عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران

گنبد حسام‌الدوله در ساری؛ ناشناخته‌ای ازیادرفته در تاریخ معماری

یکی از بناهای شهر ساری که در تاریخ‌نگاری معماری ایران ناشناخته مانده است، «گنبد حسام‌الدوله» نام دارد. این گنبد در دورۀ قاجار از میان رفت و امروزه هیچ اثری از آن بر جا نیست. گفتارهای سینه‌به‌سینۀ پیرسالان و گزارش‌های کوتاه سفرنامه‌نویسان به‌همراه یک نگارۀ دستی از دورۀ قاجار، تنها دانسته‌ها و داشته‌ایی‌اند که می‌توانیم از آن‌ها بهره بگیریم. همۀ این‌ها نکاتی نیز دارند که گاهی بر تردیدها می‌افزایند. با تکیه بر این داده‌ها، گنبد حسام‌الدوله مقبرۀ اسپهبد حسام‌الدوله شهریار باوَند و یکی از آثار نمادین و نام‌آشنای شهر ساری بوده است. حسام‌الدوله شهریار را یکی از شاهان سلسلۀ باوندیان تبرستان می‌دانند که شاخۀ دوم آن (شاخۀ اسپهبدیه) را در ساری پایه‌گذاری کرد. او در سال 466 هجری قمری بر تخت نشست و 37 سال بر تبرستان فرمان راند و در سال 508 هجری قمری از دنیا رفت.[1] دست‌کم نمادین بودن و نام‌آشنا بودن گنبد حسام‌الدوله برای سالیان دراز در شهر ساری و نزد مردمانش می‌توانند بهانه‌ای باشند تا از این بنا در تاریخ معماری ایران یادی به میان آید. جدا از این دو ویژگی، چون این اثر مقبرۀ یکی از شاهان سلسلۀ باوندیان تبرستان بوده است، ارزندگیِ آن را برای بررسی بیشتر و روی آوردن به این بنا صد چندان می‌کند.

از میان داده‌های برجامانده دربارۀ گنبد حسام‌الدوله، گزارش جیمز بیلی فریزر[2] نخستین و کامل‌ترین آن‌هاست که در کتابش به‌نام سفرها و ماجراجویی‌ها در استان‌های ایرانیِ سواحل جنوبی دریای کاسپی[3] دیده می‌شود. فریزر سفرش را در سال 1821 میلادی آغاز کرد و یک سال بعد به پایان رساند و این کتاب را در سال 1826 میلادی چاپ کرد. او گنبد حسام‌الدوله را از نزدیک دید و نگاره‌ای دستی از آن کشید. گزارش‌ و نگارۀ دستی فریزر چنان نکات ارزشمندی دارند که اگر همین‌ها نبودند، روی‌هم‌رفته اکنون چیزی از این بنا نمی‌دانستیم. پس دانسته‌های ما براساس دیده‌ها و شنیده‌های جیمز بیلی فریزر استوار گشته‌اند. گنبد حسام‌الدوله با نام‌ها و بناهای دیگری نیز پیوند گرفته است که هم در گزارش او گفته شده‌اند و هم در گزارش کسان دیگر. اگرچه هرکدام از این نام‌ها و بناها سرگذشت و سرنوشتی دارند، ولی نیاز است به آن‌ها اشاره‌ای کوتاه شود.

