عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران

گرچه همه برنامه‌ریزند، اما بعضی‌ها از بقیه برنامه‌ریزترند[1]

به یاد برنامه‌ریزی که خود را بلشویک می‌دانست

نویسنده: باربارا رادِر[2]

مترجم: امیر مصباحی

 

هانس بلومِنفِلد (اکتبر 1892 – ژانویه 1988) برنامه‌ریز، معمار و استاد دانشگاهی بود که در اروپا، اتحاد شوروی و سراسر آمریکای شمالی فعالیت می‌کرد. احتمالاً او بیش از هر چیز، به‌خاطر نقش مهم‌اش در شکل‌دهی به شکل شهریِ معاصر از طریق فعالیت‌هایِ خود با هیئت برنامه‌ریزیِ کلان‌شهرِ تورنتو[3] شناخته می‌شود. در این مقاله، باربارا رادِر شرح مختصری از زندگی و دستاوردهای او را ارائه می‌کند.

 زمانی که من در سال 1975 تحصیلات تکمیلیِ خود را در دانشکدۀ برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ایِ دانشگاه تورنتو آغاز کردم، هانس بلومِنفِلد با 83 سال سن در آن‌جا مدرس بود. او قدی کوتاه و چشمانی روشن داشت، با صدای آرامِ خود دست‌کم به 8 زبان صحبت می‌کرد، و سریعاً لبخند می‌زد. سایر اعضای هیئت علمی آن چنان عزت و احترامی برایش قائل بودند که فهمیدم او شخصیت مهمی است. گرچه به‌زودی متوجه شدم که هانس یکی از مبتکرترین اندیشمندان در تاریخِ برنامه‌ریزیِ کانادا تلقی می‌شود، اما سال‌ها زمان برد تا به عمقِ نبوغِ او پی ببرم.

کلاسِ حمل و نقلِ هانس هرسال با این پرسش شروع می‌شد که «چرا جابه‌جایی؟» او زمانی را به یاد می‌آورْد که برای اولین بار خودرو و هواپیما را دیده بود، و درست با همان حسِ حیرتی که حتماً در زمان جوانی‌اش هم داشت، از آن رخ‌دادها و پیامدهایشان برای شهرها می‌گفت. هانس در هر جلسۀ درسش اسلایدهایی از برنامه‌های شهری را ارائه می‌داد که در بیش‌تر موارد جهت نمایش‌‌شان یا وارونه بود یا سروته. در نتیجه، کلاس به خنده می‌افتاد و او توضیح می‌داد:

«مهم نیست که شمال کدام طرف است. چیزی که اهمیت دارد الگوها و روابط فضایی‌اند که هرجوری به آن‌ها نگاه کنید، تغییر نمی‌کنند.»

افرادی نظیر جِین جِیکوبز درخصوص هانس و فعالیت‌هایش مناقشه‌ای را مطرح می‌کردند که در قالب «برنامه‌ریزان در برابر اجتماعات محلی»[4] به شکل مفرطی ساده‌سازی می‌شد. اما هانس نه تکنوکرات بود و نه مدافعِ نوسازیِ شهریِ تورنتو در دهۀ 1960. اگرچه او از برنامه‌ریزان و تخصصِ برنامه‌ریزی دفاع می‌کرد، اما شدیداً منتقد شکلی بود که بازتوسعۀ شهری داشت به خود می‌گرفت. او بر این باور بود که برنامه‌ریزی می‌تواند و ‌باید از اجتماعات محلی حمایت کند اما صنعتِ مستغلات، شرکت‌های چندملیتی و سیاستْ توسعه را وارونه جلوه می‌دهند. با وجود این‌که هانس معتقد بود جِین موضوعات پیچیدۀ شهری را بیش از حد ساده می‌کند، اما تفکرِ خلافِ عرفِ او را می‌ستود.

