در چند سال اخیر شاهد رشد چشمگیر مجموعههای خصوصی تئاتر در سطح شهر تهران بودهایم که برخی از این مجموعهها دو تا سه سالن تئاتر با ظرفیتهای قابلتوجه را در خود جایدادهاند. در گزارشهای پیدرپی وزارت فرهنگ و ارشاد و جلسات تئاتری اصناف مربوط، شاهد عباراتی از قبیل افتتاح و پیشرفت تئاتر هستیم و از گسترش کمیت و کیفیت تئاتر با تکیه بر همین سالنها یا مجموعههای تازهتأسیس خصوصی سخن به میان میآید. احتمالاً چنین هم هست چراکه گاهی تعداد تئاترهای شهر تهران که بهصورت همزمان در حال اجرا هستند از هفتاد هم تجاوز میکنند و این آمار در قیاس با سال ۹۰ رشد تقریباً چهار برابری را نشان میدهد. اما کدام مؤلفه را باید برای تعیین بهتر یا بدترشدن وضعیت تئاتر و معماری آن، ملاک قرار داد؟ آیا رشد قارچی سالنهای پولخوار خصوصی در بافتهای غیراستاندارد شهری میتواند این مؤلفه را شکل دهد؟ یا اینکه اساساً رسالت تئاتر چیست و قرار است کدام نیاز جامعه را و به چه قیمتی برطرف میکند؟ آیا قرار است سالنهای تئاتر به واسطۀ مهیاکردن محیطی سربسته برای اجرا با تولید تئاترهای بیشتر، فرهنگ جامعه را توسعه دهند و در قالبهای استاندارد جهانی با تفکر دنیای مدرن، مسائل روز را به چالش و نقد بکشند؟ پاسخ مشخص است: خیر. چراکه دغدغه این نیست و دغدغه کسب درآمد است آن هم در حفرۀ گشاد تعاملات ناقص شهرداری و وزارت فرهنگ و ارشاد. اگر جز این بود هر مجموعۀ معماری در بدیهیترین شکل ممکنش باید از یک سری استاندارد پیروی کند و پس از آن وارد عرصۀ خدماترسانی(!) یا پولآوری شود. مسئولش کدام نهاد است؟ پاسخ این نیز ساده است: مسئول، واژۀ پرکاربرد «روابط» است. سالنهای تئاتر خصوصی تهران تماماً در محیطهای ناکارآمد شهر از نظر وضعیت شهرسازی، دسترسی، پارکینگ، توقف و اجتماع عمومی، امکانات اولیۀ خدماتی ، نزدیکی به ایستگاههای آتشنشانی و … پدید آمدهاند و بدون وجود حتی یک مورد استثنا، همگی با «تغییرکاربری» به سالن تئاتر تبدیل شدهاند؛ یکی خانهای کلنگی بوده ، آن دیگری گاراژی متروکه و آن یکی حمامی قدیمی . باید به این مهم توجه داشت که این مجموعههای خصوصی در طول سال، بیش از سالنهای استاندارد دولتی مانند مجموعۀ تئاتر شهر، خانۀ هنرمندان و تالار وحدت مخاطب دارند که دلیل آن را در دو عامل اصلی میتوان جستجو کرد:
۱٫ رویآوردن تئاترهای خصوصی به چهرههای غیر تئاتری سینما برای جذب عموم مردم به سالن تئاتر که پرداختن به آن در چهارچوب این بحث قرار نمیگیرد.
۲٫ تنوع ارائه نمایش یا اجرای همزمان دو تا سه تئاتر در روز!
مطابق آمارهای موجود، به صورت میانگین در هر روز، هر مجموعۀ تئاتر خصوصی میزبان ۲۲۰ تماشاگر است که این آمار در ماه به ۶۶۰۰ نفر و در سال به چیزی حدود ۸ میلیون نفر میرسد. آماری که برابر با نیمی از شهروندان تهران است. حال پرسش این است که شهرداری و سازمانهای مربوطه چه تدبیری را برای این جمعیت تئاتربین اندیشدهاند و چه کارهایی را در راستای توسعه یا کنترل معماری تئاترهای خصوصی انجام دادهاند؟ اساساً معماری چه نیازهایی را از یک اجرای تئاتر، میتواند مرتفع کند؟ واضح و مبرهن است که حداقل نیاز هر اجرای تئاتری که برای سالنهای جعبهای تمرین شده است یک صحنه ، پشت صحنه و فرمان استاندارد است که در وضعیت کنونی، تنها نام آنها به جای اصلشان وجود دارد، دخمهای در زیر سقف، اتاق فرمان است، چند پله پایین صحنه و در فضایی نمور و بیتهویه زیرزمین یا پستو، اتاق گریم و استراحت قرار دارد. گاهی همین امکانات در اختیار چند گروه قرار میگیرد و وجه اشتراک همگی این مجموعههای تئاتری عدم داشتن کارگاه یا آرشیو صحنه و لباس است و گویی هیچگاه هم قراری بر تخصیص فضا برای این بخش در دستور کار نیست. پیشتر اشاره شد که در هر سالن نمایش دو تا سه نمایش _ بر خلاف استانداردهای جهانی_ با دکوری پرتابل در حال اجرا است که هنگام اجرا جابهجا میشوند و در انتها و یا پهلوهای صحنه، با پردههای مشکی پنهان میشوند. دکورهایی که عموماً با مواد قابل اشتعال ساخته شدهاند. بنابراین در تئاترهای خصوصی تماشاگر در مکانی قرار دارد که صحنه آن همواره بار دو تا سه دکور را بر دوش میکشد، در سقف دهها پرژکتور نورپردازی وجود دارد و راه ورود و خروج درگاهی است که عرضش در خوشبینانهترین حالت از ۲ متر _آن هم در انتهای یک راهروهای طویل_ تجاوز نمیکند. چگونه میشود بنایی را در دنیای معاصر با نام تئاتر خصوصی عَلم کرد و ماهانه هزارن نفر را روانه آن کرد بیآنکه از استانداردهای حداقلی برخوردار باشد؟ چگونه میشود تئاتری خصوصی به راه انداخت بدون آنکه حتا سرویسهای بهداشتی آن کفاف جمعیت مخاطبان را بدهد؟ چگونه میشود بنایی را در دسته بناهای فرهنگی جا داد بیآنکه ذرهای اندیشۀ فرهنگی در پس آن باشد؟ و دهها چگونۀ دیگر. در این سرگردانی به نظر میرسد هنرمندان خسته از تئاتر دولتی، گاه برای سهلکردن مسیر اجرا و گاه برای دوری از نظمهای اداری (البته یکطرفه) تئاتر دولتی، دست به دامن تئاتر خصوصی شدهاند و البته با تمام کاستیهایش در قیاس با قبل، راضی نیز هستند. اما تمام اینها به چه قیمتی؟ به این قیمت که دستآوردش چیزی جز به خطر انداختن جان مردم و هنرمندان تئاتر نباشد؟
شاید باید منتظر اتفاقی بود…
شاید…
شاید واقعهای تلخ میتواند معماری بیکس تئاتر خصوصی را بیدار کند. باید منتظر رخداد بود، رخدادی که پاسخش را تنها در زمان میتوان یافت.
مصطفا مرادیان
هیچ نظری وجود ندارد