جغرافیای کویری ایران بودند و ازاینحیث نسبت به سایر آثار همدورۀ خود، پیشگامتر محسوب میشدند. هرچند انتظار میرفت پس از نگارش این آثار، پژوهشهای مشابهی در جغرافیاهای دیگر ایران شکل بگیرند، اما باز هم این اتفاق رخ نداده و حتی بعضاً از خلال این آثار و آثار دیگری نظیر «طراحي شهري پايدار در شهرهاي حاشيه كوير» از کوروش گلکار مواجهاتی شکل گرفتند که این پژوهشها را بهمثابه آنچه طراحی شهری ایرانی بهصورت عام فهم میگردید، صورتبندی و ارائه کردند و ترجیح دادند قواعدی که توسلی و یا دیگران برای فضاهای شهری باتکیهبر جغرافیاهایی محدودی (نواحی خشک و کویری) شناسایی و گونهبندی کرده بودند را بهعنوان قواعد فضاهای شهری ایرانی و بعضاً اسلامی در نظر بگیرند. تأثیر این نوع مواجهات با آثار توسلی و یا آثار مشابه در جغرافیای کویری، طراحی و ساختِ خیلِ فضاهای شهری در سالهای بعد بود، که بعضاً در شهرهای جدید نظیر بازار ایرانی-اسلامی شهر اندیشه و یا پروژۀ سبزهمیدان شهر زنجان (با تقلید از میدان نقشجهان) و یا در اقلیمهای دیگر ایران، نظیر اقلیمهای کوهستانی با تقلید صرف از فضاهای شهری در جغرافیای مرکزی ایران ساخته شدند. در این فرایند حتی بعضاً قواعد هنجاری شناسایی شده، فرمها و اشکال دستهبندی شده در این آثار، بدل به کهنالگوهای بی تاریخ و زمانی برای پروژههای مرمت فضاهای شهری در بافت تاریخی ایران در مناطق کوهستانی و یا ساحلی شدند! منطق و فهمی که قواعد حاکم بر شهر ایرانی را یکسان پنداشته و شروع به یکسانسازی فضاهای شهری در ایران کرد.
پیکربندی بدنة دانش طراحی شهری در ایران از خلال آثار دیگری نیز ممکن شد، اما تا میانة دهة 1380 عمدة جریاناتی که بدنة دانش طراحی شهری را شکل داده بودند، شامل جریانها و آثار فوق بودند. در واقع بدنة دانش طراحی شهری تا نیمة دهة 1380 در پی تبیین هستی و ماهیت خود بود[12] و دراینبین نگاه معمارانه نگاه غالب و حاکم بر فضای طراحی شهری ایران به شمار میرفت. در این دهه فضای اندیشگانی و حرفه، در دیسیپلین طراحی شهری در بین این آرا و نظریات در نوسان بود که بسط و گسترش اینترنت و مواجهه همهشمولتر با آثار معاصرتر در نظام طراحی شهری کشورهای توسعهیافته، عرصة دیدگاههای متفاوتتری را در طراحی شهری ایران پدید آورد. در دهه 1380 ، دیدگاههای اجتماعی و یا محیط زیستی در نظام طراحی شهری ایران موردتوجه قرار گرفت. گسترة موضوعی طراحی شهری بهقدری افزایش یافت که دیگر عملاً امکانی برای ردگیری جریانهای غالب وجود نداشت. دراینبین موضوعاتی همچون توسعة پایدار دست بالا را داشتند. توسعة پایداری که سهم بزرگی از ادبیات نظام شهرسازی جهان را به خود اختصاص داده بود، در ایران بدون توجه به ابعاد زمینهای در غیرانتقادیترین و فشلترین شکل ممکن به موضوعاتی بیمکان و غیرکاربردی تقلیل پیدا کرده و به کار گرفته شد. در این رویکردها موضوعات پایداری صرفاً بهعنوان ترجمهای از مقالات غربی به کار گرفته شدند. برای مثال دوچرخهسواری بهعنوان یک راهکار برای کاهش ترافیک و… مطرح و بدل به موضوع بسیاری از پژوهشها گردید؛ بدون اینکه به مقیاس حملونقل، جغرافیا، شیب و حتی الزامات واقعی آن توجه شود. برای علاقهمندان دوچرخهسواران عاشق دوچرخه میبایست با به خطر جانشان به مبارزه با آلودگی و مشکلات ترافیکی شهرها بروند و این در حالی بود که در سالهای اخیر کمتر پژوهشی در نسبت میان نقش دو خودروساز بزرگ ایران در آلودگی هوا و حتی فرماسیون کنونی کلانشهر تهران انجام شده است.