سرپیچی از باور عامه

بلومنفلد در طی 70 سال مساهمتِ حرفه‌ایِ خود در برنامه‌ریزی در سراسر جهان که 30 سال از آن در کانادا سپری شد، به‌خاطر تشخیصِ روندها، گاه دهه‌ها پیش از هر کس دیگری، شناخته می‌شد. مثلاً او در دهۀ 1930 به ترویج حمل و نقل عمومی پرداخت، زیرا خطرات برنامه‌ریزی برای خودرو را پیش‌بینی می‌کرد: پراکنده‌روییِ حومه‌هایِ شهری، مراکز شهریِ پرازدحام، خطرات فزایندۀ برای عابران پیاده، و نیز آلودگی. به همین صورت، او در دهۀ 1940 پیش‌بینی می‌کرد که حومۀ شهرنشینی، محلاتِ مرکزِ شهر را از سکنه خالی خواهد کرد، مدت‌ها پیش از این‌که سایر برنامه‌ریزان به این امر اذعان کنند.

هانس به‌عنوان یکی از اولین مدافعانِ محیط‌زیست عقیده داشت که باید برای رشد کلان‌شهری حد و حدودی قائل شد. او فرضیاتِ متداولِ اقتصادی دربارۀ توسعۀ شهری را به اتکایِ تحلیل انتقادی و نظام‌مند به چالش می‌کشید. هانس گسترشِ افسارگسیختۀ شهری را تهدیدی هم برای محیط طبیعی و هم برای کارکردِ مؤثر و عادلانۀ شهرها می‌دید و مدت‌ها پیش از سایر برنامه‌ریزان، دغدغۀ مصرف انرژی و بازیافت را داشت.

هانس که با عقاید جزمیِ برنامه‌ریزی از هر نوع مخالف بود، به زبانی ساده و واضح می‌نوشت تا موضوعات پیچیده را تبیین کند. او از این‌که برخی از «بدعت‌های»[5] اولیه‌‌اش به باوری جزمی برای دیگران تبدیل شده بودند، اظهار تأسف می‌کرد. مثلاً او معتقد بود که نه همۀ بزرگ‌راه‌ها بدند، و نه همۀ کاربری‌هایِ مختلط خوب؛ و با این‌که همه برنامه‌ریزند اما بعضی‌ها از بقیه برنامه‌ریزترند. او به مسکن عمومی متعهد بود و مصرانه عقیده داشت که نوسازی شهری باید زندگی کسانی را که بدتر از همه است، بهبود بخشد؛ و نابرابریِ فزاینده‌ را نمی‌توان با اختلاط برطرف کرد؛ و این‌که تورنتو مشکل مسکن ندارد بل‌که مشکلش درآمد است که فقط با بازتوزیعِ درآمد می‌توان آن را حل کرد.

از روتشیلد[6] بودن تا بلشویک شدن

هانس در سال 1892 در یک خانوادۀ ثروتمندِ یهودی در نزدیکی هامبورگ آلمان به دنیا آمد. والدین هانس گمان می‌کردند که او با خانوادۀ مادریش، روتشیلدها، به بانک‌داری مشغول خواهد شد. اما هانس در عوض به تحصیل در رشتۀ معماری پرداخت تا این‌که در آغازِ جنگِ جهانیِ اول به همراهِ برادرش، فرانتس، در ارتش آلمان نام‌نویسی کرد. این 2 برادر از چیزهایی که [در جنگ] شاهدش بودند وحشت‌زده شدند، و پس از کشته شدنِ فرانتس در جبهه، هانس مجاب شد که جنگ احمقانه است. او تحصیلات خود را پی گرفت، در حزب کمونیست آلمان به فعالیت پرداخت و مدرک معماری‌اش را در سال 1921 دریافت کرد. هانس در طی 9 سال بعدی به‌عنوان نقشه‌کش یا کارآموز در آلمان، اتریش، و ایالات متحده در شهرهای نیویورک، بالتیمور و لُس‌آنجلس مشغول به کار بود. زمانی که به آلمان بازگشت، در مبارزات خیابانی‌ای که کمونیست‌ها علیه نازی‌ها به راه انداخته بودند، شرکت کرد؛ نازی‌هایی که در [آن زمان] داشتند رشد می‌کردند.