گزارش و نگارۀ دستیِ جیمز بیلی فریزر

فریزر نخست بنا را به‌‌نام «گنبد سَلم و تور» می‌خوانَد و با بیان کردن ویژگی‌های معماری آن و اشاره کردن به کتیبه‌اش، می‌گوید این بنا مقبرۀ حسام‌الدوله است. از کاربری این بنا در زمان خودش نیز گفته است. سپس افسانه‌ای را دربارۀ این مقبره می‌نویسد و به چند مقبرۀ دیگر در ساری اشاره می‌کند. با تکیه بر گفتۀ سفرنامه‌نویس دیگری که پیش از او به ساری آمده بود، به برآیندی دست می‌یابد و سخنش را به پایان می‌رسانَد. شهریار عدل در سال 1364 خورشیدی مقاله‌‌ای نوشت با نام کتیبه‌ای نویافته در بسطام و برج آرامگاهی ازمیان‌رفتۀ حسام‌الدوله در ساری. عدل در این مقاله به نگاره‌ای چاپ‌نشده از گنبد حسام‌الدوله اشاره می‌کند که جیمز بیلی فریزر آن را کشید. او نگاره‌ای از روی آن نگارۀ فریزر تهیه کرد و در مقاله‌اش گنجاند.[4] بنابراین، چیزی را که نگارۀ دستی جیمز بیلی فریزر می‌دانیم، براساس گفتۀ شهریار عدل است.

گنبد حسام‌الدوله. نگاره‌ای که شهریار عدل از روی نگارۀ دستی جیمز بیلی فریزر کشیده و در مقاله‌اش آورده است.

ترجمۀ بخش‌هایی از گزارش فریزر دربارۀ این مقبره چنین‌ است: «بدون شک شایسته‌ترین بنای ساری برج بلندی است که به‌نام گنبد سَلم و تور شناخته می‌شود. این برجی استوانه‌ای است که سقف مخروطی دارد و بلندایش دست‌کم 100 فوت می‌شود. قطرش اندکی کمتر از 30 فوت است. این برج توخالی است و گویا هیچ راهی برای رفتن به بالای آن ندارد. یک گنبد یا قوس که مرکزش باز است، نزدیک بالای آن و سرتاسر فضای درون برج دیده می‌شود. سقف مخروطی به یک نقطه نمی‌رسد؛ بلکه مخروطِ شکسته و نابه‌سامانی است که گویا پیش‌تر کاری اضافی روی آن شده و از بین رفته است. به ما گفتند این کار همراه بود با بخشی از سقف چوبی داخلی که این سقف چوبی چندی پیش سوخت؛ بنابراین نمی‌توان به‌راحتی گفت که آیا چوب بخشی از ساختار بنا بوده است یا نه. با نابود شدن بخش بالایی برج، تمام فضای درونی برج با نور روز روشن می‌شود؛ ولی هیچ دهانۀ دیگری برای گذر نور یا راهیابی به درون آن نیست، مگر یک درگاه قوس‌دار که بر فراز آن هنوز هم می‌توان خرابه‌های ایوان بلندی را دید که به‌طور چشمگیری از برج امتداد داشته است. این سازۀ ویژه از آجر سوخته و ملات ساخته شده است که با بهترین روش به یکدیگر پیوند خورده‌اند. ریخت آجرها مربع‌ صاف است و به‌رنگ قرمز تیره‌اند. بسیار سخت و خوب ساخته شده‌اند و ملات نیز به‌گونه‌ای با آجرها سخت شده است که بدون شکستن نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد، بلکه با