- بیتوجهی آکادمی طراحی شهری به جنبشهای اجتماعی و تغییرات روزافزون شهرها
در اواخر دهة 80 و درست زمانی که فضاهای مجازی به سرعت در حال زاده شدن و گسترش بودند، فضاهای شهری نیز با سرعت اعجابانگیزی در حال تغییر بودند. فضاهای شبهخصوصی-عمومی نظیر کافهها و مجتمعهای تجاری به سرعت فرماسیون خیابانها و میدانهای شهری را تغییر میدادند[13]. خیابانها توسط خودروها هرچه بیشتر تسخیر شده بودند و نظام بزرگراهی به ویژه در شهر تهران روز به روز در هم تنیدهتر میشد. پروژة توسعهای که در دهة 1370 در ایران آغاز شده بود در این دهه با پدیدههایی نو نظیر مالها، کلانساختار شهرهای ایران را تغییر میداد. در طول این دهه فضاهای شهری در بطن تغییرات نظام شهرسازی ایران قرار گرفت. در شهرهای بزرگ، مالها و مراکز خرید زاده شده بودند و با سرعتی وصفناپذیر در حال تسخیر فضا به نفع جریان سرمایه بودند.
پس از لحظة تاریخی اعتراضات سال 1388، فضاهای شهری برای مدیریت شهری و حکومت نیز واجد خاصیت معنادارتری گشتند. فضاهای شهری نشان داده بودند که میتوانند چیزی بیشتر از یک فضای فراغتی-آئینی و ابژهای اخته در مداخلات مدیریت شهری، معماران، شهرسازان و سایر متولیان آن باشند. آنها نشان دادند که میتوانند بستری برای اتفاقاتی باشند که پیشتر دیسیپلین طراحی شهری و یا حتی در معنایی عامتر، هرشکلی از مطالعات شهری در ایران نسبت به آنها بیتفاوت بودند. نقش محوری فضاهای شهری در وقایع سال 1388 سبب شد تا پروژة تنبیه این فضاها کلید بخورد. فضاهای محوری در شهرها، به ویژه در شهر تهران مورد مداخلات گسترده و متعدد توسط مدیریت شهری قرار گرفت. در این بین، زاده شدن حصار و زیرگذر تئاترشهر، شکلگیری ایوان انتظار در میدان ولیعصر و تغییر فرم مرکز میدان انقلاب از این دست تغییرات بودند. خیابانهای ولیعصر و انقلاب نیز به یُمن حضور اتوبوسهای تندرو تغییری اساسی را تجربه کردند و میدانها و خیابانها بیشاز پیش در حال کنترل و مداخله نیروهای قدرت بودند.
در شروع دهة 1390، از طرفی با تغییرات گستردهای که بر پیکرة شهرها وارد شده بود و از طرف دیگر با دسترسی گسترده به منابع اینترنتی و نیز مشاهدة جریان موجود در بطن فضاهای شهری به ویژه در شهر تهران، انتظار میرفت تا دیسیپلینی که بیش از دو دهه از شکلگیری آن میگذشت و توانسته بود بدنة دانشی خود را تا حد فراوانی پیکربندی کند و پیشتر مدعی بود که فضاهای شهری جوهرة اصلی این بدنة دانشی را شکل میدهند، نسبتی در خور با روند موجود برقرار کرده و نوعی مواجهه را برای حفظ و دفاع از فضاهای شهری انجام دهد؛ اما طراحی شهری به جای فهم موضوع و سوق پیدا کردن به سمت پژوهشهایی که میتوانست وضعیت حاکم بر فضاهای شهری را رویتپذیر کند، درگیر منطق تکرار شده و حتی بیش از گذشته به سمت نظریات و آرایی غیرانتقادی و غیرقابل انطباق با بستر پیش رفت. طراحی شهری به جای فهم این تغییرات ترجیح داد تا در لاک دفاعی خود فرو رفته و از پتانسیل بینظیری که واسطة رشد اینترنت و دسترسی به منابع دست اول ایجاد شده بود، بیشتر برای پیشبرد عینبهعین نظریات و جریانهای مطرح شده در کشورهای توسعهیافته مبادرت کند. برای مثال در یکی از این مواجهات، بدنة دانش طراحی شهری در