هانس در حالی در سال 1930 آلمان را به مقصد اتحاد شوروی ترک کرد که از فرصت [پیش‌آمده] برای تلفیقِ آرمان‌هایِ کمونیستی‌اش با کار حرفه‌ایِ خود هیجان‌زده بود. او بلافاصله به مؤسسۀ برنامه‌ریزیِ دولتیِ روسیه[7] پیوست و برای کار بر روی نخستین برنامۀ 5 سالۀ شوروی استخدام شد. صنعتی‌سازیِ پرشتاب داشت مسائل جدیدی را ایجاد می‌کرد که هانس مشتاق بود به آن‌ها بپردازد. او در برنامه‌ریزی برای پروژه‌های مسکونی، ساختمان‌ها و شهرهای متعددی در بخش‌های مختلفِ این کشور همکاری داشت.

در سال 1937، زمانی که تصفیه‌های استالینی رو به افزایش بود و ترس از جاسوسانِ خارجی به اوج خود رسیده بود، هانس از حزب کمونیست اخراج شد، شغلش را از دست داد، و مطبوعات شوروی تهمتِ «دشمنِ انقلابِ پرولتری»[8] را به او بستند. او به‌رغم تلاش برای اصلاحِ چیزی که به گمانش بدفهمی بود، نهایتاً به‌عنوان یک خارجی مجبور به ترک اتحاد شوروی شد.

هانس که تمایلی برای بازگشت به آلمان نازی نداشت، به استانبول، پاریس و لندن رفت، سپس در سال 1938 به نیویورک مهاجرت کرد و در سال 1944 شهروند ایالات‌متحده شد. یکی از اولین پروژه‌های او شامل طراحیِ الگویی از «شهر آینده»[9] برای نمایشگاهِ جهانیِ نیویورک در سال 1939 بود. هانس به من گفت که سعی داشته شهر جدیدی بدون خیابان طراحی کند، ولی پس از تلاش‌های بسیار به این نتیجه رسیده که این کار به‌خاطرِ نیاز به وسایل نقلیۀ اضطراری غیرممکن است. وقتی رابرت موزِس پاک‌سازیِ گستردۀ زاغه‌ها و بازسازیِ شهریِ نیویورک را پیش‌نهاد کرد، هانس دلخور شد و مستدلانه پاسخ داد که این کار وضعیتِ مسکنِ گروه‌هایِ کم‌درآمد را بدتر خواهد کرد. او که مصر بود هر مسکنِ تخریب‌شده‌ای باید با مسکنِ جدیدِ یارانه‌ای با اجارۀ کنترل‌شده[10] جایگزین شود، به‌زودی برای طراحیِ شماری از نخستین واحد‌های مسکنِ عمومیِ شهر استخدام شد.

در اوایل دهۀ 1940، درست زمانی که هانس دیدگاه‌های خود درمورد کلان‌شهر مدرن، ساختار فضایی و الگوهای رشدِ آن، و نیاز به برنامه‌ریزی منطقه‌ای برای تأمینِ خیرِ عمومی و نه خصوصی را اصلاح و به روشنی بیان می‌کرد، نشریات حرفه‌ای دست به انتشار مقالاتِ او زدند. اتحادیۀ مسکنِ فیلادلفیا[11] توجه‌اش [به این مسئله] جلب شد و او را متقاعد کرد که درمورد مسکن و توسعۀ شهری در فیلادلیفا پژوهش کند. او در آن‌جا با تکیه بر شهرهایی که در سراسر جهان در آن‌ها کار کرده یا مشاهده‌‌شان کرده بود، به اصلاح دیدگاه‌هایش مشغول شد.

هنگامی که هانس در سال 1953 برای تمدیدِ گذرنامۀ خود به وزارت امورِ خارجه ایالات‌متحده[12] رجوع کرد، درخواستش به دلیلِ عضویت در سازمان‌های «برانداز»[13] پذیرفته نشد. فعالیت‌هایِ برنامه‌ریزی و آوازۀ بین‌المللیِ هانس رو به رشد بود، و با این‌که مک‌کارتیسم جلوی فعالیتش در ایالات متحده را نگرفت، اما مانع از مسافرت و کار او در خارج از کشور شد.