توده‌های بزرگی به‌همراه یکدیگر جدا می‌شوند. ازاین‌رو، برج امنیتش را وام‌دار این ویژگی است؛ زیرا اگر چنین نبود، بسیار پیش از این برای بهره‌گیری از مصالحش نابود می‌شد. همچنین از همین رو، میان مردم شهر ایده‌ای پدید آمد که بسیار به آن باور دارند و ایده این است که ملات به‌جای آب، با شیر شتر ساخته شده است و به همین سبب سختیِ بی‌اندازه‌ای دارد. به‌هرروی، این برج چندین تَرَک بزرگ دارد که زمینه‌سازشان زمین‌لرزه‌ها بوده‌اند. می‌گویند آغامحمدخان تلاش کرد آن را با توپ ویران کند؛ ولی پس از چند شلیک که حفره‌های آن‌ها انگیزۀ پلیدش را نشان‌ می‌دهند، او تلاشش را رها کرد، گرچه اندکی کارساز بوده است. معماری این برج همانند بناهای گوناگونی است که من در سفرهایم به خراسان گزارش کرده‌ام، مانند مقبره‌های دامغان و به‌‌ویژه گنبد قابوس در جرجان. دو کمربند از کتیبه‌ به‌خط کوفی که از آجرهای سبزرنگ لعاب‌دار ساخته شده‌اند، دورتادور برج را فرا گرفته‌اند، یکی درست زیر سقف برج و دیگری کمی پایین‌تر از میانۀ آن. این کتیبه‌ها هم تزئین بودند و هم برای بیان انگیزۀ ساخت و تاریخ برپایی آن به کار گرفته شدند؛ اما لعاب کتیبه‌ها در بسیاری از بخش‌ها پوسیده شده است که اکنون خواندن کتیبه‌ها را دشوار می‌کند. به من گفتند که این کتیبه‌ها رمزگشایی شده‌اند و من دریافتم از کتیبه‌ها چنین برداشت شده است که این مقبرۀ حسام‌الدوله، از دودمان فرمانروایان دیلمی است. او در سدۀ پنجم هجری قمری درگذشت. من این ترجمه را ندیدم و هیچ‌کسی در ساری، ازجمله میرزا، نتوانست حروف را بخواند. ولی هیچ دلیلی برای تردید داشتن دربارۀ رمزگشایی این کتیبه‌ها نداشتم. در گذشته بخش مخروطیِ بالای برج با کاشی‌های مربع‌شکلِ تخت پوشانده شده بود؛ اما بسیاری از آن‌ها افتاده‌اند. اگرچه این برج همانندیِ زیادی با برج جرجان دارد، ولی هرگز به‌اندازۀ آن برازنده نیست. درون برج، کارگاه شیشه‌گری شده است و بطری‌های درشت و فراورده‌های شیشه‌ای ساخته می‌شوند که بومیان آن‌ها را می‌سازند. می‌گویند آتشی که چوب‌کاریِ بالای برج را نابود کرد، ناشی از کورۀ شیشه‌گری‌ بود ]…[ تردیدی نیست که این مقبره‌ها، به‌همراه گنبد سَلم و تور، همان بناهایی‌اند که هَنوِی[5] آن‌ها را معابد آتش‌پرستان باستانی می‌دانست. آن‌ها از دیوارها و خانه‌های شهر، از فاصلۀ دور نمایان‌اند و تا جایی که من بررسی کردم، هیچ بنای دیگری در آنجا وجود ندارد که بتواند گفتۀ او را برآورده کند. همچنین هیچ خرابه‌ای درون یا نزدیکی شهر وجود ندارد که به چیزی از این دست پیوند داشته باشد.»

