عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران

سوژه‌ی فراموش‌شده: زیرساخت

۱. ماهیت زیرساخت

«زیرساخت‌ها معیار جامعه‌ی مدرنند».[1] جامعه‌ی مدرن، بدون زیرساخت‌هایش به تصویری پوشالی تبدیل می‌شود که مثل فیلم‌های هالیوودی زرد و توخالی است. امروزه شاید گفتمان مسلطی بر جهان مدرن وجود نداشته باشد، اما تمام پدیدارهای مدرن به‌واسطه‌ی زیرساخت‌های نو ممکن شده است؛ از تصویر لاکچری زندگی در یک ویلای بی‌عیب‌ونقص که با آسایشی بیشینه همراه است تا تروریسم داعشی که بدون آلات جنگی نو و زیرساخت‌های دیجیتالی غیرممکن خواهد بود. شاهد گوناگونی‌هایی هستیم که در جایی بُنی یگانه دارند. مثلاً در جهان شرقی تصویر مدرنیته با شهرهای مهندسی‌شده و مجسمه‌های بتنی غول‌آسا نمود می‌یابد، در کشورهای عربی با برج‌های کیلومتری بازتاب داده می‌شود و در جهان غربی با پلازاها و وزرشگاه‌های عظیم؛ اما با این حال، در تمام این سرزمین‌ها، سازه‌هایی شکوهمند از سدهای سترگ، کارخانه‌های وسیع، شهرهای صنعتی و دکل‌های انتقال برق بلند‌بالا ساخته شده است. جامعه‌ی مدرن، مدیون زیرساخت‌هایش است، اگرچه ممکن است صورتک‌هایی متفاوت بر نقاب بزند.

مشخصه‌ی متمایز زیرساخت این است که «برای استفاده‌ی ناشناس» ساخته می‌شود و به همین‌خاطر ابزاری است برای رسیدن به «خیر جمعی» (همان). از این دیدگاه، توسعه‌ی زیرساخت چون امر مقدسی می‌ماند که خیریتی مطلق به همراه دارد. با این وجود، بازیگرانی هستند که رغبتی به مشارکت در این خیرجمعی نداشته باشند. مثلاً گاهی سیاست‌مداران ترجیح می‌دهند که به‌جای انتخاب ناشناسان، بر کانون اجتماعی حوزه‌ی رأی خودشان تمرکز کنند و یا به‌جای توجه به خیر جمعی، بر خیرهای موضعی توجه داشته باشند. علاوه بر این، همه‌ی زیرساخت‌ها زودبازده نیستند و بنابراین فقط بازیگران کلانِ سیاسی و دولتی می‌توانند تضمین‌کننده‌ی توسعه‌ی زیرساخت‌ها باشند.

اما زیرساخت ویژگی دیگری نیز دارد؛ اینکه تا پیش از تبدیل‌شدن به بحران، در افکار عمومی مطرح نمی‌شود. ممکن است که آمارهای محرمانه و یا داده‌نماهای کلان از ماه‌ها قبل به سیاست‌مدار گوشزد کنند که کمبود شبکه‌های زیرساختی جدی است و باید چاره‌ای برای آینده اندیشید، اما سیاست‌مدار می‌داند که تا بحرانی‌شدن وضعیت، فاصله‌ای چندماهه یا چندساله دارند و ممکن است که از زیر فشار توسعه‌ی زیرساخت آن طفره رود. زیرساخت‌ها برای رسانه‌ها جذاب نیستند. به‌جز شیرینیِ مراسم کلنگ‌زنی و افتتاحیه‌شان چندان در اخبار دیده نمی‌شوند. از این‌رو احتمال دارد که یک بازیگر سیاسی ترجیح دهد که به‌جای رفع مشکلات زیرساختیِ «جریان‌»های آبی، برقی، گازی، اینترنتی و یا جاده‌ای، با هزینه‌ای به‌مراتب اندک‌تر یک رویداد جذاب برگزار کند و یا یک مجسمه‌ی یادمانی بسازد. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که زیرساخت در شرایط عادی تبدیل به یک پدیدارِ سیاسی / گفتمانی / رسانه‌ای نمی‌شود. از این‌رو سیاستمدار یا به آن بی‌توجه است و یا به‌اجبار، دست به توسعه‌ی آن خواهد زد. از این‌ زاویه، کاملاً قابل‌فهم است که چرا بر هر ایستگاه تازه‌تأسیس مترویی، یک تابلوی طلایی‌رنگ آویزان شده که زمان افتتاح، نام شهردار و رئیس‌جمهور بر آن نقش بسته است. این تابلوها، به‌سان انتقام سیاست‌مداران است از زیرساخت‌ها؛ سیاست‌مداران با وجود آنکه (به‌درستی) تن به توسعه‌ی زیرساخت‌ها می‌دهند اما تقلا می‌کنند که این موجودیت غیرسیاسی را از آنِ خود کنند.