با این حال، او برای ورود به کانادا نیازی به گذرنامه نداشت و از این‌رو، در سال 1955 با اخذِ اقامتِ دائم[14] به راحتی به تورنتو رفت. با وجود این، زمانی که در سال 1960 برای شهروندی کانادا اقدام کرد، درخواستش به دلیل فعالیت‌هایش با کنگرۀ ِصلحِ کانادا[15] رد شد. [اما،] با میانجیگریِ دوستانش، در سال 1963 شهروندی کانادا به او اعطا شد. در آن زمان عدۀ کمی می‌دانستند که هانس در طولِ دهۀ 1960 سربازان فراریِ آمریکایی را قاچاقی از مرز به کانادا می‌آورد.

هانس که از نظر حرفه‌ای در مقامِ نایب رئیسِ هیئتِ برنامه‌ریزیِ کلان‌شهرِ تورنتو خدمت می‌کرد، برنامۀ رسمیِ مترو را در سال 1959 تهیه کرد؛ برنامه‌ای که تراکم بیش‌تر در حومه‌شهرها، هستۀ مرکزی نیرومند و رشد منظم را تقویت می‌کرد. او پس از 7 سال، در سن 70 سالگی به خواست خودش از کار دولتی بازنشسته شد و فعالیتِ خود را به‌عنوان مدرس و مشاوری بین‌المللی پی گرفت. در کانادا، شهرهای اُتاوا، تورنتو، و ونکووِر از تخصصِ او مشخصاً در زمینۀ مسکن و حمل‌ونقل بهره‌مند شدند. مثلاً او در مونترال به برنامه‌ریزیِ سامانۀ مترویِ شهر، بزرگ‌راهِ شرقی-غربیِ آن، و اکسپویِ 67 کمک کرد.

هانس که همه به گسترۀ فکریِ خارق‌العاده‌اش اذعان داشتند، تقریباً تمام جوایزِ قابل‌تصور را دریافت کرد، از جمله دکتراهای افتخاری، جوایزِ خدماتِ برجسته، و در سال 1978 نشان ملی کانادا[16]. مقالات تحسین‌شدۀ او در 2 کتاب به نام‌هایِ «کلان‌شهر مدرن» (1967)[17] و «کلان‌شهر و فراتر از آن» (1979)[18] گردآوری و منتشر شده‌اند. احتمالا،ً او بیش از هر چیز به خاطرِ مفهوم‌پردازیِ کلان‌شهر به‌سانِ [سکونتگاهی] متمایز از شهرهای پیشین، نه‌تنها در مقیاس که فرم و کارکرد، شناخته می‌شود. او بر این باور بود که حومه‌های شهر از هسته‌هایشان مجزا نیستند، بلکه بخش‌هایِ وابستۀ یک سیستمِ شهری به شمار می‌آیند؛ و این کلان‌شهرِ جدیدْ نیازمندِ برنامه‌ریزی منطقه‌ای است تا به‌صورتی واحد عمل کند.

«اگر برنامه‌ریزی معنایی داشته باشد، معنایش نه‌فقط دیدنِ نتایجِ آنیِ اقداماتمان که توجه به پیامدهایِ دورترِ آن‌ها است…، هم در رابطه‌مان با طبیعتِ غیرانسانی و هم در رابطه‌مان با سایر انسان‌ها؛ آنگاه در خواهیم یافت که تنها با اعتماد و تعامل می‌توانیم زنده بمانیم.» (Blumenfeld 1985)

برای هانس، موفق‌ترین اقدام زندگی‌اش با نامه‌ای کلید خورد که او در پاسخ به بمبارانِ فرشیِ[19] هانویِ به دست آمریکا در کریسمسِ سال 1972 نوشت. نامۀ او با عنوان «این جنگ باید متوقف شود»[20] به امضایِ صدها تن از دانشگاهیان و سایر چهره‌هایِ سرشناسِ کانادایی رسید و به صورت آگهیِ تمام‌صفحه در روزنامۀ گلوب اند میل[21] انتشار یافت. این نامه –که از جمله اولین‌ها در نوع خودش به شمار می‌آمد– مباحثاتی را در پارلمان کانادا برانگیخت که به‌اتفاقِ آرا به محکومیتِ جنگ آمریکا علیه ویتنام از سوی نمایندگان انجامید.