بررسی بخش‌هایی از گزارش جیمز بیلی فریزر

فریزر سخنش را دربارۀ این بنا با نام گنبد سَلم و تور آغاز می‌کند. برپایۀ شاهنامۀ فردوسی، فریدون سه پسر به‌نام‌های ایرج و سَلم و تور داشت. فریدون که شاهنشاه ایران بود، روم را به سَلم و توران را به تور و ایران را به ایرج سپرد. سَلم و تور به ایرج رشک بردند و او را کشتند. در گزاره‎های تاریخی کتب کهن و در گفتارهای سینه‌به‌سینۀ مردم ساری، فریدون، ایرج، سَلم و تور همه در ساری به خاک سپرده شده‌اند.[6] برای همین است که فریزر آگاهانه نام‌های سَلم و تور را در گزارشش آورد؛ گرچه پس از بررسی بیشتر به این باور رسید که این بنا هرچه که باشد، برپایۀ کتیبه‌اش، مقبرۀ حسام‌الدوله شهریار باوندی است. شاید در زمان سفر فریزر به ساری، مقبره‌های فریدون، ایرج، سَلم و تور بر جا نمانده بودند؛ ولی یادشان برای بومیان همچنان زنده بوده‌اند.

دربارۀ تاریخ برپایی مقبره نمی‌توان به‌روشنی سخن گفت. ما سه گمان بیان می‌کنیم. گمان نخست این است که حتی اگر براساس گفتۀ فریزر، کتیبه‌ گواهی می‌داد این مقبرۀ حسام‌الدوله است، شاید این بنا سال‌ها پیش از حسام‌الدوله ساخته شده بود و پس از مرگش اینجا را برای گورش برگزیدند؛ چون کتیبه را نیز می‌توان در آینده به بنایی افزود. گمان دوم این است که حسام‌الدوله در زمان زندگانی‌اش دستور داد این مقبره را برایش بسازند تا پس از مرگش، او را در آن به خاک بسپارند. گمان سوم این است که مقبره‌ را پس از مرگ حسام‌الدوله برایش ساختند. اگر گنبد حسام‌الدوله تاکنون بر جا می‌ماند، تمام این گمان‌ها بهتر راستی‌آزمایی می‌شدند. ازسویی‌دیگر، دربارۀ تاریخ نابودی گنبد حسام‌الدوله نیز نمی‌شود به‌روشنی سخن گفت. پس از فریزر، الیوت دارسی تاد[7] که در سال 1836 میلادی به ساری آمد، می‌نویسد مقبرۀ حسام‌الدوله[8] اکنون ویران است و شنیده‌ام که به‌خاطر زلزله‌ای فرو ریخت.[9] پس اگر هر دو گزارش را درست بدانیم، از این روزن که هر دوی آن‌ها به یک بنا اشاره کرده‌اند، گنبد حسام‌الدوله در یکی از سال‌های میانِ 1821 میلادی (بازدید جیمز فریزر از بنا) تا 1836 میلادی (گزارش دارسی تاد) نابود شد.

جیمز بیلی فریزر بنایی استوانه‌ای با گنبدی مخروطی (رُک) به‌بلندای دست‌کم 100 فوت (30 متر) دیده بود که قطر داخلی‌اش دست‌کم 30 فوت (9 متر) بوده است. چون می‌گوید بالای گنبد باز است و به نقطۀ مشترکی نمی‌رسد و در نگاره‌اش نیز نمایان است که بخش بالایی گنبد فرو ریخته است، پس می‌توان بلندای آن را پیش از ریزش گنبد، بیش از 30 متر دانست، نه دست‌کم 30 متر. گزارش جوناس هنوی نیز به این گمان مُهر تأیید می‌زند. هنوی که پیش از فریزر به ساری آمده بود، در سفرنامه‌اش[10] می‌نویسد در این شهر 4 بنای استوانه‌ایِ گنبددار با قطر 30 فوت و با بلندای نزدیک به 120 فوت (دست‌کم 36 متر) می‌بینم. می‌شود مقبرۀ حسام‌الدوله را یکی از همین 4 بنای بلند ساری دانست. گویا در زمان سفر هنوی به ساری، بخش بالایی گنبد مقبرۀ حسام‌الدوله فرو نریخته بود و دوگانگی میان 120 فوت در گزارش هنوی با 100 فوت در گزارش فریزر شاید به این خاطر باشد. این مقبره‌ها را ساموئل گِملین[11] (یا ساموئل مِلین) نیز دید که پس از هنوی و پیش از فریزر به ساری آمد و گزارش سفرش را نگاشت.[12] او 4 مقبرۀ گنبددار را نام می‌برد که در ساری دیده بود: فریدون؛ ایرج؛ سَلم؛ تور. این نام‌ها میان گفتارهای سینه‌به‌سینۀ مردمان ساری جاری‌اند؛ ولی کسی به‌روشنی نمی‌داند سرگذشت هرکدام از آن‌ها چه بوده است و نمی‌توان آشکارا و به‌آسانی گفت چه بر سرشان آمده است.

با نگاهی ریزبینانه‌تر به گزارش فریزر، چنین برمی‌آید که این مقبره گنبدی دوپوش داشته است. می‌توان دریافت که او در این بنا دو گنبد دیده بود. یکی را این‌گونه بیان می‌کند: گنبد یا قوسی که مرکزش باز است و سرتاسر فضای درون برج را پوشش می‌دهد. دربارۀ دیگری چنین می‌نویسد: برجی است که سقفی مخروطی دارد. سقف مخروطی را می‌توان در نگارۀ دستی‌اش دید که از بیرون نمایان است. آن دیگری که ساختارش قوسی بوده در کجا قرار داشته است؟ بی‌گمان گنبدی درونی بوده است زیر گنبد مخروطیِ بیرونی که دو گنبدِ این مقبره را تشکیل می‌دادند. گویا فریزر آشناییِ کافی با ساختارها و فضاهای معماری نداشت؛ پس نتوانست به‌روشنی دوپوش بودن را با واژه‌ای نمایان‌تر بیان کند. گزارش او نشان می‌دهد که هر دو گنبد آسیب‌دیده و سوراخ بوده‌اند.