ایران، بدون توجه به زمینه و بیآنکه فهمی از تاریخ فضاهای شهری و نسبت حضور مردم در آنها در ایران معاصر داشته باشد و بیآنکه به تاریخ نه چندان دور خود یعنی سال 1388 بنگرد، عدم حضور مردم در فضا را پیش فرض گرفته و به تبعیت از آرا و روشهای تحلیلی-نظریای که در کشورهای اسکاندیناوی با تکیه بر آثار پژوهشگرانی همچون یان گِل نظیر «چگونه زندگی همگانی را مطالعه کنیم[14]؟» صورتبندی شده بود، قصد داشت تا روشهایی را برای حضور و استفادة مردم از فضاهای شهری شناسایی و تبیین کند! و این در حالی بود که فضاهای شهری در ایران دستکم بیش از یک قرن با تاریخ حضور کنشمند مردم در آنها گره خورده بودند. اما مواجهة بدنة دانش طراحی شهری با فضاهای شهری در دهة 1390 طوری پیش میرفت که تو گویی نه مشروطهای در میدان توپخانه شکل گرفته بود و نه میدان آزادی، میدان انقلاب و چهارراه ولیعصر آبستن حوادث گوناگون تاریخ معاصر ایران بودند. فاجعه در دیسیپلین طراحیشهری در دهة 1390 به اینجا ختم نمیشد، حالا با انفجار اینترنت عمدة جریانهایی که در طراحیشهری در کشورهای توسعهیافته رواج مییافتند به سرعت جای خود را در ادبیات آکادمی و جریان پایاننامهنویسی باز کرده بودند. جریانهایی نظیر شهرسازی تاکتیکال، شهر شاد، نوشهرگرایی، پراکندهرویی شهری، شهر دوچرخهمدار و یا عمدة رویکردهای مرمتی در طراحی شهری. باید توجه داشت که بسیاری از این جریانها، به ماهو جریانهایی مفید برای شهر و نظام شهری هستند، اما عمدتاً در فرایند ورود به آکادمی در ایران و جریان پژوهش در نظام شهری ایران تبدیل به دالهای تهی از معنا شده بودند. در مقابل این جریانهای شکلگرفته که به زعم بخشی از اساتید و صاحبنظران بدنة دانش طراحی شهری، نظریات غربی قلمداد میشدند، طراحیشهری به جای انجام پژوهشهای تجربی و پیریزی چهارچوبهای مفهومی و شناخت فضاهای شهری در ایران، ترجیح داد تا با مبنا قرار دادن آثاری از توسلی، گلکار، پیرنیا و دیگران و بدون انجام پژوهشهای مکفی و درخور به سراغ طراحی شهری بر مبنای اصول دینی یا طراحی شهری بر مبنای اصول ایران باستان و یا ترکیبی از این دو بهعنوان آلترناتیوی در برابر نظریات به اصطلاح غربی برود[15]. بدیهی بود که هژمونی موجود از این رویکرد استقبال کرده و خیلی زود این جریان، نقش پررنگی در تولیدات نوشتاری رشتة طراحی شهری را به خود اختصاص دهد. در طی حدود دو دهه پس از شکلگیری رشتة طراحی شهری تا اواسط دهه 1380، این رشته عمدتاً معطوف به آرایش بدنة دانشی خود بود و اهداف و اندیشههای مطرحشده در این رشته کمتر ظهور و بروز عینی داشتند. اما در اواخر دهة 1380 دیسیپلین طراحی شهری توانست به واسطة عوامل مختلفی نظیر وارد شدن بخشی از بدنة تحصیلکرده در این حوزه به ساختار مدیریت شهری و یا به واسطة نظمیابی نسبی دانش طراحی شهری و تولید آثار متعدد مادیت بیشتری پیدا کند. در این سالها اتفاقاتی در شهرها در حال وقوع بود، که میتوان آنها را بهعنوان وجه عینی طراحی شهری در ایران ردیابی کرد. در نیمة دوم دهة 1380 دستورالعمل نحوه تشکیل و مدیریتِ کمیتههای ساماندهی سیما و منظر شهر (1387) ابلاغ شد و یا چند محور اصلی در شهرها نظیر خیابان 15 خرداد تهران(1388) بدل به پیادهراه شدند.