هانس همچنین معتقد بود که حرفۀ برنامه‌ریزی نقش مهمی را در جنبش صلح‌طلبی برعهده دارد. به همین منظور، او در سال 1982 دبیرِ ائتلاف صلحِ تورنتو[22] شد و در نَوَدمین زادروزش در همان سال، بنیادِ صلحِ فرانتس بلومنفلد[23] را به افتخارِ برادرش به راه انداخت.

هانس در سال 1979 استاد راهنمای پایان‌نامۀ من بود. ما معمولاً همدیگر را در آپارتمان بلندمرتبه‌اش در خیابان چارلز ملاقات می‌کردیم، و من اولین‌باری را به خاطر می‌آورم که صدای غژغژِ درِ فِرِ او و بعدش صدایِ بطری‌ها را شنیدم در حالی که او دستش را در آن فرو می‌کرد تا آپِریتیفِ[24] موردعلاقه‌اش را پیدا کند و بیاورد. هر زمان که دور هم بودیم، بنا به عادت با عرق گیلاس پذیرایی[25] می‌کرد. یک جُرعه از لیکورِ خوش‌مزه‌مان را می‌خوردیم و کارمان را شروع می‌کردیم.

وقتی من از [تزِ] دکترایم در برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای در دانشگاه تورنتو دفاع کردم، هانس 93 سال داشت. من تنها دانشجویِ دکترایش بودم و او تأثیر ژرفی بر من داشت. او به من یاد داد که تمام راست‌کیشی‌ها[26] از جمله مارکسیسم را به پرسش بگیرم؛ که تمام مسائل و موضوعاتِ شهری را در بسترِ تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی‌شان بررسی کنم؛ که شفاف و با تمرکز بنویسم و حرف بزنم برای این‌که تبیین کنم، نه اینکه [دیگران را] تحت تأثیر قرار دهم یا قانع کنم؛ که به دقت و احترام به دیگران گوش دهم؛ که سؤالاتی کاوشگرانه و نه لفاظانه یا ستیزه‌جویانه بپرسم؛ که همواره ظرفیتِ رهایی‌بخشِ برنامه‌ریزی برای آینده‌ای با تاب‌آوریِ بوم‌شناختی[27]، برابری انسان‌ها و صلح جهانی را به یاد داشته باشم.

هانس بلومنفلد در 30 ژانویه 1988 در سن 95 سالگی در تورنتو چشم از جهان فروبست. مراسم یادبودِ او در تالار اجتماعاتِ دانشگاه تورنتو، بزرگ‌داشتِ مردی منحصربه‌فرد بود؛ مردی که در زندگی‌نامۀ خودنوشتش که یک سال پیش از مرگش منتشر شد، گفته بود:

«من هرگز از بلشویک دانستن خودم دست نکشیدم.»

منابع

Blumenfeld, Hans. (1962) “The Old City and the Angry Young Woman: Review of Jane Jacobs’

Death and Life of an American City.” Urban Policy History Archive. Centre for Urban and Community Studies: University of Toronto.

Blumenfeld, Hans. (1987) Life begins at 65: The not entirely candid autobiography of a drifter. Harvest House.

Blumenfeld, Hans and Spreiregen, Paul D. (ed.) (1971) The Modern Metropolis: Its Origins, Growth, Characteristics, and Planning: Selected Essays. Harvest House: Montreal.

Blumenfeld, Hans and Spreiregen, Paul D. (ed.) (1979) Metropolis and Beyond: Selected Essays. Harvest House: Montreal.

Hitchcock, John and McMaster, Anne. (eds.) (1983) The Metropolis: Proceedings on a conference in honour of Hans Blumenfeld. University of Toronto: Department of Geography.