فریزر از فضا و ساختار معماری دیگری در این بنا نام می‌برد: درگاهی قوسی که خرابه‌های ایوانی بلند فراز آن دیده می‌شود و از برج امتداد بسیاری گرفته است. برپایۀ گفتۀ او، این درگاه قوسی تنها درگاه راهیابی به درون مقبره بود، همانند بسیاری از مقابری که می‌شناسیم. از‌سویی‌دیگر، نمی‌توان به‌آسانی پذیرفت ایوان بلندی که در زمان فریزر خرابه بوده و درازای فراوانی داشته است، بخشی از ساختار اساسی مقبره بوده و هم‌زمان با ساختن مقبره برپا شده باشد. گمانمان این است که در زمانی دیگر، این ساختار ایوان‌مانندِ دراز به بدنۀ مقبره افزوده شد. دست‌کم نمونه‌های فراوانی از افزوده شدن ساختاری نو به ساختار پیشین در دست داریم؛ ولی نمونه‌ای همانند این سخن فریزر نیست که مقبره‌ای به این بلندی و با این ساختار را به‌همراه ایوانی بلند و امتدادگرفته از آن ساخته باشند. گویا ایوان بلندی که فریزر از آن سخن می‌گوید، همین ساختاری است که با رنگ قرمز در نگارۀ زیر نشان داده‌ایم (تصویر2). اگر فریزر این ساختار را به‌طور کامل کشیده بود، درک درست‌تری از این فضا می‌داشتیم.

ساختار ایوان‌مانندی که فریزر از آن نام برده است در مستطیل قرمزرنگ نشان داده شده است.

می‌دانیم گنبد قابوس، یادگار دورۀ زیاریان تبرستان، از مقبره‌های بسیار تماشایی و برازنده است و شاید به‌سختی بتوان مقبره‌ای را هم‌پای آن نام برد. فریزر از نگاه خودش نیز گنبد قابوس را بهتر از گنبد حسام‌الدوله می‌دانست و برای همین، گفته است که گنبد حسام‌الدوله هرگز به‌اندازۀ گنبد قابوس برازنده نیست، بااینکه همانندی‌هایی داشته‌اند. چکیدۀ این همانندی‌ها در این چند چیز است: بلندای بسیار؛ ساختار دایره‌ای؛ گنبد بیرونی مخروطی؛ کتیبه‌هایی گرداگرد بدنۀ بیرونی (یکی در زیر گنبد و دیگری پایین‌تر از میانه). اکنون که با این گنبد ناشناختۀ ازیادرفته آشنا شده‌ایم، جا دارد گمانی بیان شود: شاید گنبد حسام‌الدوله پیش از گنبد قابوس ساخته شد و گنبد قابوس نمونۀ برازنده‌تری از هنر و مهندسی‌ای است که در پیش‌ از آن به کار گرفته شدند، یعنی در گنبد حسام‌الدوله یا دیگر مقبره‌‌های یادشده در سفرنامۀ هَنوِی. برای تاریخ‌نگاری معماری بررسی سیر تکامل شیوه‌های معماری جایگاهی ارزنده دارد. اگر گمانۀ یادشده را درست بدانیم، می‌توان سیر تکامل یا برازنده‌تر شدن هنر و مهندسی را از گنبد حسام‌الدوله به گنبد قابوس بجوییم. از‌سویی‌دیگر، باوندیان و زیاریان از شمال ایران برخاسته و هم‌دوره بوده‌اند و جغرافیای سیاسی‌شان گاهی هم‌پوشانی داشته است و آمدوشد فرهنگی و پیوندهای خویشاوندی بسیاری داشته‌اند. این نکته نیز گمانۀ بیان‌شده را تقویت می‌کند. به‌هرروی، این گمانه راهی است برای بررسی بیشتر و کنکاش ژرف‌تر در بخشی از تاریخ معماری ایران.