در اواخر دهة 1380 و اوایل دهة 1390 در کنار تمام این جریانهای تهی شده از معنا و زمینه، دو جریان دیگر نیز در طراحی شهری ظهور کرد. جریان اول موج ترجمهگرایی بود که به واسطة دسترسی بیواسطه به متون دست اول شکل گرفت. در این میان بخشی از این مترجمین، گاه به سراغ دیوید هاروی میرفتند و گاه متونی از لوفور را ترجمه میکردند. در مدت زمانی کوتاه، به واسطة ترجمههایی که بعضا چندان دلچسب هم نبودند، رویکردی تحت عنوان اقتصادسیاسی فضایی به جامعة شهرسازی بهصورت عام (و نه طراحی شهری) معرفی شد. این رویکرد در بدنة دانش شهرسازی با پیکرة نحیفی ظهور و بروز پیدا کرد. اما عمدة همین سهم ناچیز نیز برای دیسیپلین برنامهریزی شهری و یا جغرافیای شهری تعریف شده بود و طراحی شهری همچنان با جریان اقتصاد سیاسی فضایی تا حد زیادی بیگانه بود. اما جریان دوم، تا حدی نیز وامدار جریان اصلی فرهنگمبنایی بود که به واسطة کتاب شار تا شهر و آثار بعدی محسن حبیبی در ایران ساختارمند شده بود. این گروه قصد داشت گام را از ترجمهگرایی صرف جلوتر بَردَ اما در بنبست نوعی از روایتگری نه چندان انتقادی و غیرمسلح و بعضا نوستالژیک گرفتار شد (برای مثال بنگرید به کتاب خاطرۀ شهر و یا سیل پادکستهای جریان غالب تولید شده در طی سالهای اخیر پیرامون حسرت فضاهای از دست رفته شهر تهران). در حالی که دستکم میتوان ادعا داشت که این امر تنها مسیر و بهترین مسیرممکن نبوده و نیست.
- جمعبندی-اقتصاد سیاسی فضایی و آکادمی ایرانی؛ پیدایش امکانهایی برای بازاندیشی در جریان غالب طراحی شهری
در اوایل دهة 1390 طراحی شهری در ایران همچنان نسبت به سیاست و امر سیاسی و اقتصاد سیاسی فضایی در فضاهای شهری بیگانه بود. این نادیده انگاری علیرغم همة تغییراتی بود که به واسطة حضور امر سیاسی در فضا و قدرت در فضاهای شهری در حال بروز بود. در این دهه ترجمة آثاری نظیر کتاب “شکل شهرها، اقتصاد سیاسی و طراحی شهری” نوشتة الکساندر کاتبرت و مواجهة بخشی از طراحان شهری با آن، این فرصت را برای طراحان شهری پدید آورده بود که به شناخت و فهم فضاهای شهری در عمق بیشتر در چهارچوب رویکرد اقتصاد سیاسی فضایی بپردازند. لحظهای که گویی این مجوز را به طراحی شهری ایرانی میداد که بتواند در رویکردی که پیش از این در استیلای دیسپلینهای دیگر نظیر برنامهریزی شهری و جغرافیا بود حرکت کند. در این سالها یعنی میانة دهة 1390 درست در لحظاتی که گمان میرفت خیابانها به تمامی کنترل شدهاند و همهچیز به سمت یک ثبات نسبی در فضاهای شهری در حرکت است، خیابانها یکبار دیگر در سال 1396 آبستن حضور مردم شدند. خیابانهایی که نزدیک به یک دهه در حال مداخلات کالبدی برای کنترل بودند، به سرنوشتی که مدیریت شهری برایشان رقم زده بود نه گفتند و بازهم عرصة بروز تاریخ و سیاست در جغرافیا شدند. انتظار میرفت که دیسیپلین طراحی شهری پس از مشاهدة تمام این تغییرات، حالا که ابزار نسبتا کافی و مجوز نسبتاً موثقی (کتاب «شکل شهرها، اقتصاد سیاسی و طراحی شهری») هم برای ورود به عرصة اقتصادسیاسی فضایی در اختیار داشت، به فهم فضای شهری در جغرافیای ایران و تکینگیهای آن در قالب پژوهشهای تجربی