 

۲. مسائل امروز

تاریخ معاصر ایران آن‌چنان پرهیجان است که ترجیح می‌دهم دیگر از واژه‌ی «لحظه‌ی حساس کنونی» استفاده نکنم، اما در هر صورت اکنونِ ایران واجد ویژگی‌هایی است خیره‌کننده که بعضی آن را بحرانی می‌خوانند و بعضی دیگر آن را آغاز یک بحران بزرگ‌تر می‌نامند. در هر صورت، برای فهم وضعیت بحرانی باید به تاریخ آن رجوع کرد، به‌خصوص اگر این بحران مربوط به زیرساخت‌ها باشد.

زیرساخت‌ها عاملانی خاموشند. عاملیتشان در مقیاس جهانی و در دهه‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته و بالأخره پژوهشگران تاریخ معماری و شهر بازیگری مستقلشان را به رسمیت شناخته‌اند.[2] زیرساخت‌های شهر شاید مثل مسجد جامع، برج آزادی یا موزه‌ی هنرهای معاصر یا باغ کتاب در نگاه اول جذاب نباشند، اما در متن زندگی جاری‌اند و تأثیری به‌مراتب بیشتر بر ضرباهنگ زندگی شهروندان دارند. زیرساخت‌ها شاید در نگاه اول سوژگی نداشته باشند ، اما قطعاً مشاهده‌ی هر سوژه‌ی دیگری بدون زیرساخت‌ها‌ نیز غیرممکن است.

اما به لحظه‌ی اکنون ایران بازگردیم. حال که در حال تکمیل این یادداشت هستم، مشاهده می‌کنم که اخیراً و در آب‌وتاب اخبار سیاسی و شدت‌گرفتن مجادلات بین حزب‌الله و اسرائیل، کنشگر سیاسی برای یافتن دلایل بیشتر برای نجنگیدن، به زیرساخت‌های ملی ایران اشاره می‌کند؛ از سخنرانی دکتر زیباکلام در ۱۳ مرداد گرفته که این گزاره‌ را به کار برده بود که «اگر بین ایران و اسرائیل درگیری مستقیم شکل بگیرد، یک تیر چراغ برق در ایران سالم نخواهد ماند»،[3] تا یادداشت افرادی چون احسان سلطانی[4] که ورود به مهلکه‌ی جنگ را خیانت به کشور خوانده است، چرا که زیرساخت‌های انرژی ملی فرسوده‌اند و ممکن است که در خلال جنگ آسیب بیشتری ببینند. فارغ از قضاوت‌های سیاسی، با شنیدن این تحلیل‌ها از سویی خوشحال می‌شوم که بالأخره این موجود نادیده سوژگی یافته و از سویی هم ناراحت می‌شوم که این توجه نیز در پازلی سیاسی مسئله‌مند شده است و به خودی خود واجد ارزش نیست. با این‌حال، مسئله‌ی جنگ صرفاً تنها دلیل آگاهی عمومی مردم ایران نسبت به بحران زیرساختی نیست؛ بلکه به‌واسطه‌ی قطع آب و برق، امروزه بسیاری از مردم عمیقاً متوجه شده‌اند که جایی از زندگی شهری‌شان می‌لنگد، اگرچه شاید دقیقاً از واژه‌ی «زیرساخت‌»[5] استفاده نکنند.

اما آنچه که مرا وا می‌دارد تا از بحران زیرساختی سخن بگویم، بحران‌های خودساخته‌ای است که ما به شهر و فضاهای زیرساختی آن وارد کرده‌ایم و ترجیح می‌دهیم که زیرساخت‌ها را فدای منافع کوتاه‌مدت کنیم. مثلاً امروزه تمام کلان‌شهرها، شهرها و شهرستان‌های ایران به مرض ترافیک دچارند. اما در مقابل، بررسی آمار[6] نشان می‌‌دهد که در دو سه‌سال اخیر تولید خودرو به‌شدت فزونی یافته است، با این‌ رؤیا که هر مرد و زن و جوانی (از طبقه‌ی متوسط و بالا) می‌توانند صاحب‌خودروی ایرانی شوند. به‌راستی که آیا در کنار توسعه‌ی کارخانه‌های خودرو، توسعه‌ی شبکه‌ی حمل‌ونقل عمومی نیز گسترش یافته است؟ آیا با گسترش تولید خودرو، ماده‌ی حیاتی و زیرساختی آن، یعنی بنزین، تأمین است و یا خود به بحرانی بزرگ‌تر دامن خواهد زد؟ ملمو‌س‌تر سخن بگویم، اگر در سال ۱۴۰۰ دستور داده شد که تولید خودرو ۵۰درصد افزایش یابد و امروزه تولید خودرو به بیش از یک میلیون دستگاه رسیده است، آیا فقط ۱۰ درصد از این تعداد پارکینگ عمومی ساخته شده است؟ مسئله جایی بغرنج می‌شود که بدانیم که این فقط دولت نیست که به زیرساخت‌های شهری فشار می‌آورد، بلکه متولیان محلی شهر، یعنی شهرداری نیز با شوقی زایدالوصف به دنبال تراکم‌فروشی است. از این‌رو، با وجود فشار هرچه بیشتر بر شبکه‌های زیرساختی درمانی، آموزشی و ترافیکی در محلات، امکان زندگی آرامش‌بخش کمتر خواهد شد.