گنبد حسام‌الدوله در ساری (سمت راست) و گنبد قابوس در جرجان کهن (سمت چپ).

[1]. بیشترین گزارش‌ها دربارۀ اسپهبد حسام‌الدوله شهریار باوند در کتاب تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، نوشتۀ میرظهیرالدین مرعشی در سدۀ نهم هجری قمری نگاشته شده‌اند.

[2]. James Baillie Fraser.

[3]. Travels and adventures in the Persian provinces on the southern banks of the Caspian Sea: With an appendix, containing short notices on the geology and commerce of Persia.

[4]. شهریار عدل نمایان نمی‌کند که نگارۀ دستی جیمز بیلی فریزر در کدام بایگانی نگهداری می‌شود و ما نیز نشانه‌ای از بایگانی نیافتیم.

[5]. Jonas Hanway.

[6]. برای آگاهی بیشتر دربارۀ داستان فریدون، ایرج، سَلم و تور یا گزاره‌ها دربارۀ گور ایشان در ساری به این کتب بنگرید: شاهنامه، سرودۀ ابوالقاسم فردوسی؛ تاریخ طبرستان، نوشتۀ ابن اسفندیار؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، نوشتۀ میرظهیرالدین مرعشی؛ جامع الامثال، نوشتۀ محمد بن حاجی کامران استرآبادی؛ دیوان شعر امیر پازواری مازندرانی؛ سفرنامۀ استرآباد و مازندران و گیلان، نوشتۀ میرزا ابراهیم خان نامی.

[7]. Elliott D’Arcy Todd.

[8]. دارسی تاد می‌گوید این مقبرۀ «حسام‌الدوله تاش» بوده است و فریزر آن را مقبرۀ حسام‌الدوله شهریار می‌دانست. گزارش فریزر نکتۀ بیشتری دارد و او به خواندن کتیبه اشاره می‌کند. بنابراین می‌توان به فریزر بیشتر تکیه کرد و این مقبره را مقبرۀ حسام‌الدوله شهریار باوند دانست. شاید دارسی تاد با آگاهی از واژۀ حسام‌الدوله در گزارش فریزر، میان کتب تاریخی به‌دنبال کسی گشت که نامش حسام‌الدوله بوده و با گفته‌های فریزر هم‌خوانی داشته باشد. پس او به نام حسام‌الدوله تاش برخورد کرد. بر اساس گزارش فریزر و گفتارهای کنونی مردم ساری، ما اکنون این مقبره را مقبرۀ حسام‌الدوله شهریار باوند می‌دانیم. حسام‌الدوله ابوالعباس تاش هم‌دورۀ منصور بن نوح سامانی و نوح بن منصور سامانی بود و در سال 376 هجری قمری از دنیا رفت.

[9]. روزنامۀ مازندران، نوشتۀ الیوت دارسی تاد.

[10]. An historical account of the British trade over the Caspian Sea.

[11]. Samuel George Gottlieb Gmelin.

[12]. Reise durch Russland zur untersuchung der drey natur-reiche.

نویسنده

کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران

نویسنده

پژوهشگر نسخ و اسناد خطی تبرستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یادداشت
شایسته ساسانی‌مقدم

شهر و هیاهو؛ تبیینِ جایگاهِ مکان‌مندی ،اختلاط فرهنگی و رویداد‌مداری در روند شهرسازی معاصر

شهرِ نور‌ و‌ رنگ، شهر مُهیج، شهر‌ِ جشنواره‌ها، شهر‌ِخلاق، شهر‌ِ کار‌آفرین، پایتختِ‌‌ فرهنگی و…تنها نمونه‌هایی از عناوین و استعاراتِ مصطلح در وصفِ اغلبِ شار و

ادامه مطلب