و نظری بپردازد و آکادمی اینبار بتواند نسبت وثیقی با خیابان و میدان در ایران و آنچه در این فضاها در جریان بود، برقرار کند؛ اما نتیجه نااُمید کننده بود؛ عمدة جریان دیسیپلین طراحیشهری در مواجهه با اقتصاد سیاسی فضایی بهعنوان یک جعبهابزار ممکن برای پژوهشهای فضایی، به جای بهرهگیری از بالقوگیهای آن در یک واکنش هیستریک، نگرانی رنجورانهای را برای حفظ مرزهای رشتة طراحی شهری با سایر دیسیپلینها مطرح کردند، تو گویی این مرزها نه برساخت و زاییدة ذهن طراحان شهری و حاصل همین تاریخ 30 ساله و نه چندان بلند این رشته در ایران، بلکه امری جوهری و فراتاریخی بودند که همچون رانة مرگ گریز و عدول از آنها ناممکن است! اساتید و صاحبنظران این رشته عمدتاً یا نسبت به این پتانسیل کاملا بیتفاوت بودند و یا بر شکاف آنچه کاتبرت تحت عنوان اقتصاد سیاسی فضایی تبیین کرده بود و حوزة عمل طراحی شهری تاکید میکردند. اما درست در همین اثنا که بدنة طراحی شهری با احتیاط هرچه تمامتر در پی تعریف مرز خود با اقتصادسیاسی فضایی بود، از طرفی بزرگترین مال خاورمیانه در تهران(ایران مال) با جریانهای پیچیدة اقتصادی سیاسی، ساخته شد و از طرف دیگر فضاهای شهری بر خلاف گذشته اینبار با فواصل کمتری در سالهای 1396، 1398، 1400 و 1401 آبستن حضور اقشار مختلف مردم شدند و درست در زمانی که باز هم به نظر میرسید که فضاهای شهری به تمامی در حال تسخیراند، این فضاها آبستن سیاست شدند، تا بار دیگر اثبات شود که فضاهای شهری تا چه اندازه سیاسی هستند. در این بین نقش کنشهای اعتراضی در فضاهای شهری بهویژه کنش ویدا موحد در سال 1396 و یا کنشهای اعتراضی زنان در پاییز 1401، جاری شدن هنر سیاسی در شهرها و نقش بستن بسیاری از پرفرمنسها و دیوارنگارهها بر بدن شهر، و تأثیر آنها در تغییر فضاهای شهری و بازآرایی نیروها در آنها نشان میدهد که آکادمی ایرانی در طراحی شهری در قیاس با جنبشهای شهری و نسبت این جنبشها با فضاهای شهری تا چه میزان منفعل بوده و حتی عقبتر از آنها حرکت میکند.
به نظر میرسد طراحی شهری تا به امروز در طی حدود بیش از 30 سال، علیرغم پیدایش تغییرات گسترده بر پیکر شهرها و فضاهای شهری در یک دهة گذشته، نتوانسته نسبت وثیقی با این تغییرات و وضعیت جاری در فضاهای شهری ایران معاصر برقرار کند و عمدتاً چند گام نسبت به سرعت تغییرات فضاهای شهری عقبتر بوده است. علاوه بر این طراحی شهری در ایران، در طی بیش از 30 سال، هرگز نتوانسته گفتمانی انتقادی و هم راستا با فهم و توضیح وضعیت دربارة فضاهای شهری ایران پیریزی کرده و تاثیری بر جریان تولید فضاهای شهری گذاشته یا حداقل تاثیری از این تغییرات بپذیرند. اگر امروز در شروع قرن پانزدهم که هژمونی غالب در پی تسخیر فضا به هر شکل ممکن است، طراحی شهری بهعنوان مهمترین دیسیپلینی که در ایران، فضاهای شهری را مورد مطالعه قرار میدهد، بازهم نسبت به آنچه در این فضاها جاری و ساری است و نیز نسبت به بالقوگی این فضاها برای ایجاد تغییرات، بیتفاوت باشد و دغدغة خود برای حفظ مرزهای دیسیپلین با رویکردهایی نظیر اقتصاد سیاسی فضایی که پتانسیل مواجهه با فضای شهری را برای رشتة طراحی شهری