اما پیش از جمع‌بندی لازم است که به این واقعیت اشاره کنم که گویی داستانِ فشار بر شبکه‌ی زیرساختی شهری یک داستان آن‌چنان جدید هم نیست و به دولت جمهوری اسلامی نیز خلاصه نمی‌شود؛ بلکه حداقل از دوره‌ی انقلاب سفید و از طرح جامع دهه‌ی چهل شهر تهران، نسبت نابرابری بین توسعه‌ی شهر و زیرساخت‌های آن برقرار بود.[7] به هرحال، آنچه که در این دهه‌ها رقم خورده، تغییراتی پرشتاب و بزرگ بوده است: اگر در دهه‌ی ۱۳۳۰ فقط ۳۰ درصد از جمعیت در شهرها زندگی می‌کردند، این آمار در دهه‌ی ۹۰ به بیش از ۷۰درصد رسیده است.[8] تجربه‌ی دهه‌ی ۳۰ تا ۹۰ نشان می‌دهد که گویی با وجود تمام کاستی‌ها و فشارهای جمعیتی به شهرها، مسئله‌ی زیرساختی تبدیل به بحران نشده است.

با این‌حال، تجربه‌ی زیسته از تابستان امسال نشان می‌دهد که زیرساخت‌های آبی و برقی، عملاً در آستانه‌ی وضعیت بحرانی قرار دارند و باید امیدوار باشیم که این‌بار نیز از این چالش عبور کنیم و در زمره‌ی جوامع شهری مدرن بمانیم. نباید فراموش کنیم که ماشین‌های نو و برج‌های سربه‌فلک‌کشیده بدون زیرساخت‌ها به‌سان جهنمی می‌مانند که زندگی روستایی مادربزرگانمان بر آن ترجیح دارد. به راستی که بدون برق چند ساعت می‌توان در یک برج دوام آورد؟

 

۳. نیاز به چشم‌انداز

ایران امروز، از سیاست‌گذاران، متفکران و پژوهشگرانش تمنای رویکردی نو دارد. باید به دادش برسیم قبل از آنکه با تصمیمات سخت‌تری مواجه شویم. برای رسیدن به یک رویکرد منطقی در قبال زیرساخت‌ها، لازم است که به خاطر داشته باشیم که مسیر توسعه‌ی پایدارشان مشابه آن‌چیزی است که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه دنبال می‌شود. از این‌رو، ما ایرانیان تافتگانی جدابافته نیستیم. سیاست‌مدارانمان باید مذاکره کنند و از تجارب دیگر کشورها درس گیرند. متفکرانمان هم باید عمیقاً از خود این سؤال را کنند که آیا مسئول نقد وضعیتند یا باید گامی به پیش گذارند و تجویزهایی نیز داشته باشند؟ علاوه بر این، بحث درباره‌ی زیرساخت آنچنان گسترده است که حوزه‌های دانشی متعددی را به خود درگیر خواهد کرد و شرط پیشرفت در آن نگرش میان‌رشته‌ای است. اما در بحث فضا، ضروری است که زیرساخت سوژگی بیشتری پیدا کند و در جایی از متن پایان‌نامه‌ها موضوعیت یابد. بحث‌کردن بر سر این موضوع به ما نشان‌خواهد داد که نیروهای زیرساختی تأثیری راهبردی بر شکل‌گیری یادمان‌های معماری دارد و در متن زندگی ساختمان و زندگی آدمی مؤثر است. به‌راستی که معماریِ انرژی و معماری پایدار بدون درک اولیه از ضرورت نیک‌زیستن و صرفه‌جویی در زیرساخت‌ها چه شوخی گزافی برای ایران امروز است؟ فارغ از اهدای سوژگی به زیرساخت‌ها و مطالعه‌ی آن‌ها، لازم است رویکردهای هستی‌شناسانه‌ی نوتر را جایگزین رویکردهای قدیمی‌تر کنیم تا بتوانیم با عینکی شفاف‌تر، واقعیت‌های پیچیده‌ی شهرهای امروزی را درک کنیم. باید روش‌شناسی‌های نو را به مطالعات فضا در ایران امروز گره زنیم. اگر از چرخش مادی دلوزی، قدرت منتشر فوکویی، عاملیت فضایی،[9] هستی‌شناسی شیءمحور[10] یا هستی‌شناسی مسطح[11] و متقارن[12] سخن می‌گوییم، باید آن را در بند بند فضاها و نیروهای زیرساختی‌اش نیز پیدا کنیم.