Joch, Andreas. (2011) “Hans Blumenfeld (1892-1988): Architect and city planner. Transatlantic  Perspectives. www.transatlanticperspectives.org

Languille, David. (May-June 2008) “The Long March of the Canadian Peace Movement.” Canadian Dimension. 42:3.

Salaff, Stephen. (April-May 1988) Peace Magazine. p.6.

[1] این مطلب ترجمه‌ای است از نوشته‌ای در تارنمایِ پروگرِسیو سیتی به نشانی زیر: https://www.progressivecity.net/single-post/though-everyone-is-a-planner-some-are-more-planners-than-others 

[2] باربارا رادِر رئیس پیشین و استاد بازنشستۀ دانشکدۀ مطالعاات محیطی در دانشگاه یورک تورنتو است.

[3] Metropolitan Toronto Planning Board

[4] “planners versus local communities”

[5] “heresies”

[6] Rothschild: خانواده‌ای سرشناس و بسیار ثروتمند از یهودیان اشکنازی از شهر فرانکفورت که از نیمۀ دومِ سدۀ 18 اعتباری برای خود دست‌وپا کردند. م

[7] the Russian State Planning Institute

[8] “enemy of the proletarian revolution”

[9] “future city”

[10] by new subsidized, rent-controlled housing

[11] The Philadelphia Housing Association

[12] the US State Department

[13] “subversive”

[14] landed immigrant status.

[15]  Canadian Peace Congress: گروهی ضدامپریالیست که در سال 1949 به دست یکی از سوسیالیست‌های کانادا به نامِ جِیمز اِندیکات تشکیل شد تا با مخاطراتی که به سبب آغاز جنگ سرد برای صلحِ جهانی پیش آمده بود، مقابله کند. در این کنگره احزاب و گروه‌ها گوناگونی از جمله، حزب ترقی کار (نام حزب کمونیست کانادا در آن زمان)، فدراسیون کانادایی‌هایِ روس‌تبار، کمیتۀ صلحِ اتحادیه‌های کارگری و گروه خلقِ متحد یهود حضور داشتند. این کنگره در جنبش‌های ضدامپریالیستی نظیرِ جنبشِ مخالفت با جنگ ویتنام، و جنبش خلغ سلاح هسته‌ای مشارکتی فعال داشت، و می‌کوشید تا نوعی هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیز بین بلوک شرق و کشورهای غربی را ترویج کند (برگرفته از دانش‌نامۀ ویکی‌پدیای انگلیسی). م

[16] the Order of Canada

[17] The Modern Metropolis (1967)

[18] Metropolis and Beyond (1979)

[19] carpet bombing

[20] “This War Must Stop”

[21] Globe and Mail: یکی از روزنامه‌های کثیر‌الانتشارِ کانادا که در 5 شهر در غرب و مرکزِ این کشور منتشر می‌شود. این روزنامه از سال 1844 انتشار خود را آغاز کرده است (برگرفته از دانش‌نامۀ ویکی‌پدیایِ انگلیسی). م

[22] the Toronto Coalition for Peace

[23] Franz Blumenfeld Peace Foundation

[24] Aperitif: نوعی نوشیدنی الکلی که پیش از غذا برای اشتها سرو می‌شود.

[25] cherry brandy

[26] orthodoxies

[27] ecological resilience

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یادداشت
محمد امیر مطوری

اسطوره و شهر

تاریخ اساطیر به گونه‌ای است که ما را در سفری عمیق به داخل ذهن انسان و ادراکات فرهنگی می‌برد. اسطوره شیوه‌ای خاص در عینیت بخشیدن

ادامه مطلب
نقد
محدثه انصاری

کارگران مشغول کار هستند!

کارگران مشغول کار هستند!   بازنشر از نوشتۀ نگارنده در پایگاه خبری-تحلیلی روزن آنلاین دوشنبه ۲.بهمن‌ماه.۱۴۰۱ ه.ش کارگران مشغول کار هستند! https://t.me/rozanonline_ir/2199     نوشته‌ای

ادامه مطلب