ممکن میسازد، ادامه دهد، قطعاً نخواهد توانست که نقشی ایجابی در وضعیت فضاهای شهری داشته باشد و به سبب این سکوت که در ابتدای متن بوآنو و همکاران به آن اشاره داشتند، وضعیت بسیاری از فضاهای شهری محوری و تاریخساز در ایران با تهدیدی جدی مواجه میشود. به طور کلی میتوان گفت که طراحی شهری در تاریخ نه چندان بلند خود در طی سالهای اخیر نتوانسته است چهارچوبینظری- روشی را تبیین کند که بتواند با در نظر گرفتن ملاحظات بستر تحلیلی خود به شناخت و فهم فضاهای شهری در جغرافیای ایران بپردازد. به عبارت دیگر آنچنان که تا حدی در این نوشتار نشان داده شد طراحیشهری در طی 30 سال گذشته از لحاظ نظری بسیار جزءنگر بوده و از فضاهای شهری بهعنوان ابژه عینی خود غافل بوده است. طراحی شهری در کشور ایران، در طی سالها در مواجهات خود با فضاهای شهری دغدغههای جزنگرانه داشته و این نوع نگاه سبب شده تا دیسیپلین طراحی شهری در پیریزی نظریه و روشی در باب وضعیت نابسنده و ناکارآمد باشد. مواجهات با فضاهای شهری ایرانی، جز معدودی از آثار هرگز در پی نقشهنگاری نیروهای برسازنده فضا و اقتصادسیاسی فضاها[16] نبودند. همچنین معدود مواجهات تاریخی با فضاهای شهری هم نه تنها دغدغهای پیرامون فهم وضعیت اکنون نداشتند بلکه در سطح توصیفی باقیمانده و هیچگاه بهصورت یک روش علمی-نظری ظهور و بروز نداشتند. فقدان موقعیت سوژه[17] در اغلب این آثار و حتی بعضا نویسندگان آنها کاملا مشهود است و همین امر و عوامل بسیار دیگری که در این نوشتار به آنها اشاره شد، نظیر عدم برقراری ارتباط با وضعیت و نیز جزءنگری افراطی، سبب شده است که گفتمان ویژهای در این دیسیپلین مرجح نشده و طراحی شهری واجد یک کاراکتر تکهتکه باشد که ایدهای پیرامون کلیت خویش ندارد. کلیتی که نگرنده پژوهش معتقد است از طریق مبنا قراردادن رویکرد اقتصادی سیاسی فضایی و طرح پژوهشهایی تاریخمند پیرامون فضاهای شهری در ایران قابل دستیابی است.
منابع:
- Cuthbert, A. R. (2006). The Forms of Cities; Political Economy and Urban Design (First publ). Backwell publishing.
- Sengupta, U. (2017). Ruptured space and spatial estrangement: (Un)making of public space in Kathmandu. Urban Studies, 55(12), 1–21
- Soja, E. W. (1990). Postmodern Geographies The Reassertion of Spase in Critical Social Theory. In Verso (second pub).
- Soja, E. W. (2010). Cities and states in geohistory. Theory and Society, 39(3), 361–376.
- بوآنو، ک؛ گارشیا لامارکا، م و وید، آ. (2014). واسازی طراحی شهری و بازتنظیم آن در جهان جنوب. ویراستار: کرمونا، م. مترجم: بصیری مژدهی، ر. کاوشها در طراحی شهری: یک پژوهش اولیه طراحی شهری (چاپ اول، صص: 25-34)، انتشارات اَشگیت.
- بوجاری، پ؛ خاتمی، م و رنجبر، ا. (1399). جرم دانش طراحان شهری در ایران: تحلیل آماری مقالات، پایاننامهها،کتب، نشستها و همایشهای شهری در ایران
- کاتبرت، ا. (2005). طراحی شهری و اقتصاد سیاسی فضایی، ترجمه: بصیری مژدهی، ر. کتاب مفاهیم و جریانهای معاصر، لوکایتوسیدرس، آ و بنرجی، ت. چاپ اول، انتشارات کحان. صص: 139-158.