باید امیدوار باشیم که صورت‌بندی‌های جدیدی برای مسئله‌ی امروز ایران ارائه کنیم تا بتوانیم چشم‌اندازهای مشخص‌تری نیز متصور شویم. لازم است که بحران‌های زیست‌محیطی، زیرساختی و اجتماعی امروز را در هم آمیزیم تا به بینشی کلان‌تر از مسائل امروز ایران برسیم. اگر در سالی نه‌چندان دور، ایرانیان برای «بدن‌مندی»[13] فراموش‌شده‌ی زنانه اعتراض کردند، امروز باید برای تنِ محیط‌زیست و بدن‌مندی زیرساخت‌های شهری دفاع کنند. اگر بحران‌ِ سیاسی-اجتماعی امروز ایران به‌سان سخن‌های گلایه‌آمیز یک تنِ خسته باشد، امروزه تنانگی آن تن در خطر است، و تن بی‌جان را چه نیاز به سخن گفتن؟! امروز معنای زیستن را تغییر می‌دهیم و برای دیدن جان، به تن نظر می‌کنیم. از این‌رو، ضروری است که از دوگانگیِ برساخته‌ی زیر/زبر ساخت فاصله گیریم و این دو را در کنار یکدیگر ببینیم.

[1] –            Lawson, K; Bavaj, R; Struck; B. (2021). A Guide to Spatial History. Routledge. P.14.

[2] برای مرور پژوهش‌های انجام‌گرفته در این حوزه در دهه‌های اخیر بخوانید: (Lawson et. al, 2021: chapter 1).

[3] https://www.youtube.com/watch?v=Sr71d1kpFEc

[4] https://t.me/sahamnewsorg/113307

[5] infrastructure

[6] https://bama.ir/news/offer/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B1%D9%88-%D8%B3%D8%A7%D9%84-1397

[7] به‌طور خاص برای مشکل آب تهران، که پیش از طرح جامع مطرح شده بود، بخوانید: نیک‌پی، غ. (بی‌تا). صورت‌جلسات شورای اقتصاد در پیشگاه شاهنشاه آریامهر یا مجموعه‌ای از اسناد تاریخ معاصر ایران (جلد سوم): از شهریورماه ۱۳۴۷ تا مردادماه ۱۳۴۸. تهران: چاپ‌خانه وزارت فرهنگ و هنر. صص 18-1۷؛ جلیلی, س. (1399). پیدا و پنهان مدیریت طرح جامع شهر تهران. تهران: انتشارات مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران. ص.۴۳.

  • [8] فتحی، ا. (۱۳۹۹). جمعیت شهری ایران و آینده‌ی آن با نگاهی به جمعیت کلان‌شهرها. تهران: پژوهشکده‌ی آمار. ص.۶.

[9] Spatial agency

[10] Object-oriented ontology

[11] Flat ontology

[12] Symmetric ontology

[13]  احتمالاً نخستین‌بار این تفسیر از رویداد ۱۴۰۱ و بدن‌مندی آن در این یادداشت مورد توجه قرار گرفت: https://hammihanonline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-27/1838-%D8%A2%D9%86-%DA%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ترجمه
پرنیان عبداللهی

جایگزینی برای کاروانسراها (ترجمۀ مقالۀ «In Place of Caravanserais» منتشرشده در شمارۀ بین‌الملل (شمارۀ 18 – 19) مجلۀ «هنر و معماری» – 1973 م/ 1352 ه.ش)

بازنشرشده از مطلبی به‌همین نام منتشرشده در شبکۀ آسمانه. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: https://t.me/asmaaneh/6335 https://www.instagram.com/p/C_DvPJXtsUe/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA== ____‌_ این ترجمه، برگرفته از مطالب پروژۀ نهایی

ادامه مطلب