- حاتمینژاد، ح و عبدی، ن. 1380. «اقتصاد سیاسی و فضای شهری». سیمای اقتصادی، 237–238، صص:196–
- ژلنیتس، آ. 2006. فضا و نظریۀ اجتماعی. ترجمه: ترکمه، آ. چاپ نخست. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
[1] هدف اقتصاد سیاسی فضا کشف الگوهای فضایی فرایند تولید، توزیع، مصرف و نقش دولت، گروهها و طبقات اجتماعی در شکلدهی به این الگوها است (حاتمینژاد، عبدی، 1380: 201). اقتصاد سیاسی فضایی برای هاروی ابزاری برای تحلیل تولید محیط شهری به سان چشماندازی اجتماعی عمل میکند که در آن فضاهای بازتولید ناگزیر به واسطۀ مبارزه و ستیز طبقاتی شکلگرفته پیکربندی میشوند. این از لحاظ سیاسی مهم و معنادار است؛ زیرا همانطور که هاروی میگوید ایدهها دربارۀ محیط؛ جمعیت و منابع خنثی نیستند. آنها اساساً سیاسیاند و تأثیرات سیاسی دارندHarvey, 1997: 237) به نقل از ژلنیتس، 2006: 214). همچنین کاتبرت بیان میکند که اقتصاد سیاسی فضایی همان چیزی است که طراحی شهری به آن احتیاج داشت تا خلاء و نقص در پژوهشها و کوششهای گذشتۀ خویش را جبران کرده، بدون آنکه اسیر دگماندیشی شود (2006: 15).
[2] silent complicity
[3] entrepreneurial forms of governance
[4] اولین بار دانشگاه تهران در سال 1368 رشتة طراحی شهری را در دانشکدة پردیس هنرهای زیبا ارائه داد (بوجاری، خاتمی و رنجبر، 1399: 140).
[5] تئوریها در طراحی شهری بر حسب «موضوع تئوری» به دو گونه «ماهوی (محتوایی)» و «رویهای» تقسیم میشوند. هدف تئوری ماهوی (محتوایی) تفسیر فرآورده کار است. این تئوری به ماهیت پدیدههایی که طراحان شهری با آن ها روبرو هستند میپردازد. اما هدف تئوری رویهای وصف نمودن و توضیح «فرایند» است. از این رو یک تئوری رویهای قادر است بین نتایج و محصولاتی که از فرایندهای مختلف نشأت میگیرد، تمایز و تفاوت گذاشتن قائل شود.
[6] سؤالاتی که طراحی شهری ایرانی میتوانست در پی پاسخ به آن باشد، این موارد هستند که چگونه میتوان اِمکانی برای استفاده از رویکرد اقتصاد سیاسی فضایی به عنوان یک چهارچوب برای پژوهشهای تجربی در مقیاس خُردفضاهای شهری مطرح کرد؟ و یا چگونه میتوان اقتصادسیاسی فضایی را به عنوان یک رویکرد انتقادی و ایجابی در بدنة دانش طراحی شهری گنجاند و یا چه نسبتی بین زیست روزمرة کنشگران فضا از خلال اقتصاد سیاسی فضایی مطرح میشود؟ و آیا میتوان نسبتی بین تاریخ انتقادی و اقتصادسیاسی فضا در فضاهای شهری ایران برقرار میشود؟ و به طور کلی نظم دانشی که پیشتر کاتبرت در کتاب خود تبیین کرده است، چگونه و از چه مسیرهایی میتواند با عرصههای کرداری و امور رویتپذیر و مادی متعین در فضاهای شهری در ایران مواجهه داشته باشد؟
[7] Real object
[8] مبارزات
[9] Geohistory
[10] به عنوان یک ایده در باب کلیت مواجهه با فضاهای شهری
[11] که حاصل برهمکنش نیروهای مختلف و تاریخ فضاها است.
[12] سعی داشت خود را به عنوان یک دیسیپلین مجزا از برنامهریزی شهری و معماری تعریف کند.
[13] بویژه از اول دهه ۹۰ با رشد سرطانی این مجموعهها طرف هستیم.
[14] How to study public life
[15] آثاری نظیر میدان امام حسین تهران و یا طرح اولیة مسجد ولیعصر تهران.
[16] که در این نوشتار نشان داده شد از چه اهمیتی برای فهم فضا و مواجهه با آن برخوردار است.
[17] Subject position
پژوهشگر مطالعات شهری
- در حال حاضر نویسنده مطلب دیگری برای کوبه ننوشته است.